اگر بخواهیم منصفانه داوری کنیم زمانی که ما برای تماشای تئاتر بلیت می فروشیم و توقع درآمد از گیشه داریم. این نوعی مارکتینگ است. زمانی که ما بلیت فروشی را برای تئاتر تعریف کرده ایم یعنی خواه ناخواه وارد بازار عرضه و تقاضا شده ایم. اما این مقوله با سلطه بازار بر صحنه، اکران و هنر متفاوت است. به هر حال تئاتر نیاز دارد که بازار خود را داشته باشد و حیات آن متکی به فروش بلیت است، اما چیزی که در این میان مهم است این است که چه چیزی در این فروش عرضه می شود یا چه چیزی قربانی می شود.
گاه دیده می شود مخاطب تنها به صرف دیدن چند چهره شاخص به دیدن تئاتر می آید و در آن میان محتوا، طراحی صحنه و کارگردانی اهمیت ندارد که در چنین کاری ما اساسا با هنر رو به رو نیستیم. اما اگر شما در کنار استفاده از چهره های شاخص، محتوای غنی و کارگردانی منسجم داشته باشید هیچ مانع و اراده ای وجود ندارد که شما هم بازار خوبی داشته باشید و هم اثر غنی عرضه کنید. این مقوله در آمریکا و اروپا مرسوم است و نقطه ضعفی برای تولیدات تئاتر به حساب نمی آید.
زمانی که بازار بر همه چیز چیره شود و همه مقولات دیگر تئاتر را تحت تاثیر قرار دهد آن زمان است که اهالی تئاتر باید نسبت به این داستان حساسیت نشان دهند و نسبت به این قضیه هشدارباش اعلام کنند. زیرا هنر قربانی بازار شده است. در غیر این صورت هنر باید بازار داشته باشد که اگر بازار نداشته باشد به آن معناست که آن هنر دارای نفوذ و تاثیر در جامعه نیست. چنین اثری نه بازار دارد و نه توان اثر گذاری که این مقوله به اندازه مورد نگاه بازاری صرف ضعف محسوب می شود.
از ابتدای امسال شاهد بوده ایم که تئاتر به لحاظ بازار نسبت به گذشته وضعیت بهتری را تجربه کرده است. این مسئله هم ناشی از عرضه تئاتر هایی است که تنها بر پایه چهره های شاخص فروش می کنند هم تئاترهایی که واقعا هنر هستند و چنان تاثیر و نفوذی بر جامعه دارند که جامعه را به سمت خود جلب می کنند. برخی کارها نیز هستند که فروش ندارند و کارگردان ها این امر را مزیت کارشان قلمداد می کنند. کارگردانانی هستند که فروش کارشان را ناشی از کاری حرفه ای، اندیشمندانه و باب طبع جامعه اندیشمند امروز می دانند.
برخی تئاتر ها نیز هستند که تئاتر تنها بر مبنای چهره های شاخص می فروشند که این امر خودبه خود و فی النفسه بد نیست. باید ببینیم چه اثری با چه محتوایی به مخاطب عرضه می شود. در آن زمان اگر ارزیابی ما نشان دهد که اثر فاقد هر گونه ویژگی هنری است آنجاست که باید نگران باشیم. در برخی مواقع کارگردانانی که کارشان فاقد جذابیت برای مخاطب است، آثار پرمخاطب را محکوم به بازاری بودن می کنند که من با این امر موافق نیستم.
در کنار همه این مقولات همان طور که در سینما، سینمای گیشه را موثر بر اقتصاد سینما و باعث رشد آن می دانند، در تئاتر نیز این مقوله مصداق دارد. شما زمانی که مخاطب تئاتر را افزایش می دهید این افزایش بر بازار تئاتر از هر گونه تاثیر می گذارد. زمانی که کارگردانی از چهره های شاخص بهره می برد تا مخاطبش را افزایش دهد این افزایش مخاطب به نفع کل جامعه تئاتر است. این به معنای آن نیست که اگر مخاطبی به صرف دیدن چهره ای به تئاتر بیاید دیگر تئاترها را نخواهد دید.
برعکس این افراد با مدیوم تئاتر آشنا می شوند و کم کم به عنوان مخاطب دائم تئاتر درمی آیند. تنها نگرانی ما باید نسبت به آثار کم محتوا و به دور از ویژگی های هنری باشد که تنها به صرف حضور چهره های شاخص می فروشد، در غیر این صورت بهره از چهره های شاخص در کارهایی که همه المان های مهم هنر تئاتر در آن رعایت می شود نه تنها موردی ندارد که گاه باعث جذب مخاطبانی می شود که تا آن زمان قرابتی با تئاتر نداشته اند.
حتی آثار بازاری صرف که تنها با سودای فروش به صحنه می رود نیز چندان تئاتر را به خطر نمی اندازد. اینکه این نگرانی وجود داشته باشد که اگر مخاطبی به دیدن اثری بازاری بنشیند دیگر تمایلی به دیدن آثار اندیشمندانه نخواهد داشت خطر بسیار ضعیفی است.
در گذشته افرادی که به تماشای تئاترهای موسوم به لاله زاری می رفتند خواه ناخواه خودشان را به تئاتر نزذیک کرده بودند و فرهنگ تئاتر دیدن در این افراد ایجاد شده بود و اگر تعداد افرادی که پس از دیدن تئاتر های لاله زاری به سمت تئاتر اندیشمندانه جلب شدند کم بود اما نسل بعدی این افراد بی شک جزو مخاطبان اصلی تئاترهای اندیشمندانه شدند.
در مدیوم سینما و تئاتر متاسفانه اغلب کارهای پرفروش محکوم می شوند که فروش شان وام دار چهره های شاخص یا موضوع های سطحی است، در حالی که الزاما این مصداق ندارد و برخی کارگردانان که کارهایشان نتوانسته به نیاز جامعه پاسخ بدهد و فروش اندکی دارند با چنین داوری هایی خودشان را فریب می دهند. لازم است هنرمند همیشه توانایی تجدید نظر در افکارش را داشته باشد و با منطبق کردن هنرشان بر نیاز جامعه به مخاطبان کارهایشان بیفزایند.
این روند مطلقا امتیاز منفی محسوب نمی شود و اگر کارگردانی کوشش کند مخاطب بیشتری داشته باشد به راه های خلاقه خواهد رسد. کسی که این تلاش را نکند و تنها دیگران را محکوم کند رفتار او ناشی از حسادت به افرادی است که میلیاردی فروش می کنند.
نویسنده، کارگردان تئاتر و سینما