- فعلا که فقط بستنمون به چایی!
- من شرمندهام مهندس، نمیدونم چرا اینطوری کردن، واقعا جای بررسی و تأمل داره.
- بررسی و تأمل آره؟ باز پیش رییس شما که بودیم یه انجیر خشکهای، گز موندهای، پولکیای می داد با چاییمون بخوریم...
- بله، شرمنده دیگه آقای مهندس. اینجا بدبختی از شهرم دوره، کارخونه رو تو محدوده شهر نمیذارن الان دیگه، بیرون شهره، ما دیگه تقریبا اینجا که میآییم به امکانات شهر دسترسی نداریم...
- آقا من نمیدونم این چی چی بود رییس شما انتخاب کرد با اون عقل و بارش؟ ماشاالله ایشون زرنگ و تیز و بز و جلد، چی شد کلاه به این فراخی سر شرکتتون رفت با اینا قرارداد بستین هم خودتونو گرفتار کردین هم مارو سفیل و سرگردون؟
- چه عرض کنم والا مهندس جان، یه جورایی به ما معرفی شدن از طرف مقامات بالای شرکت خودمون...
(حتماً تا حالا حدس زدهاید که طبق معمول شخص عذرخواهیکننده و گردنکجکننده در گفتوگوی فوق این حقیر است!)
- خب مقامات بالای شرکتتون بگن آقا، مقامات بالا خیلی چیزا میگن. مقامات بالای مام یه چیزایی میگن که مرغ توی تابه خندهاش بیاد. ما باید گوش بگیریم؟ ها؟ به نظر شما باید گوش بگیریم؟
- چه عرض کنم مهندس...
- نه دیگه من و شما اسممون رومونه، به ما میگن کارشناس، یعنی چی کارشناس؟ بگید آقا کارشناس یعنی چی؟
- یعنی کسی که کارو میشناسه ظاهرا...
- آ رحمت به اون شیری که خوردی، باریکلا، کارشناس یعنی کسی که باید کارو بشناسه، بالا پایین کارو بدونه، بررسی کنه، تصمیم کارشناسی بگیره، اگه قرار بود فقط به حرف مقامات بالامون گوش بدیم بهمون چی میگفتن؟ اگه گفتی چی میگفتن؟
- نمیدونم مهندس جان، چی بگم؟
- میگفتن مقاماتشناس، یا میگفتن حرف مقاماتشناس نه کارشناس. درسته؟
- درسته، بله دیگه.
- رییس شمام که پیر کارشناساس که...
-بله، بله، ایشون پیرم هستن.
- موقع ادعا که میشه همه کارشناس هستن آقا، ادعا با عمل فرق میکنه.
(قطعا تاکنون پی بردهاید که ایشان نماینده کارفرما هستند و از بدقولیهای پیدر پی ما و یک پیمانکار دست دوم ما بسیار بسیار عصبانی، فقط چون آدم مأخوذ به حیا و مؤدبی هستند هنوز کارمان به دست به یقه شدن و کفگرگی و زیر زانو نرسیده!)
- بله خب، شما دقیقا درست میفرمایین. مام باید از این به بعد تو کارامون با این کارخونه بهخصوص دقت کنیم.
- حتما دقت کنین آقا، حتما دقت کنین. نصف روزه وسط بر بیابون، گشنه و تشنه ما رو هی کشیدین تو این سالن، تو اون انبار تو اون یکی سوله، هنوزم هیچی به هیچی یه تیرکمون مگسی نشنمون ندادین دلمون خوش بشه. زشت نیست برا شما؟ برا
رییس شما؟
- حرف حق میزنین شما مهندس، نباید اصلا با شما قرار میذاشتن، این همه راه کوبیدین از شهرستان تشریف آوردین. باید اول به یه جایی میرسوندن بعد به شما میگفتن بیاین.
- آقا الان دیگه این حرفا فایده نداره فقط من هی بیشتر سوزم میگیره، پاشین ماشین برا من بگیرین من برم رد کارم. حالا بعدا نامه بزنین درخواست افزایش زمان قرارداد کنین ببینم چه میشه کرد باهاتون.
- چشم مهندس، اجازه بدین الان میگم ماشین بیاد. تکلیف این مدیر کارخونه و رییس این شرکتم حتما رییس من به نحو قابل قبولی روشن خواهد کرد. مطمئن باشید.
- آقا، رییس شما باید چشاشو از اول وا میکرد تو این هچل نمیافتاد. اگه نیفتی زرنگی، مدیری، اگه بخوای هی بیفتی هی دربیایی هی عذرخواهی کنی که از هر بچهای برمیاد آقا...
(واضح و مبرهن است که تحمل این لیچارها کار راحتی نیست اما همان رییس که پیر کارشناسان است همیشه به من گفته که در دنیای کار اینجایی 9 بار تحمل میکنی و فحش میخوری و دم برنمیاری، یک بار هم فرار میکنی که فحش نخوری و لازم نشود که تحمل کنی، این روی هم شد 10 بار.
زیاد بالادست و پایین دست هم ندارد. تقریبا از همه حرف میشنوی. مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش!)