یکی از مهمترین خواصی که یک انسان مدیر باید داشته باشد همانا اقتدار و جذبه یا بهقول آنجاییها اتوریته است. این پدیده همان چیزی است که باعث میشود آدمهای دیگر حرف انسان مدیر فوقالذکر را بخوانند و او را جدی بگیرند یا بر عکس برای او تره هم خرد نکنند. تتبعات این جانب در مورد این پدیده پیچیده هنوز به جای خاصی نرسیده است. شاید بشود کم و زیاد بودن این مولفه در یک شخص را مثل خیلی چیزهای دیگر که کشف دلیلشان سخت است به عوامل گل و گشادی مثل اعصاب (هر مرضی که علتش را نفهمند حتما به اعصاب مربوط است!)، رکود جهانی (هر افت و خیز ناجور و مضر در امورات اقتصادی و عمرانی مملکت حتما پایی در رکود جهانی دارد!) و وراثت (یعنی فک و فامیل خودت اینجوری بودهاند، به ما چه مربوط است!) محول کرد.
به هر حال بنده بر آنم که اگر مدیری بتواند راز این معجون را کشف کند، راهی طولانی را رفته که در غیر این صورت باید به طریقی سختتر طی شود. شاهد مثال این امر هم حکایت پندآموز ذیل.
شرکت معظم متبوع ما یک بخش بزرگ و مهمی دارد به نام بخش فتوکپی که معرف حضور هست. از آنجا که در همه مناقصهها و پروژههای شرکت چپ و راست لازم است که از همه مدارک فنی و بازرگانی و حقوقی و ادبی و هنری و نسخههای متعدد رونوشت تهیه شده و برای بخشها مختلف فضای پروژههای اینجایی (همه بخشهای کارفرما، مشاور، نظارت، عامل چهارم، پیمانکاران دست اول و دوم و سوم و شرکتهای اقماری و غیره) ارسال شود، فلذا این بخش همواره در بحران و شرایط حساس کنونی بهسر میبرد؛ از جمله بحران کاغذ و جوهر و از همه مهمتر بحران وقت. البته بنده به نوبه خود و پس از قبا کردن دو سه پیراهن در یک ملک، کاملا شرایط این عزیزان را درک میکنم و تمام تلاشم آن است که باری بر بارهای بیشمار آنان نیفزایم. و اما مشکل؛ به نظر میرسد که این دوستان ظاهرا کمبود وقت خود را با صرفهجویی وقت مرتبسازی مدارک بخش بنده جبران میکنند.
به کرات اتفاق افتاده که مدارک از بخش بنده به صورت منظم و مرتب، زونکن شده و برچسب خورده و یک کلام به صورت هلو برای گروه جان بر کف کپی ارسال میشود و در بازگشت چشمتان روز بد نبیند، مدارک از زونکن خارج شده و در هم آشفته و با اختلاط و آمیزش شنیع بین اصل و کپی با حالتی نزدیک به جگر مرحومه مغفوره زلیخا، به وطن باز میگردد! از طرفی دقت کردهام که مدارک ارسالی بخشهای دیگر و از جمله و به ویژه مدارک مرسوله توسط رییس عزیز به هر شکلی که ارسال شود، خیلی تر و تمیز و سوراخ کاری و زونکن شده و مرتب به سوی ایشان رجعت میکند. تصدیق بفرمایید که خب! زور دارد. مثلا ما بد مدرک تهیه میکنیم؟ مدارک همه بچههای ننه هستند مدارک بخش ما بچههای زن بابا؟ یا بر عکس؟ ما در گروه نفر تخصصی مرتبسازی مدارک داریم؟ گروه ما وقت اضافی دارد؟ اینجاست که انسان سر دوراهی قرار میگیرد. این دوستان از طرفی واقعا تحت فشار هستند و کاری بحرانی و پراضطراب انجام میدهند. از سوی دیگر واقعا این هم درست نیست که فقط گروه من مراعات کند و برای بقیه به شکل سفارشی عمل شود.
بعد از اندیشه زیاد و سوزاندن زیت دماغ به نتیجه میرسم و عمل میکنم. یکسری مدارک جگر زلیخا شده را به کمک دو، سه نفر از بچههای گروه زیر بغل میزنیم و به بخش کپی بازمیگردانیم با این اولتیماتوم که باید همانطور مرتب که تحویل گرفتهاند تحویل دهند. غائله بر پا میشود. نتیجه مهم نیست. ظاهرا برای جلب احترام و توجه دیگران گاهی نباید زیاد هم اخلاقی بود. از طرفی نمیدانم، ارزشش را دارد؟