- خدا به سر شاهده، یه زونکن بود ابعاد تقریبا انقد.... در انقد... خودش دستی آورد بعد هم رفت اونطرف...
- اینکه تو گفتی زونکن نبود که قربون شکلت، این تقریبا ابعاد تشک استاندارد کشتی بود! خب، حالا آورد به کی تحویل داد؟ بچههای اونطرف؟ پروژهایها؟
- آره گمونم به اونوریا داد. حالا شما کاری داشتین با این مدارک؟
- آره بابا. در واقع اونارو برا بخش ما فرستاده بودن. پروژه یه کار کوچولوی جنبی داشته با مدارک. باشه حالا خودم پیگیری میکنم. برو شما برو به کارت برس جوون.
***
از پروژه پیگیری میکنم. کسی خبر ندارد. زونکن به آن عظمت را گم کردهاند. شتر را با محمولهاش یکجا قورت میدهند این همکاران اینجایی من. با فرستنده مدارک (یکی از شرکتهای پیمانکار جزء که با ما کار میکند) تماس میگیرم. کاشف به عمل میآید که به علت زیاد بودن حجم مدارک خسیسیاش آمده از آنها کپی بگیرد و فقط همان یک نسخه مفقوده از مدارک موجود است. خیلی خب دیگر چارهای نیست. قضیه جدی است و باید مدارک را پیدا کرد. با رییس تماس میگیرم. او با پروژه تماس میگیرد و دریافتکننده مدارک را میکشد زیر اخیه. او ادعا میکند مدارک را به یکی دیگر از همکارانش در همان بخش پروژه سپرده است. آن کس دیگر سریعا احضار میشود. او میگوید یکی از بچههای بخش ما (یعنی آنجا که من مدیرش هستم!) مدارک را از او گرفته. این یکی را تحتتعقیب قرار میدهیم. در همان دقایق اولیه بازجویی اعتراف میکند که یکی دیگر از بچههای پروژه زونکن را از او دریافت کرده. سریعا به خروجیها اطلاع میدهیم که جلوی خروج این یکی را بگیرند. دستگیر شده و تحتالحفظ به دفتر رییس منتقل مییابد. اولش اصلا یادش نمیآید کدام زونکن را میگوییم. بعد از دو تا الدرم بلدرم کردن من و یک تشر مستحکم از طرف رییس حافظهاش برمیگردد و زونکن را صحیح و سالم تحویل میدهد. با رییس دست میدهیم و بابت این شاهکار مهندسی- پلیسی به یکدیگر تبریک میگوییم و از هم جدا میشویم. من زونکن به بغل به اتاقک خودم میروم.
بعد از بازرسی محتویات زونکن و کسب اطمینان از کامل بودن محتویات با فرستنده زونکن تماس میگیرم.
***
- زیاد بود مهندس. حدود 2 هزار صفحه بود.
- خب زیاد باشه آقاجون. هرچی زیاد بود نباید کپی بگیری؟
- آخه مگه من چقد بابت کل این کار دارم میگیرم مهندس؟ سه تا کپی انقدی بگیرم که نابود شدم.
- باید موقع قیمت دادن فکر اینو میکردی برادر. الان که نمیتونی بگی نمیکنم.
- ضمنا مهندس گفتم اگر خودم دستی بیارم زونکنو تحویل بدم کار زودتر راه میافته تا با نامه بفرستم و بره دبیرخونه شما شماره بشه و بره پیش مدیر شما و اون بفرسته پروژه و اونا به شما بدن خب خیلی طول میکشید.
- آهان، الان نیست خیلی سرعتی دست من رسید. کارمون خیلی زود راه افتاد!
- چه میدونستم اینجوری میشه کف دستمو که بو نکرده بودم مهندس.
- خب حالا این برا جفتمون تجربه شد. اونی که سیستم نامه زدن و دبیرخونه و شماره کردن و این چیزارو علم کرده مرض که نداشته برادر. کف دستشو بو کرده بوده. نه؟