کار و تلاش برای کسب معیشت و امورات زندگی از مهمترین بخشهای زندگی است و ما در این ستون معمولا به داستان واقعی فعالیتهای افرادی میپردازیم که در حوزههای مختلف تولیدی یا خدماتی به کسب وکار میپردازند.
در این میان اشخاصی هستند که در مسیر کار و بار خود راههای متفاوتی را طی کردهاند. مهدی زرینی هشت سال است که در صنف آبمیوه و بستنی فعالیت میکند و چهار سال است که در یکی از مغازههای شیک و تر و تمیز خیابان ستارخان به اتفاق چند نفر از اقوامش به کار مشغول است.
مغازه زرینی و فامیلها یک پاتوق محلی را در منطقه ستارخان و تهران ویلا به وجود آورده است و هر روز عده زیادی مشتری ثابت و گذری به آنجا مراجعه میکنند. زرینی مسیر جالب کارش را با «فرصت امروز» در میان نهاده است.
بعد از خدمت سربازی یادم میآید که هر کاری کردهام. از دستفروشی تا مسافرکشی با ماشین اجارهای. در این مدت با افراد زیادی برخورد داشتم و مشاغل زیادی را تست کردم. یا سرمایه زیادی میخواستند یا مهارت تخصصی لازم داشتند. بعد از مدتی همان ماشین اجارهای را هم صاحبش فروخت و من دوباره بیکار شدم. البته قبلش هم کار مناسبی به حساب نمیآمد و عایدی زیادی نداشت.
مدتی دستفروشی کردم و در تابستان کارگر ساختمانی میشدم. یک زمانی هم بلال و بستنی در پارکها میفروختم، خلاصه کاری نبود که نکرده باشم؛ زندگی خرج داشت و باید مخارج تامین میشد. پشتوانهای هم نداشتم که به واسطه آن بخواهم یک کاسبی کوچک راه بیندازم. فصل بلال فروشی هم تمام شد و در فصل سرما فروختن چای و بیسکویت را ادامه دادم.
کار مشارکتی
قبلتر در کنار فروختن چای در پارکها و جلوی بیمارستانها بستنی هم داشتم که به صورت عمده از ماشینهای پخشکننده میخریدم. قیمتش کمی بالاتر از قیمت کارخانه بود ولی برای گذراندن امورات یک نفر کافی بود. به واسطه یکی از همان رانندههای پخشکننده وارد کار پخش و توزیع شدم.
کارم خیلی مناسب نبود و بیشتر باربری بود تا کار توزیع ولی برای من که جا و مکان مناسبی نداشتم مناسب بود، ضمن اینکه امنیت شغلی حداقل برای شش ماه داشت. مدتی هم بدین صورت گذشت تا اینکه یکی از برادرهایم از کارش در کارگاه کاشیسازی بیکار شد. یکی دو نفر از اقوام هم به همین سرنوشت دچار شدند؛ یا اخراج میشدند یا کارخانه و کارگاه تعطیل میشد. خلاصه سه نفر بیکار و بدون پول و فقط من بودم که مختصر درآمدی داشتم.
بعد از کمی پرسوجو و تقلا برای پیدا کردن کار جدید، شخصی پیدا شد که مغازهای داشت که مدتی بسته بود و فعالیتی نمیکرد. خودش بود و یک نفر دیگر که کارشان فروش و عرضه بستنی و فالوده بود ولی مدتی بود که تعطیل شده بود.
این آقا که الان مالک همین مغازه ماست، به ما پیشنهاد داد که به صورت کنتراتی و شراکتی (پول از خودش، کار از ما) با هم کار کنیم. دنبال افراد مطمئن و سالم و بدون حاشیه میگشت تا فروشگاهش را دوباره بازگشایی کند. برای ما چند نفر که سابقه این حرفه را نداشتیم قبول کردنش سخت بود، ولی هر چه که بود از بیکاری، بیپولی و دربهدری بهتر بود.
همان یک نفر همراه صاحب مغازه کمک زیادی کرد که تا به این شغل تسلط پیدا کنیم. مغازه نیاز به تعمیرات و بازسازی داشت که همه را خودمان به تنهایی انجام دادیم. چون تجربه کار ساختمانی را داشتیم خیلی زود انجام شد و زودتر از موعد مقرر کار بنایی و تعمیرات به پایان رسید. حالا همه چیز برای استارت کار جدید مهیا شده بود. مانده بود خرید و تهیه مواد اولیه و مصرفی و بالا زدن کرکره مغازه برای کسب وکار جدید.
کار را شروع کردیم و بعد از مدتی چیزی نزدیک به 8 – 7 ماه کار روی غلتک افتاد و توانستیم مشتری جمع کنیم. مشتریهای قبلی هم دوباره اضافه شدند و در کنار آن پیک موتوری را هم به مجموعه کوچکمان افزودیم تا سفارشهای مردم را بدون فوت وقت به دستشان برسانیم.
کمی بعد تهیه انواع بستنی و آبمیوه و دسر در مراسمها و مهمانیها را هم قبول کردیم و سرمان بیشتر شلوغ شد. در حال حاضر روزانه چیزی نزدیک به 80 تا 120 کیلو گرم بستنی (سنتی، میوهای و فانتزی) و 80 کیلوگرم فالوده فروش داریم. انواع آبمیوه، دسر و نوشیدنیهای فصل هم از دیگر خوراکیهای ماست.
در این مغازه کوچک پنج نفر مشغول به کار هستند که اگر حسابش را بکنید هر کدام جای دو نفر کار میکنیم. خدا را شکر راضی هستیم و چرخ کاسبی خوب میچرخد.