پیروزی ترامپ برای بخش مهمی از جهان شوک محسوب می شود. این را می شود از اظهارنظرهای سیاستمداران و تحلیلگران ریز و درشت در اقصی نقاط عالم دانست. همچنین واکنش بازارهای سهام در اکثر کشورهای جهان نشان می دهد که دنیای سرمایه به پیروزی خانم کلینتون دل بسته بود و انتظار پیروزی فردی را که ناشناخته بودن و غیر قابل پیش بینی بودن صفت ممیزه اوست، نداشته است. اکنون و پس از روشن شدن نتیجه انتخابات می توان به دلایلی که موجب ورود ترامپ به کاخ سفید شد نگاهی انداخت.
نخست باید بپذیریم که مردم آمریکا (حداقل کثیری از آنها) به دنبال انتخاب رئیس جمهوری برای کشور خودشان و در جهت منافع خودشان هستند. اینکه در اکناف عالم، آمریکا چه سیاستی در پیش گرفته یا می گیرد و انتخاب آنها بر سرنوشت دیگران چه تأثیری می گذارد اولویت چندم آنهاست.
در انتخابات اخیر انتخاب کنندگان با دو گزینه روبه رو بودند: 1- هیلاری کلینتون با سابقه چند دهه حضور در عرصه سیاست آمریکا و نماد تلاش برای حفظ وضع موجود چه در عرصه سیاست داخلی و چه در عرصه سیاست خارجی. خانم کلینتون اگر بی طرفانه نگاه کنیم جز حفظ وضع موجود و تا حدی دستاوردهای لرزان باراک اوباما چیزی برای ارائه نداشت. 2- دونالد ترامپ، سرمایه دار تاجر مسلک با سابقه ای قابل دفاع در ثروت اندوزی و افزایش آن (از نظر فرهنگ آمریکایی) و فعالیت های کمابیش رسانه ای (آنچنان که ناگزیر از معرفی غیرمترقبه خود نباشد).
ترامپ برای قرار گرفتن در مرکز توجه و کاهش فاصله خود با رقبا از نظر میزان شناختگی، برنامه دقیقی تهیه و اجرا کرد: بیان حرف های جنجالی و خارج از چارچوب سیاستمداران، حمله بی محابا به دستاوردهای دولت مستقر و ربط دادن هر اقدامی به موضوع عظمت آمریکا. ترامپ به آمریکایی ها مداوما گوشزد کرد که از روزگار اوج خود در قلدری و بگیر و ببند جهان فاصله گرفته اند، فقیر شده اند و در یک کلام بیچاره اند.
ترامپ در شیوه ای که در پیش گرفت ناگزیر به ساختارشکنی هایی شد که به مذاق هم حزبی هایش هم خوش نیامد. در نگاه ظاهری این مصیبتی بزرگ برای ترامپ بود که جمهوریخواهان ذی نفوذ و قدرتمند در داخل و بیرون مجالس آمریکا از او دوری گزیدند و او را طرد کردند، اما همه این موارد در واقع در خدمت کمپین پنهان ترامپ بود. اینکه مردم آمریکا گمان کنند او فردی متفاوت و مورد خشم یا کم عنایتی نظام مستقر سیاسی در آمریکاست. ترامپ در نواختن کل سیاست های چند دهه اخیر با جملات تند و احساسات برانگیز، کوتاهی نکرد و بی راه نیست که اکنون پیروزی او را تا حدودی شکست هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه بدانیم.
اما در کمپین مقابل خطاها یکی پس از دیگری اتفاق افتاد. از جنبه کلی، نفوذ خانواده کلینتون در حزب دموکرات باعث شد که حواشی مهم خانوادگی کلینتون ها و نیز ماجرای مهم ایمیل های حذف شده نادیده گرفته شود و به جای شخصیتی مثلاً مثل ساندرز که به اندازه ترامپ واجد حرف های نو و مردم پسند بود هیلاری کلینتون کاندیدای حزب شود. پیش بینی اینکه طرف مقابل بیشترین تمرکز را بر نقد وضع موجود می گذارد سخت نبود. ساندرز به درستی گفته بود که آنکه از پس ترامپ برمی آید منم و نه فرد دیگر.
خطای هولناک بعدی در جریان کمپین تبلیغاتی خانم کلینتون رخ داد. هر چه ترامپ با هیاهو و جنجال اما حساب شده به کلیت مواضع کلینتون و اوباما (و طبیعتا دموکرات ها) حمله می کرد و البته در این میان از ضعف های شخصی حریف هم استفاده می کرد، خانم کلینتون در بسیج جوامع مهاجر و زنان علیه شخصیت و رفتار ظاهری ترامپ سعی داشت.
در هر دوی این موارد هم میزان و کیفیت فعالیت خانم کلینتون ناکافی و ناکارآمد بود. مردم آمریکا خوب یا بد نشان دادند که به جزییات زندگی شخصی کمتر از کلیات مربوط به نظام اقتصادی و سیاسی اهمیت می دهند. این نکته را تأکید کنم که این مورد صرف نظر از آن است که تمام یا بخشی از حرف های آقای ترامپ را بدون پشتوانه کارشناسی، پوپولیستی یا حتی نژادپرستانه بدانیم. همین جا لازم است اشاره کنم که دفاع تمام قد باراک اوباما را هم نمی توان برگ برنده بزرگی برای کلینتون دانست چرا که حداقل در دو سال اخیر و صرف نظر از موفقیت های این دولت در موضوع مذاکرات هسته ای و رابطه با کوبا، اتهام بی عملی و سوء تدبیر در موضوعات مهمی مثل سوریه، داعش و کشمکش های نژادی در درون آمریکا، چهره خوشایندی از اوباما باقی نگذاشته بود.
در کنار هم گذاشتن این داده ها ممکن است سیاستمداران آمریکایی را به این نتیجه برساند که برای برنده شدن در انتخابات پول و نفوذ و داشتن لابی های گسترده مهم و لازم است، اما گویا کافی نیست. در ایالات متحده آمریکا که دارای بزرگ ترین شرکت های تبلیغاتی و ایده پردازان درجه یک است، بی توجهی به روندهای کلی مورد نظر مردم می تواند باعث ناکامی های بزرگ شود. مردم همه کشورها واحدهای عددی نیستند که بتوان الزاما همه رفتار آنها را پیش بینی کرد. در واقع هزار نکته باریک تر از مو هست که باید مورد توجه قرار گیرد. پرسش دیگری که اکنون ذهن بسیاری را به خود مشغول داشته این است که ورود ترامپ، با آن خط و نشان کشیدن ها برای ممالک دیگر، به کاخ سفید چه مقدار خطرناک است. این پرسشی است که در یادداشتی دیگر به آن خواهیم پرداخت.
عضو شورای سردبیری