دوشنبه, ۵ آذر(۹) ۱۴۰۳ / Mon, 25 Nov(11) 2024 /
           
فرصت امروز

خاطره انگیزترین سفرم با اسنپ

7 سال پیش ( 1396/5/23 )
پدیدآورنده : دکتر علی رودگر  

آخر یه هفته دل انگیز بهاری، از اون معدود روزای بدون دود و زیبای تهران، قصد کردم برم سمت لواسون و گشت و گذاری توی طبیعت بکنم و بعدش تو یکی از کافی شاپ های اونجا آروم بگیرم و کتابی رو که در دست داشتم، مطالعه کنم. این روزا کتاب های خوبی از کارآفرین های برتر جهان به دستم می رسه که واقعاً خوندنشون یه تمرکز بالا و محیط آروم می خواد تا آدم مثل یه جارو برقی، کلمه به کلمه اونا رو ببلعه و هضم کنه. نگاهی به کتابم کردم؛ «کفش باز»، خاطرات بنیانگذار نایک. اهدایی جمعی از دوستانم. نثر زیبایی داره و داستان روان و گیرا.

خودمو آماده کردم و طبق معمول این روزام رفتم سراغ موبایلم که از طریق اسنپ یا تپسی یه ماشین کرایه کنم به مقصد لواسون. طبق عادت رفتم سراغ اسنپ. اصلاً نمیدونم که این به خاطر اول به بازار اومدنشه یا چیز دیگه، شایدم چون زودتر دانلودش کردم، اول اونو می بینم! نمی دونم هر چی بود هر دوی این اپلیکیشن ها برام جذابیت خودشون رو دارن و از استفاده هر دو لذت می برم.

یه لحظه به این فکر رفتم که چقدر اینها زندگی رو برامون آسون کردن. دایره انتخاب وسیع تری به ما دادن و ما رو از چک و چونه زدن های انتهای خط نجات دادن و دیگه نداشتن اشتراک و گذری بودن مسافر و بی حال و بداخلاق بودن رزروشن ها مشکلی تلقی نمیشه و هر جا که اینترنت بهت برسه، یه ماشن هم بهت می رسه.

خب همه اینها یعنی تکنولوژی، یعنی راحتی، یعنی برطرف کردن نیازهای معمولی و روزمره که طبیعتا جزو ذات هر استارتاپ موفقیه. موقعیت مبدا و مقصدم رو مشخص کردم و خب گزینه های نوع ماشین رو هم بررسی کردم؛ اقتصادی، لوکس، بانوان یا حتی پیک مرسوله بر. . . البته همه گزینه ها فعال نبود ولی نشون از پیشرفت های آتی داشت و این یعنی راحتی روی راحتی و ایجاد مزیت رقابتی.

لحظه ای بعد یه راننده جوون به درخواستم پاسخ داد و منتظر شدم. البته راستش از اینکه نمی دونستم راننده تا من چقدر فاصله داره یا حدودا چند دقیقه بعد به من می رسه، ناراحت بودم. با خودم گفتم شاید بد نباشه این رو با اسنپ در میون بذارم اما حدس می زدم اونا خودشون به این ضعف واقفند چون هر چی باشه اونا اوبر (Uber) رو کپی کردن و انصافاً کم نقص هم اینکار رو کردن.

اما تو اوبر این ویژگی ها خیلی مهم و ضروریه که مسافر و راننده بدونن که چقدر از هم فاصله دارن. ضعف خطوط اینترنتی ما هم که همیشه مزیدی بر علته چون من ماشین این جوون رو می دیدم که روی نقشه از یه نقطه به نقطه دیگری می پره؛ درست مثل اینکه هلیکوپتر درخواست کرده باشی! کی می دونه شاید چند سال دیگه اونم به بازار بیاد!

ناچارا منتظر شدم تا راننده تماس بگیره. همینم شد اما تا گوشی رو برداشتم مکثی کرد و قطع کرد! تعجب کردم. بلافاصله بهش زنگ زدم دیدم دوباره برداشت و سریع قطع کرد. نخستین بار بود که یه راننده داشت باهام شوخی می کرد.

نمیدونستم باید چیکار کنم که یهو پیامکی از طرف راننده اومد که می گفت ناشنواست و محل دقیقم رو بهتره بهش پیامک کنم. بالاخره همدیگر رو پیدا کردیم و راهی شدیم. راستش جا خورده بودم و ته دلم خیلی خوشحال بودم. تو ذهنم، همه مزیت هایی که برای این اپلیکیشن ها بر شمرده بودم یه دفعه رنگ باخت و مزیت جدیدی رو جلوی چشمام می دیدم که بهش فکر هم نکرده بودم. راننده ناشنوای من یه برگه روبه روش چسبونده بود که اعلام می کرد ناشنواست و اگه خواسته ای دارم باید با اشاره بهش منتقل کنم. اما واقعاً نیازی به اینم نبود چون اون روی نقشه دقیقا می دونست باید کجا بره و نقص فیزیکیش اصلاً براش نقص تلقی نمی شد.

پیش خودم گفتم اگه این بنده خدا می خواست مثل قدیما توی خیابون رانندگی کنه دو راه بیشتر نداشت؛ یا تاکسی گذری بشه که اصلاً با ناشنواییش امکان پذیر نبود یا راننده آژانس، که اونم دردسرهای ارتباطی با مشتری رو از بین نمی برد. اما حالا به لطف این تکنولوژی برتر می تونست جزیی از راننده های معمول بیرون باشه. چه مزیت استثنایی!

به خودم که تو این عصر زندگی می کنم، بالیدم و به اسنپ و همه استارتاپ هایی که برای چنین آسایش شگرفی قدم به میدون گذاشتن، آفرین گفتم. اونا خواسته و ناخواسته مسئولیت اجتماعی بزرگی رو بدوش گرفتن و انصافاً تو این مسیر بسیار درخشان ظاهر شدن. ذوق خوندن کتابم پس از این سفر خوب که بیشتر از همه سفرهایی که با اپلیکیشن های مربوطه داشتم، بهم انگیزه داد و منو از گشت و گذار تو طبیعت منصرف کرد. عوضش جایی که پیاده شدم و درست روبه روم یه کافه نان شیک دیدم انگار تازه افتتاح شده بود. با خودم گفتم عجب! کافه و نان.

بوی نان تازه فرانسوی و قهوه؛ حس تلفیق این دو بوی استثنایی منو از خودم بیخود کرد.

رفتم داخل و ساعت ها نشستم و خاطرات بنیانگذار نایک رو مرور کردم. یه گوشه ذهنم با هر رفت و آمد پرسنل اون کافه نان معطوف به این انتظار بود که الان میان و می گن یا باید سفارش بیشتری بذارم یا بلند شم و جا رو برای بقیه خالی کنم. آخه تو همه رستوران ها و کافی شاپ های تهرون یه محدودیت زمانی نشستن نانوشته، بعضی وقت ها هم نوشته باعث می شه حتی یه فصل از کتاب رو هم نتونی مرور کنی. البته من همیشه از یه ترفند ساده ولی هزینه بر برای تموم کردن فصول کتابم تو اینجور رستوران ها و کافی شاپ ها استفاده می کنم؛ ساده است قهوه رو قهوه سفارش میدم! چون تا وقتی پول خرج می کنی بلندت نمی کنن.

 اما با کمال تعجب این اتفاق رایج توی اون کافه نان نیفتاد و من با آرامشی مثال زدنی و تا جایی که خواستم نشستم و خوندم و فکر کردم. آره به اون لحظاتم فکر کردم؛ یه اپلیکیشن راهگشا، یه راننده خوب، یه کتاب استثنایی و یه جای دنج و با کیفیت که توش نگاه چپ چپی نبود. . . عجب روزی!

لینک کوتاه صفحه : www.forsatnet.ir/u/burGqBDI
به اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی :
نظرات :
قیمت های روز
پیشنهاد سردبیر
آخرین مطالب
محبوب ترین ها
وبگردی
خرید فالوورقیمت ورق گالوانیزهخرید از چینخرید فالوور فیکدوره رایگان Network+MEXCتبلیغات در گوگلقصه صوتیریل جرثقیلخرید لایک اینستاگرامواردات و صادرات تجارتگرامچاپ فوری کاتالوگ حرفه ای و ارزانکمک به خیریهسریال ازازیللوازم یدکی تویوتاریفرال مارکتینگ چیست؟محاسبه قیمت طلاماشین ظرفشویی بوشآژانس تبلیغاتیتعمیرگاه فیکس تکنیکتور سنگاپورتولید کننده پالت پلاستیکیهارد باکستالار ختمبهترین آزمون ساز آنلایننرم افزار ارسال صورتحساب الکترونیکیقرص لاغری پلاتینirspeedyیاراپلاس پلتفرم تبلیغات در تلگرام و اینستاگرامگیفت کارت استیم اوکراینمحصول ارگانیکبهترین وکیل شیرازخرید سی پی کالاف دیوتی موبایلقیمت ملک در قبرس شمالیچوب پلاستضد یخ پارس سهندخرید آیفون 15 پرو مکسمشاور مالیاتیقیمت تترمشاوره منابع انسانیخدمات پرداخت ارزی نوین پرداختاکستریم VXدانلود آهنگ جدیدلمبهخرید جم فری فایرتخت خواب دو نفرهکابینت و کمد دیواری اقساطی
تبلیغات
  • تبلیغات بنری : 09031706847 (واتس آپ)
  • رپرتاژ و بک لینک: 09945612833

كلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ است و هرگونه بهره ‌برداری غیرتجاری از مطالب و تصاویر با ذكر نام و لینک منبع، آزاد است. © 1393/2014
بازگشت به بالای صفحه