تغییر سریع بازارها، فرصت های جدیدی برای شروع کسب وکار در اختیار علاقه مندان قرار داده است. برای حضور موفق و پایدار در یک صنعت، چه نکاتی را باید در نظر گرفت؟
به گزارش زومیت،اگر ساختار و هزینه های اداری را در نظر نگیریم، شما می توانید از همین فردا با سرمایه ای نسبتاً پایین کسب وکار جدید خود را شروع کنید. یک محصول یا خدمت را انتخاب می کنید، آن را به قیمت ۲ برابر هزینه های تولید خود به فروش می رسانید و قاعدتاً سود خوبی به دست می آورید. حتی می توانید درحالی که کار اصلی خود را حفظ کرده اید، کسب وکار شخصی تان را در آخر هفته های خود ادامه دهید. اما برای مقیاس دهی یک تجارت و اندازه گیری جریان درآمد واقعی آن، شما باید به طور مستقل و تمام وقت خود را به یک حرفه مشغول کنید تا متوجه شوید که هزینه های بسیاری در کسب کارهای نیمه وقت، ازنظر شما پنهان می مانند.
با یک مثال ساده شروع می کنیم:
فرض می کنیم آقای الف، هم زمان با شغل اداری خود تصمیم می گیرد به عنوان طراح محوطه ی فضای آزاد هم کسب وکار کوچکی داشته باشد و برنامه ریزی می کند که آخر هفته های خود را به این کار اختصاص دهد. او برای خود یک هدف تعیین می کند: باید پایه ی مشتریان خود را تا حدی گسترش دهد که برای اجرای ایده های خود، افراد دیگری را استخدام کند و خودش به مدیریت این کسب و کار مشغول باشد. بااین حال او هنوز به تمام هزینه های خود آگاه نیست:
۱- ازآنجایی که او فعلاً خانه اش را دفتر کارش قرار داده است و از ابزارها و تجهیزات شخصی خود برای این کار استفاده می کند، هزینه ای برای امکانات و تجهیزات و انبارداری در نظر نمی گیرد. اگر کسب وکار او رشد کند، این شرایط مسلماً تغییر خواهند کرد.
۲- او از اتومبیل شخصی خود برای جابجایی و حمل تجهیزات استفاده می کند و در حال حاضر هزینه ی حمل ونقل (مثل بنزین، استهلاک اتومبیل، نظافت و بیمه) را در محاسبه ی سود خالص خود به شمار نمی آورد. اگر او کارگران بیشتری استخدام کند، باید علاوه بر هزینه ی رفت وآمد آن ها تا محوطه های مورد نظر، هزینه ی بیشتری هم برای انتقال لوازم و ابزاری بدهد که این کارگران می خواهند با آن ها کار کنند. به علاوه برای نگهداری لوازم و تجهیزات جدید به یک انبار نیاز خواهد داشت که هزینه ی اجاره ی این انبار را هم باید در حساب های خود لحاظ کند.
۳- در حال حاضر مشتریان او در سطح محلی هستند و به همین دلیل او زمان محدودی صرف تردد، بارگیری، تخلیه و سوخت گیری می کند. اما با توسعه ی کسب وکار، این شرایط هم تغییر می کند و مسافت و گستره ی بیشتری را در بر خواهد گرفت.
۴- کارفرمای فعلی او بیمه ی درمانی و اغلب گزینه های مالیاتی او را پوشش می دهد. هنگامی که شغل جدید او به کسب وکاری تمام وقت تبدیل شود، این تغییر به طور مستقیم بر سود او اثر می گذارد. او نه تنها به بیمه ی شخصی خود نیاز دارد، بلکه به احتمال زیاد باید کارگران خود را زیرپوشش یکی از بیمه های موجود قرار دهد. به این هزینه ها، مالیات حقوق و دستمزد کارگران را هم اضافه کنید. به علاوه او باید هزینه ی فرصت بیماری، مرخصی ها و مسافرت های کارگران را هم محاسبه کند. برآورد نسبی، ۱.۵ برابر حقوق اصلی کارگران است؛ یعنی اگر برای هر ساعت کار یک کارگر، X تومان حقوق در نظر بگیرد، هزینه ی واقعی او ۱.۵X خواهد بود.
۵- در حال حاضر او برای بازاریابی خود هزینه ای پرداخت نمی کند و همه ی تبلیغات او به صورت شفاهی یا سفارشی است. اگرچه این شرایط فعلاً به نفع او است؛ ولی زمانی که ۱۰ کارگر به طور تمام وقت برای او کار کنند، باید بودجه ی جداگانه ای برای مقیاس دهی کسب وکار خود در نظر بگیرد.
۶- او فعلاً هیچ مسئولیت مدیریتی به عهده ندارد و می تواند به کمک یکی از آشنایان یا دوستان به همه ی کارها نظارت کند. اگر کارگران بیشتری استخدام کند، باید سود کافی به دست بیاورد تا بتواند برای اطمینان از انجام درست کارها، پرداختن به امور مشتریان و حساب دریافتی ها، از یک ناظر کمک بگیرد.
با توجه به همه ی این هزینه های، ممکن است کسب وکار جدید آقای الف، آن طور که او فکر می کنند سودآور نباشد. به این ترتیب ممکن است او درک کند که چرا تمام خدمات حرفه ای محلی، گران تر از حدس اولیه ی او هستند یا معمولاً بخش اجرایی شرکت های بزرگ تر را به عهده می گیرند.
اگر او بخواهد راهش را به سمت بازار سودآورتری باز کند، چالش بعدی او رقابت با هم پیشگان دیگر خواهد بود. طبق علم اقتصاد، هر صنعت سودآور به سرعت رقیبان تجاری را جذب می کند. ورود شرکت ها و بنگاه های تجاری تا جایی ادامه پیدا می کند که سود رقابتی به حدی کاهش یابد که هزینه و درآمد شرکت ها تقریباً باهم برابر شوند و شرکت ها فقط در حد بقای خود درآمد داشته باشند. با این توضیح اگر شرکت آقای الف بتواند در بازار رقابتی دوام بیاورد، بازهم سود بسیار کمی خواهد داشت. درست است که شرکت هایی در زمینه ی طراحی محوطه وجود دارند که از سود بالایی بهره می برند؛ اما آن ها عملیات خود را بسیار دقیق تنظیم کرده و بر سودآورترین فرصت ها متمرکز شده اند.
این نقطه، همان جایی است که بسیاری از کارآفرینان و متصدیان کسب وکارهای کوچک را با مشکل مواجه می کند: آن ها قبل از اینکه وارد تجارت شوند، در طرح کسب وکار خود، محاسبات دقیقی انجام نمی دهند که ببینند آیا اصلاً تأسیس این شرکت به لحاظ اقتصادی معنادار است یا نه. همه ی ما شاهدیم که هرروزه، مردم در مورد تأسیس و افتتاح رستوران ها، کافه ها و فروشگاه های خرده فروشی صحبت می کنند؛ آن هم بر مبنای روشی که خودشان برای راه اندازی امور در نظر گرفته اند، نه بر مبنای نیاز و تقاضای واقعی مشتریان. به این ترتیب آن ها راه مستقیم ورشکستگی و فاجعه را در پیش می گیرند. این چشم انداز کسب وکارهای شکست خورده ای است که نمی دانند چطور باید سود واقعی خود را محاسبه کنند.
قبل از اینکه بخواهید یک کسب وکار جدید را شروع کنید، باید بدانید که آیا این حرفه سودآور است یا نه و برای پیشرفت به چه چیزی نیاز دارد. اگر می خواهید یک کسب وکار محلی کوچک داشته باشید که درآمد ناچیزی عایدتان می کند؛ باید بدانید که این روش، درست مثل این است که با سرمایه ی استارتاپ خود، یک شغل بخرید. این بد نیست. هزاران نفر از مردم هرساله همین کار را انجام می دهند و کاملاً خوشحال هستند. ولی اگر می خواهید کسب وکاری در پیش بگیرید که جای پیشرفت داشته باشد و بتوانید آن را توسعه دهید، باید با دقت برنامه ریزی کنید و به هزینه های واقعی اجرای طرحتان خوب فکر کنید.
هزینه های شما برای تولید کالا یا خدمات چیست؟
این هزینه ها شامل زمان یا هزینه ای که برای جذب مشتری باید صرف کنید، جمع آوردی پرداختی های مشتریان و ... خواهند بود. شما باید هزینه های ثابت و متغیر خود را در نظر بگیرید و حساب کنید که با رشد شرکتتان، این هزینه ها چگونه تغییر می کنند.
چقدر باید هزینه کنید تا کسب وکار ارزشمندی بسازید؟
ارزشمندی یک کسب وکار می تواند ترکیبی از قیمت و رشد آن باشد. اکثر کارآفرینان در برداشت خود از ارزشمندی تجارت، دچار اشتباه می شوند و فکر می کنند اگر قیمت کمتری بابت خدمات خود تعیین کنند، مزیت رقابتی به دست می آورند. این تفکر، یک استراتژی بازنده است. هرکسی می تواند یک اسکناس ۱۰۰۰ تومانی را به مبلغ ۸۰۰ تومان بفروشد!
آیا مشتریان کافی برای خدمات شما وجود دارند تا قیمتی را به شما بپردازند که کسب وکارتان را زنده نگه دارد؟
شما باید حجم فروشی را که می تواند هزینه ها و درآمد شما را باهم برابر کند، تعیین کنید. به علاوه باید حجم فروشی را که شرکتتان برای بقا و رشد به آن نیاز دارد مشخص کنید. پیرو این نتایج، اگر می خواهید سالیانه X تومان به دست آورید، باید ببینید به چه تعداد مشتری نیاز دارید و چگونه می توانید این میزان مشتری را جذب کنید.
یک کسب وکار آنلاین می تواند توهم دسترسی به «میلیون ها مشتری» را برای شما به ارمغان بیاورد، ولی شما باید بدانید فارغ از این تصورات، چطور می توانید واقعاً به این مشتریان دست پیدا کنید.
آیا بازدهی بالقوه ی سرمایه ای که روی این کسب وکار گذاشته اید (پول و زمان) ارزش ریسک کردن دارد؟
هر سرمایه گذاری باید در مقابل ریسک آن به تعادل برسد. اگر شما می خواهید مبلغ X تومان در یک تجارت سرمایه گذاری کنید، بازدهی احتمالی آن باید بیش از خرید سهام یا اوراق مشارکت در بازار پول و سرمایه باشد. هرچه ریسک بالاتری بپذیرید، قاعدتاً باید بازدهی بالقوه ی بیشتری به دست آورید تا توازن کار شما حفظ شود.
چگونه برنده خواهید شد؟
پاسخ به این سؤال برای هر کسب وکار اهمیتی حیاتی دارد. در شهرهای مختلف، شما کسب وکارهایی می بینید که به طرز شگفت آوری موفق هستند (مثلاً رستوران های خاص). شما در شهرهای مختلف رستوران هایی می بینید که مردم برای صرف غذا در آن ها صف می کشند و منتظر می مانند. چرا؟ همه ی این مکان ها فانتزی و خیال انگیز نیستند، اما دریافته اند که چطور باید کاری را به طور اساسی و به نحوی انجام بدهند که مشتریان به آن نیاز دارند و نمی خواهند گزینه دیگری را جایگزین آن کنند.
اگر می خواهید در مقیاس دهی و توسعه ی شرکت خود موفق باشید، باید کشف کنید که چگونه می توانید مشتریان را عاشق محصولات و خدمات خود کنید. اگر از عهده ی این کار برآیید، دیگر کسب سود برایتان آن قدرها دشوار نخواهد بود.