بیل ویلیامز و همسرش کتی را میتوان زوج دلداده به کلکسیونداری نامید. آقای ویلیامز تاکنون هزاران ساعت را جمعآوری کرده و کتی هم هزاران پری دریایی دارد. این کار برای زوج شیفته کلکسیونداری نهتنها یک سرگرمی فوقالعاده است بلکه روابطشان را هم صمیمانهتر کرده است. کتی در اینباره میگوید: «بعضیها فکر میکنند ما دیوانه هستیم. بعضیها حتی به چشم آدمهای غیرعادی و عجیب به ما مینگرند اما کاری که انجام میدهیم چندان هم عجیب نیست چون ما همزمان به یکدیگر و کلکسیونداری علاقه داریم.» تا حالا تعداد ساعتهای کلکسیون بیل به 3259 عدد رسیده است.
بیل با این تعداد ساعت رکوردار کلکسیوندارهای شخصی ساعت در جهان است. تمامی این ساعتها در یک کلیسای پروتستان که بیل آن را خریده، نگهداری میشوند، البته کتی هم از این کلیسا بینصیب نمانده و همه 2000 پری دریاییاش را در اتاقی در آن کلیسا نگهداری میکند. کتی میگوید: «خیلی مهم است که من و بیل کلکسیونهای متفاوتمان را یکجا نگهداری میکنیم. اگر قرار بود آنها را هرجا که جا میشد، بگذاریم، زندگی برایمان سخت میشد.» آقای ویلیامز نخستینبار 25 سال پیش و قبل از آشنایی با همسرش کار جمعآوری ساعتها را آغاز کرد. این معلم بازنشسته که حالا آموزگار زبان انگلیسی است، آن زمان یک ساعت عتیقه خرید. وقتی به خانه آمد و قطعاتش را از هم جدا کرد، مجذوب سازوکار ساعت شد. بیل در اینباره چنین میگوید: «این ساعت مدل کلاه ناپلئونی بود که از یک کتابفروشی دست دوم خریدم. به نظرم روی بخاری نمای قشنگی داشت و به همین دلیل آن را 37 دلار خریدم.» خرید این ساعت سرآغاز علاقه آقای ویلیامز به جمعآوری ساعت بود. بیل میگوید: «زیبایی ساعت برایم تحسینبرانگیز بود و صدایش را بسیار دوست داشتم.» او دو سال بعد با همسرش آشنا شد و جالب اینجاست که پیش از ملاقات اول با همسرش میدانست او هم کلکسیوندار است.
بیل درباره آشنایی با همسرش میگوید: «وقتی با کتی آشنا شدم تنها 30 ساعت داشتم و به او قول دادم که وقتی ساعتهایم صد تا شدند، این کار را کنار بگذارم. روشن است که نتوانستم سر قولم بمانم!»گذر سالها کار را به جایی رساند که دیگر نمیشد ساعتها را در خانه نگهداری کرد. به همین دلیل بیل در حرکتی جالب یک کلیسای قدیمی برای جا دادن ساعتها خرید چون ساعتها دین و ایمانش شده بودند. این کار در واقع ساعتهایی را که 250 هزار دلار ارزش داشتند، بیمه میکرد. یکی از این ساعتها متعلق به یک مسافر روس کشتیای است که در مارلبور سوندز غرق شد. یکی دیگر از ساعتها هم جایزه برنده یک مسابقه قدیمی تلویزیونی بود. همین دلایل برای در نظر گرفتن یک جای مناسب برای نگهداری از ساعتها کافی بود. بیشتر ساعتها به باتری نیاز نداشتند و ساعتها طول کشید تا بیل بهتنهایی توانست همه آنها را در کلیسای قدیمی
جا دهد. بعد از ازدواج این دو، خیلی نگذشت که کتی هم به عادت همسرش گرفتار شد و از حدود 10سال پیش شروع به جمع کردن پریهای دریایی کرد. کتی میگوید: «وقتی بچه بودم پری دریایی خیلی دوست داشتم، بهویژه به افسانههایی که دربارهشان گفته میشد، علاقه داشتم. زیبایی شان هم مجذوبکننده بود. اول یکی خریدم، بعد، دو تا شدند، بعد سهتا، چهارتا و کمکم کلکسیونم بزرگ و بزرگتر شد.
مجموعه کتی که بهزودی از نظر تعداد به بیل خواهد رسید، شامل جواهرات، پوسترها، عروسکها و هر چیزی است که به پری دریایی مربوط باشد. در این حال ساعتهای بیل درو و دیوار کلیسای قدیمی را پر کردهاند و تعداد زیادی از آنها هم در قفسه نگهداری میشوند. بیل که حالا در جامعه اطراف خود فردی مشهور است، مجموعه خود را به موزه ساعت تبدیل و کتابی هم در این باره منتشر کرده است. وجود اینهمه ساعت، بیل را وادار کرد تا به فکر سیستمی برای نگهداری از آنها باشد. بیل چنین توضیح میدهد: «وقتی یک ساعت میخرم، شمارهای را به آن اختصاص میدهم.
قیمتش را زیرش مینویسم، ارزشش را هم تخمین میزنم و به این ترتیب اطلاعات کامل را از آن دارم.» اگرچه زن و شوهر کلکسیونر هر کدام در جمعآوری کالای مورد علاقهشان بسیار حریص هستند اما بهشدت اصرار دارند که رقابتی بینشان وجود ندارد. کتی در این باره میگوید: «ما به هم احترام میگذاریم و همدیگر را درک میکنیم. من تنها زمانی آزرده میشوم که او شروع به تعمیر ساعتهایش روی میز میکند.» این زوج صاحب یک پسر 22 ساله به نام اندرو هستند که البته به سمت و سوی علاقه پدر و مادرش نرفته است.
بیل با خنده چنین میگوید: «او فعلا نه سراغ ساعت رفته و نه پری دریایی برایش جذابیتی دارد. شاید روزی او هم به این سمت کشیده شود.» بیل همسرش را بسیار ستایش میکند و اغلب برای او پری دریایی میخرد تا به کلکسیونش اضافه کند و روحیهاش را بالا ببرد. بیل میگوید: «از اینکه هر دوی ما از کلکسیونداری لذت میبریم، بسیار خشنود و راضی هستم. این باعث شاد بودنمان میشود. زمانی، وقتی به بازار میرفتم نخستین چیزی که دنبالش میگشتم، وسیلهای بود که تیکتاک کند اما حالا در کنار تیکتاک به دنبال هر چیزی هستم که دم داشته باشد!»