- تو خودت تصمیم گرفتی بگی ما پرداخت میکنیم آره؟ چی شد تو یه الفبچه فکر کردی میتونی در مورد یه همچین خاصه خرجیهایی تصمیم بگیری؟ کارفرما زنگ زد که زد، تو مگه مدیر بالا سر نداری؟ تو باید به طرف بگی یا من؟ ای خدا... من برم به کی بگم دردمو یه فسقلبچه برای من بذل و بخشش میکنه، حالا وقتی کلشو از حقوق خودت کم کردم میفهمی، صبر کن تا سر ماه، هم این ماه هم ماه آینده از حقوقت که کم شد یاد میگیری نه دیگه... تو صبر کن، تو فقط صبر کن... .
و من صبر میکنم و هم از حقوق همان ماهم و هم از حقوق ماه بعدیم کسر میشود تا باعث عبرت دیگران شود که منبعد بدون تصویب رییس قول خرج و هزینه کردن به صغیر و کبیر ندهند.
حالا این خاصه خرجی و پول دور ریختن بنده چه بوده؟ یکی از مدیران واقعا محترم و نازنین، یکی از کارفرماها که بنده روابط رفاقتی و به اصطلاح مرامی با او به هم رساندهام در یک صبح دلانگیز بهاری یا نمیدانم یک بعدازظهر دلپذیر تابستانی با بنده تماس گرفته و اعلام میکند که لازم است به فوریت دو نفر از اعضای گروهش را برای یک ماموریت خیلی واجب به یکی از شهرستانهای جنوبی بفرستد و چون تنخواه در اختیارش همان روز تمام شده و درخواست دریافت تنخواه هم در سازمان آنها کاری است وقتگیر و بیم فوت وقت و اتلاف فرصت میرود،
فلذا بدین وسیله از بنده خواهش میکند که در صورت امکان مبلغ بلیت رفت و برگشت هوایی این دو نفر را از تنخواه گروه خود پرداخت کرده و در اولین صورت وضعیت ارسالی برای آنها با ضریب بالاسری مربوط مبلغ آن را دریافت کنم. برای هر مدیری که در ساختار پروژههای اینجایی اندک تجربهای داشته باشد این وضعیت حتما آشناست. بازی کردن با مبالغ تنخواه و به اصطلاح این کاسه آن کاسه کردن یکی از شگردهای کار راهاندازی و جلوگیری از خوابیدن پروژه بهشمار میرود و انجام آن هم چیز عجیبی نیست. القصه، این جانب با توجه به جمیع جهات و از آنجا که از رییس مثل چی میترسم، سریعا دست به تماس شده و سعی میکنم در فرصت محدود باقیمانده از ایشان کسب تکلیف کنم. رییس در سالن جلسات شرکت در داخل جلسه نشستهاند و وقتی خانم منشی وارد جلسه شده و به صورت درگوشی مراتب را به استحضار ایشان میرسانند قریب به چنین مضمونی را دریافت میکنند:
- خب من اینها رو مثلا مدیر کردم که چه کنن؟ هان؟ شما وسط جلسه اومدین در مورد دوزار دهشاهی سهعباسی وقت منو میگیرین؟ من از این جلسه بیایم بیرون همه این مدیران جوون و جاهل رو به خط میکنم، کار که نمیکنن، گروهاشونم که همه در حال استراحتن، یه تصمیم مسخره اینجوری هم من باید بگیرم؟...
وایسین ببینم....
ظاهرا در همین فراز از بیانات رییس بوده که خانم منشی فرار را بر قرار ترجیح داده و شرح ماوقع را به اطلاع حقیر میرسانند. بعد از تصمیمگیری بنده هم که آن شد که شرحش رفت! الان چاره چیست؟