این نظریه که کسبوکارهای کوچک میتوانند نقش مهمی در رشد اقتصادی ایفا کنند، نظریه جدیدی نیست.بسیاری از کارشناسان اقتصادی معتقدند کسبوکارهای کوچک نقش مهمی در توسعه زیرساختهای بخش صنعت و تولید و در نتیجه ارتقای سطح اقتصاد بهطور کلیتر ایفا میکنند. با وجود اینکه کسبوکارهای کوچک به اندازه صنایع بزرگ پولساز و پردرآمد نیستند، اما جزء مهمی از بدنه اقتصاد، بهویژه اقتصاد محلی را تشکیل میدهند. در تعریفی رایج، کسبوکار و صنایع کوچک، شامل هر نوع کسبوکاری است که اعضا یا کارمندان آن 500 نفر یا کمتر بوده و مالکیتی محدود داشته باشد.
کسبوکارهای کوچک با تقدیم نوآوری و خلاقیت به اقتصاد، در اقتصاد محلی اشتغالزایی ایجاد میکنند و با استخدام افراد جویای کار بهعنوان نوعی محرک موفق عمل میکنند. براساس آمارها کسبوکارهای محلی و کوچک در پیشرفت اقتصادی مناطق مختلف بسیار مؤثرتر از کسبوکارهای بزرگ ظاهر میشوند. یکی از علل مؤثر در این زمینه سازگاری و تطابق صنایع کوچک با مسائل بومی و منطقهای است (از مسائل زیستمحیطی تا فرهنگی). در طول تاریخ بسیاری از کسبوکارهای محلی و با سرمایه اندک موفق شدهاند به غولهای بزرگ صنعتی یا برندهای موفق بینالمللی بدل شوند، برند مشهور نایک و شرکت عظیم مایکروسافت هر دو فعالیت خود را از سادهترین و نازلترین حد کسبوکار آغاز کردهاند.
ایالات متحده
شاید باورکردنی نباشد اما 63درصد از مشاغل جدید در بخشخصوصی، 48درصد از اشتغال در سطح کلی و 46درصد از تولیدات بخشخصوصی به کسبوکارهای کوچک مرتبط است. بسیاری از مشاغل و صنایع کوچک در آمریکا، نقشی مهم در چرخش اقتصاد کلان این کشور ایفا میکنند و تصور اقتصاد بدون مشاغل کوچک ناممکن به نظر میرسد. اکثر صنایع کوچک در طول 20سال گذشته ایجاد شدهاند و بسیاری از آنها چندملیتی هستند.
با وجود تمامی این آمارهای خیرهکننده، ایالات متحده یک تجربه جالب توجه در خصوص مشاغل کوچک و متوسط داشته است. در سال 2006 صنایع کوچک و متوسط موفق به ثبت رکوردی بیسابقه شدند (670.000 هزار شغل جدید) اما این نرخ موفقیتآمیز، در سال 2009 با 22درصد ریزش به رقم 518.500 شغل رسید، اما علت این افت برای بسیاری از کارشناسان اقتصادی حائز توجه شد و نتایج پژوهشهای کارشناسان اقتصادی نشان داد ریزش مشاغل یک علت مشخص دارد؛ برخی صنایع متوسط و خرد با همان سرعتی که ایجاد میشوند نابود و محو خواهند شد.
درواقع نبود بستر و زیرساخت مناسب برای رشد و ابقای برخی صنایع، موجب میشود میزان ماندگاری آنها نیز بسیار کوتاه باشد. تلاشهای دولت ایالات متحده برای تغییر این فضا و بسترسازی مناسب دو سال بعد نتیجه داد و در سال 2011 نرخ اشتغال با رقم 560هزار، اندکی رشد را تجربه کرد.
بریتانیا
براساس آمارها، مشاغل کوچک و متوسط در بریتانیا رونق زیادی دارند، درواقع دولت انگلستان روی صنایع خرد و متوسط برای رشد اقتصادی حسابی ویژه باز کرده است. اگرچه اغلب کسبوکارهای کوچک در مناطق مرفه لندن (17.8درصد) و جنوب شرق بریتانیا (16.16درصد) پراکندهاند اما بهطور کلی نرخ 52درصد از اشتغال در سراسر بریتانیا در این بخش، نشان میدهد مشاغل کوچک تا چه حد در اقتصاد این کشور مؤثرند.
یکی از موارد مهم در خصوص کسبوکارهای کوچک در بریتانیا، اهمیتی است که دولت در بخش حمایتی از این مشاغل قائل است. اعطای وامهایی با شرایط مختلف برای پشتیبانی مالی از این صنایع باعث شده بسیاری از کارآفرینان در این حوزه مطمئنتر فعالیت کنند.
استرالیا
استرالیا از جمله کشورهایی است که در خصوص صنایع کوچک و متوسط وضعیتی نامطمئن دارد. پیتر الینگسن، مدیر اجرایی مرکز مدیریت کسبوکارهای کوچک معتقد است در استرالیا فضایی برای اعتمادسازی فعالان کسبوکارهای کوچک وجود ندارد و بسیاری از مدیران این حوزه بهطور مداوم در فضای نگرانی و عدم اطمینان در خصوص آینده خود و پرسنلشان قرار دارند.
یکی از عمده نگرانیهای افراد فعال در این حوزه، کمبود منابع مالی و عدم پشتیبانی دولت از فعالیت در این عرصه است. درواقع فعالان این حوزه وامهای حمایتی یا جریانهای نقدی قابل توجهی دریافت نمیکنند و در نتیجه در بسیاری از موارد نگران کسری بودجه و تجهیزات هستند.
اما چرا اقتصاد استرالیا انعطاف لازم را برای میزبانی از مشاغل خرد و متوسط ندارد؟ توسعه اقتصادی در استرالیا از قرن نوزدهم آغاز شد، زمانیکه تولید و صادرات پشم از این کشور با کشف طلا همزمان شد و این شکوفایی تا دهه 70 میلادی ادامه یافت. بعدها در دهه 80 بازار بورس رونق گرفت و عملاً زیربنای اقتصاد استرالیا بر پایه صنایع و معادن بزرگ و صادرات عمده در این حوزهها استوار شد.
عمده توجه سرمایهگذاران نیز به همین بخشها معطوف شد و صنایع کوچک و متوسط شانس خود را برای شکوفایی تا حد زیادی از دست دادند. اگرچه در طول سالهای اخیر دولت تلاشهایی برای گسترش زیرساختها انجام داده، اما این تلاشها هنوز کافی نیستند.