سالهاست که هر وقت به من میگویند چه توصیههایی برای پیشرفت بیشتر و بهتر داری، من کتاب خواندن را توصیه میکنم. اخیرا بعضی دوستانم میگویند که ما میخواهیم، اما به هزار و یک دلیل نمیشود. بهعنوان آدمی که 15 سال اخیر متوسط روزانه ۷۰ صفحه کتاب را خواندهام، سعی کردم چند نکته مهم را در این زمینه اینجا بنویسم:
اول اینکه تلاش کنید غیراز فارسی زبان دومی را هم بدانید. طبیعی است دست شما در پیدا کردن کتاب مناسب بازتر میشود. شاید برای کسانی که کار فنی میکنند یا فلسفه میخوانند، زبان آلمانی، برای مدیریت و اقتصاد زبان انگلیسی و برای شیفتگان ادبیات زبان فرانسه گزینههای جذابی باشند. البته من در این مورد صاحب نظر نیستم و این حرف کاملا سلیقه شخصی من است. دانستن زبان دوم حتی میزان درک زبان اول را نیز بالا میبرد. این نکتهای است که سالهاست در روانشناسی اثبات شده است.
دوم اینکه کتابهایی بخوانید که خوب ترجمه شده باشد. متاسفانه در جامعه ما، ترجمه بسیار سلیقهای است و انسانهای زیادی را میبینید که برای یاد گرفتن بهتر زبان، دست به ترجمه کتابها میزنند. حتما در زمان خرید یک کتاب، یک صفحه آن را بهصورت تصادفی باز کنید و کامل بخوانید و اگر دیدید با نگارش راحت نیستید کتاب را نخرید، حتی اگر مطمئنترین فرد آن کتاب را به شما توصیه کرده بود. من کاملا اعتقاد دارم بسیاری از ما به خاطر ترجمههای بد و ضعیف، کتابزده شدهایم.
سوم اینکه در شروع کار به سراغ کتابهای کلاسیک نروید. مارک تواین زمانی گفته بود: «کتابهای کلاسیک، کتابهایی هستند که هیچکس حوصله ندارد بخواند اما همه آرزو میکنند ایکاش آنها را خوانده بودند!» یکی از دوستان من برای شروع کتابخوانی رمان «در جستوجوی زمان از دست رفته» نوشته مارسل پروست را گرفته بود. آلن دو باتن در مورد این کتاب میگوید: خواندن این کتاب دو پیشنیاز دارد؛ تنهایی کشنده و پای شکسته! به همین دلیل توصیه میکنم سراغ لیستهایی شبیه: «۱۰۰ کتاب یا ۹۰ کتاب یا ۲۲ کتاب یا... که قبل از مرگ باید خواند نروید.»
چهارم اینکه برای کتابخوانی زمان و مکان مشخصی در نظر بگیرید. یک صندلی یا یک پشتی یا یک گوشه اتاق یا داخل مترو یا هر جا که دوست دارید، اما عادت کنید زمان و مکان مشخصی وجود داشته باشد و همیشه در آنجا کتاب بخوانید. به این شکل ذهن شما شرطی میشود. هر وقت در آن محل قرار گرفتید ناخودآگاه ذهن شما متمرکز میشود و آماده کتاب خواندن میشوید.
پنجم اینکه هدفهای بزرگ نگذارید. اگر بتوانید روزی ۳ صفحه کتاب بخوانید و همیشه بخوانید بهتر از روی ۳۰ صفحه است که گاهی آن را ترک کنید. اگر هم مدتی روزی سه صفحه خواندید هیجانزده نشوید و هدف خود را بالا نبرید. باید سیستم ذهن و زندگی ما به تدریج به سبک جدید عادت کند.
اگر شازده کوچولو نوشته اگزوپری یا قلعه حیوانات جورج اورول را نخواندهاید یا اگر دنبال کتاب سادهای برای فلسفه میگردید و دنیای سوفی (نوشته یاستین گوردر) را نخواندهاید یا اگر «هبوط در کویر» شریعتی را نخواندهاید شاید بهتر باشد فعلا از همینها شروع کنید و به سراغ کتاب دیگری نروید.