فکر میکنم مثل روز روشن باشد که کسی از راه هنر به درآمد نمیرسد. اگر شخصی قدم در این راه میگذارد این مسائل را میداند و قاعدتا انتظاری هم ندارد.
خوب میشد اگر کسی با نوشتن، شعر گفتن و قلم زدن بتواند به جایی برسد. سالهاست که نویسندهها و شاعران با هزینه خودشان و با تیراژ پایین با ناشر قرارداد میبندند.
تا جایی که به یاد دارم وضعیت برای هنرمند مساعد نبوده است. راهکارهایی حتما برای بهتر شدن اوضاع وجود دارد، اما وظیفه هنرمند نیست که به آنها بپردازد. احتمالا اگر هرکسی حق زیر دست خود را بدهد همه به حق خودشان میرسند.
اگر من به حق خودم نرسم پایینتر از من هم به حقشان نمیرسند. شاید ناشران هم به حقوق خود نرسیدهاند که از حق دیگری دم میزنند. حقوق ما مانند یک رشته به هم متصل است.
ناشر، مولف و مصرفکننده حقوق یکدیگر را تضمین میکنند. بعضا صحبت میکنند و میگویند کتاب گران است. شما قیمت یک کتاب را با یک وعده غذای آماده مقایسه کنید.
چرا همیشه همهچیز را سر کتاب خالی میکنیم؟ کسی که واقعا اهل مطالعه باشد پول میدهد و کتاب میخرد.
اگر پول ندارد این همه کتابخانه در اطراف ما موجود است، اما متاسفانه همیشه یک جای کار ما لنگ میزند. در کتابخانهها، کتابهای افراد خاص پیدا میشود. آیا کتابهای شاملو و دولتآبادی را در کتابخانهها پیدا میکنیم؟
آنها که بزرگان این عرصه هستند پس وای به حال ما و دیگران.
از طرف دیگر جایی برای نویسندگان جوان و پویا در ویترین کتابفروشیها نیست. برای اینکه بتوانی کتاب خودت را به نمایش بگذاری باید یک آشنا داشته باشی. حقوق ما مثل یک رشته به هم متصل است. هرکس حقوق زیردستانش را کامل بدهد تا حقوق خودش را کامل دریافت کند.