باز هم سلام به شما خوانندگان عزیز. شاید همسن و سالهای بنده یادشان نیاید. من هم اولش یادم نمیآمد. یعنی هنوز هم هر چه زور میزنم یادم نمیآید چون آن موقع اصلا نبودم. ولی از آنهایی که یادشان میآید شنیدهام قدیمترها در هر خانهای اتاقی بود که به اتاق اسرار مشهور بود! یعنی مشهور نبود، ولی بچههای کوچک اینطوری فکر میکردند. همیشه هم درش قفل بود. فقط گاهی درش باز میشد. کی؟ زمانی که مهمان داشتیم! این اتاق مهمان عجیب دل کودکان را هوایی میکرد. میوههای آنچنانی، ظرفهای آنچنانی، فرش خیلی خوشگل و تر و تمیز. حالا خود خانواده باید روی حصیر میخوابیدند و صبح که از خواب بیدار میشدند میدیدند تنشان راه راه شده. آنقدر که کیفیت فرش و لحاف و تشک خوب بود!
ولی مهمان؟ موز میگذاشتند جلوی مهمان! بعد خودمان سالی به 12ماه موز نمیدیدیم. خود بنده از یکی از اقوام شنیدم که در یک مهمانی طرف پرسیده «شما موز خوردید؟» این بنده خدا اصلا تا آن زمان نمیدانسته موز یک میوه خوردنی است. فکر میکرده مثل بستنی باید لیسش بزنی. ولی برای اینکه کم نیاورد گفته: «بله! ما معمولا موز رو پخته میخوریم!» کور شوم اگر دروغ بگویم. به جان خودم عین حقیقت است! مثل الان نبود که هر کس در مهمانی موز میبیند بگوید: «بابا یه ذره هم تنوع نمیدن به میوههاشون.» آن زمان تازه یک رسمی هم بود که وقتی میخواستی فکر کنند پولدار هستی، یا باید عکسهای سفر خارجت را نشان میدادی، یا میوههای مارکدار میگذاشتی جلوی مردم. اسمش هم بود مهموننوازی! ولی در واقع اسمش این نیست. زبانم لال، دور از جان، رویم به دیوار، اسمش هست «تظاهر!»
البته الان این سیستم تظاهر کردن لااقل در بین جوانان از مد افتاده. ولی مدل جدیدش از دنیای واقعی منتقل شده به دنیای مجازی! یعنی همه با برج ایفل، آکروپولیس یونان و برج پیزا و استخر لازانیا عکس دارند. برای اینکه مردم یک وقت خداناکرده برایشان سوءتفاهم نشود و فکر نکنند طرف میخواهد کلاس بگذارد هم، زیرش مینویسند «همین الان یهویی!» یعنی که داشتیم با بچهها میگشتیم مثل همه روزهای عادی، گفتیم یک عکسی هم بگیریم. ئه! راستی این برج ایفل شیطون بلا پشت سر ما چه کار میکند؟ نگاه کن چطوری برج به این درازی خجالت نمیکشد خودش را توی عکس ما جا میکند! آخی چقدر عکس تصادفی بامزهای شد! بعد عکسهای جنایات داعش و زلزله ناگوار اندونزی را به اشتراک میگذاریم و عجیب با آنان همذاتپنداری میکنیم. یک جوری اشک مجازی میریزیم، مخاطب با خودش میگوید بلند شوم بروم در خانهاش یک وقت بلایی سر خودش نیاورد! بعد میآید میبیند ما با رکابی و پیژامه نشستهایم و داریم پلیاستیشن بازی میکنیم!
البته اسم این ماجرایی که تعریف کردیم را خدای ناکرده نگذاریم «تظاهر». بهتر است «همین الان یهویی» صدایش بزنیم.
* طنزنویس