کتابهای درسی قبل و بعد از انقلاب با تصاویر خاطرهانگیز و مجلات مختلف که ماهانه بیش از چهار میلیون تومان برای خریدشان هزینه میکند. دفترهای مربوط به سالهای گذشته، دوربین عکاسی، رادیو، تیغ سلمونی، قفل، آفتابه- لگن، ترازو، فندک، کبریت، سیگار، ظروف، لوسترهای ست ایتالیایی، مجله، اطلس جغرافیایی، کتابهای درسی مدارس انگلیسیزبان دهه 40 و 50، اسناد استخدامی در ادارات ایران در دهههای 40 و 50 و سوگندنامههای استخدامی مربوط به آن دوران، تنها نمونههایی از مجموعه بزرگ این مرد آذری است. تهلهجه شیرین آذری و هیجانی غیرقابل وصف دارد.
لحظهای آرام نمیگیرد. از هر گوشه خانه، یک مجموعه ساخته است. میز بزرگ غذاخوری برای فندکها و قفسههای بیشماری برای کتابها و کبریتها و بوفههایی برای ظرفها و قفلها و غیره، اما طبقه چهارم خانهای نهچندان بزرگ در قیطریه همراه با راهپلههایش جای کوچکی برای جانمایی این مجموعه بزرگ است. هرچند میگوید جاهای دیگری برای نگهداری مجموعههایش دارد.
در مورد شروع جمعآوری انواع کالاهای موجود در مجموعهاش میگوید: از بچگی علاقهمند به کتاب بودم. هرچند پول خرید کتاب نداشتم. از نوع حرف زدنش و اطلاعاتی که دارد به راحتی میتوان فهمید خواننده حرفهای و تخصصی کتاب است. گهگاهی بین حرفهایش بیت شعری میخواند که حال خوشی دارد، اما شروع جدی برای جمعآوری کتابهایش از 12 سالگی بوده است. میگوید روی دستشویی خانه پدری یک فضای 90سانتیمتری بود که کتابهایم را آنجا نگهداری میکردم.
کمکم مجموعه من رو به بزرگی رفت. اما چه کسی و چگونه باید مجموعهدار شود. تاکنون با هر کسی که در این مورد گفتوگو کردهام، هر چیزی را درخور مجموعه شدن میدانند. هر کسی هم میتواند و تنها شروع کردن مهم است. اما بعضیها هستند که مجموعه آنها گوشههایی از فرهنگ کشور را زنده نگه داشته است. برای آینده مجموعه خود برنامه دارند و در تمام سالهایی که وسایل ریز و درشت را جمعآوری کردهاند، برنامهای مدون در ذهن داشتهاند.
حافظ نظری، یکی از همین آدمهاست. نظری هم از مجموعهداری که حرف میزند نوع نگاهش متفاوت میشود. دل، عشق و علاقه را هردم تکرار میکند.
خودش میگوید: نگاه مجموعهدار به جهان اطرافش با انسان عادی فرق دارد. من از بچگی فردی احساساتی و عاشق شعر و کتاب بودم. مجموعهدار مسئول، دید برتر و دلسوزانهای نسبت به جامعه دارد.
مجموعهای که موزهای بزرگ است
بیش از 850 دوربین عکاسی دارد. دوربینها حتی بروشور و اتیکت قیمت هم دارند که قیمت روی یکی از آن 9 دلار و 97 سنت است. این دوربینها قدمتی بیش از 70 سال دارند. دوربین شکاری هم دارد. یک دوربین فیلمبرداری صامت هم دارد که ساخت کشور آلمان است و مربوط به بیش از 80 سال پیش است. دوربینی که کاور بسیار تجهیزشده و دقیقی دارد. دوربین کوچک دیگری هم دارد که دوربین جاسوسی و ساخت آلمان غربی است یعنی بعد از جنگجهانی. بیشتر دوربینها نو و کارنکرده هستند که حتی بندهای آنها هم باز نشده است. 700 نوع سیگار خارجی دارد، شش هزار قوطی کبریت خارجی دارد و 20 هزار قوطی کبریت ایرانی که چهار هزار تا از این تعداد چوبی است که بسیار ارزشمند و کمیاب است. شش هزار کبریت خارجی چوبی هم دارد و بیش از دو هزار کبریت بغلی که از بغل باز میشوند و زیباترین کبریتهای مجموعهاش هستند.
بیش از 80 هزار جلد کتاب و نزدیک به 350 هزار شماره مجله دارد، از ماهنامه گرفته تا فصلنامه و غیره. همچنین 1400 عنوان مجله بعد از انقلاب را جمعآوری کرده است. داشتن این همه کتاب و مجله در حالی است که میگوید از بچگی حسرت داشتن یک دیوان حافظ را میخوردم که نداشتم. مدالهای نظامی از کشورهای مختلف هم از دیگر اجزای این مجموعه بزرگ است. دو هزار نوع فندک و از هر فندک دو عدد دارد.
دو دستگاه تایپ قدیمی هم دارد که یکی آمریکایی و یکی انگلیسی است. ترازوی پست با مهر مخصوص هم یکیدیگر از اجزای مجموعه اوست که حداقل 90سال قدمت دارد و 14 سال پیش به قیمت 300 هزار تومان از یک دستفروش در خیابان منوچهری خریده است. ترازوها یکی آلمانی و دیگری انگلیسی است.
کبریت هایش هم تماشایی است. نگاهشان که میکند چشمش میدرخشد. عامدا عالما نگفتم نگاهش میدرخشد زیرا همه حجم چشمش درخشان میشد وقتی به کبریتهای رنگارنگش نگاه میکرد. خودش زیبایی آنها را دلیل اصلی جمعآوریشان میداند. هرچند تصاویر فرهنگی مانده بر آنها دلیل مهمتری برای جمعآوری آنها بوده است. با ساعتها نگاه کردن به این وسایل هم آدم سیر نمیشود. دل کندن از این مجموعه برایم آسان نبود. بهویژه مجموعه بینظیر فندکها. جالب است که با این دنیای خیالانگیز فندک و پیپ خودش لب به سیگار هم نمیزند و همه این تندرستی را هم محصول مجموعهداریاش میداند.
اسناد باران خورده
شیوههای جمعآوری وسایلاش هم داستانهای جالبی دارد. از جمع کردن مجلات از وسط خیابان در حالی که با کتوشلوار و کروات در حال رفتن به جلسهای بوده تا داستانی که در سهراه عباس آباد برایش پیش آمده است؛ جایی که اسنادی از اداره گمرک را مربوط به سال 81 که دستور تشکیل موزهای برای جمعآوری اسناد گمرک بوده است، پیدا میکند. خودش میگوید: باران میبارید و من از آنجا میگذشتم که در گوشه خیابان برگههایی توجه مرا جلب کرد. بین اینکه میتوانند برگههایی مهم باشند یا نه درمانده بودم ولی بالاخره تصمیم گرفتم که به سراغشان بروم و دیدم که اسناد مهمی است.
فورا کتم را در آوردم و روی آنها گذاشتم تا بیش از این خیس نشوند و از بین نروند. این اسناد بیش از 222 برگ است که حالا دقت نظر و توجه ویژه او موجب ماندگاریشان شده است. همچنین چندین سال پیش و در حالی که همراه با دوستی به جلسهای مهم میرفتم، بین راه با دیدن حجم زیادی از مجلات ریخته شده در کنار خیابان پیاده شدم و همانجا نشستم و مجلات را از بین زبالهها جدا کردم.
هزینههای مجموعهداری
فقط بابت جلد کردن شمارههای مجله خواندنیها 65 هزار تومان هزینه کرده است. قفلهایی که از بندرعباس خریده و کمکم به مجموعه تبدیل شده است. میگوید مجموعهداری گامبهگام است. کمکم است و ره صدساله را یکشبه رفتن نیست. با مجموعهداری هیچگاه از زندگی خسته نمیشوید. نوعی امید به زندگی است. مجلات را از افرادی میخرد که روزنامههای باطله را خریداری میکنند و گزینههای مناسبی هستند که از آنها مجلاتش را خریداری کند. آسمان، نسیم بیداری و غیره تعدادی از این مجلات هستند. میگوید حتی تشتک بطری پپسی هم جمع میکرده است. زیرا معتقد است که هر چیزی را میشود مجموعه کرد. در هر گوشه خانهاش یک مجموعه ارزشمند به چشم میخورد. به خاطر کبریتهایی که تصویر فردوسی شاعر، مقبره بابک خرمدین و تخت جمشید را بر خود دارند، چندین بار به کارخانه توکلی سر زده تا توانسته آنها را به دست بیاورد.
پیش به سوی موزه روستایی
اما سرانجام این مجموعه عظیم و دوستداشتنی چه میشود. مجموعهای که در حال حاضر موزهای ارزشمند است. نظری برنامه خوشایندی برای آینده مجموعهاش دارد. اصالتا اهل یکی از روستاهای اطراف شهرستان خوی است. میخواهد مجموعهای از کتابخانه و موزه بسازد تا فرهنگ کتابخوانی را در روستا نهادینه کند. میخواهد برای مردم آنجا کاری کرده باشد.
زندگی آرام در سایه مجموعهداری
همسر آرام و مهربانی دارد. میگوید پابهپای من پیش آمده و همواره صبوری کرده است. میگوید تحمل آدمهایی مثل من آسان نیست، اما همسرم همراه خوبی بوده. هرچند میگوید که گاه کتابها و مجلات را دور از چشم همسرش خریده است. میگوید با مجموعهداری آدم پیر نمیشود و مهمترین سرگرمی زندگی آدم میشود.
دم آخر
از در خانه که خارج میشوم چشمم به کارتنهایی میافتد که از دم در تا روی پلهها چیده شدهاند و انتهای این راه به پشتبام میرسد. رد گلکاری کبوتران هم روی آنها به چشم میخورد. میگوید در این کارتنها فندکها را چیده و روی پشت بام گذاشته بودم! صحنه جالبی شده است! کسی که میخواهد گوشههایی از خاطرات یک ملت را حفظ کند اما با کمبود جا مواجه است. میگوید این تعداد کارتن تنها حاصل پنج ماه اخیر است و البته او بیش از 40 سال است که در حال جمعآوری این مجموعههای رنگارنگ و بزرگ است. باید بازگردم روزنامه و این گفتوگو را برای چاپ آماده کنم وگرنه شاید ساعتها ماندن در این موزه خانگی هم مرا راضی به آمدن نمیکرد.
خاطره
روزی در خانه یکی از دوستان داشتیم خانه او را بازسازی میکردیم که این لوسترها را دیدم. (اشاره به لوسترهای خانهاش)لوسترهای ایتالیایی و بسیار شیک و با خودم گفتم که کاش این لوسترها مال من بودند. این اتفاق مربوط به سال 1367 است. جالب است بگویم که چند وقت بعد همین دوست ما به من مراجعه کرد که همسرم گفته این لوسترها قدیمی است و یک میلیون تومان آنها را میفروشیم. با اینکه پول نقد نداشتم، اما به هر حال این لوسترها را خریدم.