شنبه, ۳ آذر(۹) ۱۴۰۳ / Sat, 23 Nov(11) 2024 /
           
فرصت امروز

معذرت

9 سال پیش ( 1394/2/23 )
پدیدآورنده : علی معروفی  

گروه متبوع بنده از ابتدا این‌طور پر احشام و پرهیمنه و مفصل نبوده است. ما هم در ابتدا از یک اتاقک کوچک نمور و با سه، چهار نفر آدم و چهار تا تیر و تخته که به هیچ عنوان برازنده نام‌های میز و صندلی نبود شروع کردیم. بعد از آن بود که بر اثر بزرگ‌تر شدن گروه و کم آمدن جا طی یک حرکت بزرگ به صورت دسته‌جمعی به سوی طبقه منهای یک کوچ کردیم.

اما اولین تخصیص مکان که برای گروه اتفاق افتاد روزی به یاد ماندنی است. دقیقا روز اولی که قرار است به همراه دو، سه نفر پرسنل خدوم گروه به محل سازمانی تازه تعیین شده منتقل شده و رسما خدمت رسانی صادقانه خود را آغاز کنیم. محل مورد نظر یک اتاق فراموش شده در انتهای یکی از راهروهای طولانی و نفس‌گیر ساختمان قدیمی شرکت است. تاکنون گذرم به اتاق نیفتاده ولی رییس با درافشانی قریب به مضمون ذیل به اطلاعم رسانده که جای مزبور خیلی هم بد نیست.
-کوچیکیش که کوچیکه، ولی خب حالا شما دو نفر و نصفی آدمین، کارتونم که یک اپسیلن با استراحت مطلق فاصله دارد دیگه، حالا یکی می‌خواد بخوابه منظره اتاقش دیگه فرق نمی‌کنه، می‌کنه، برید همونجا مستقر شید. من‌بعد اونجا استراحت کنین. از سرتونم زیاده.

9870708968

روز موعود به همراه ابواب جمعی مربوطه جعبه و زونکن به بغل، به سمت اتاق مزبور راهی می‌شویم. بدو ورود به اتاق متوجه موضوعی می‌شویم. ساکنان قبلی اتاق دو نفر از نفرات قدیمی و بی‌اعتنا به هیات کابینه فلک، آهسته و پیوسته به کار پرآرامش خود مشغول بوده‌اند. علی‌الظاهر دستور تخلیه اتاق به ایشان داده شده اما آنها عجله خیلی زیادی به خرج نداده و آهسته آهسته مشغول جمع‌آوری ابزار و لوازم جمع شده در طول سالیان خود هستند. در برخورد با این دو بزرگوار ناگهان حس بزرگ شدگی و مدیریت و کار راه‌اندازی و مردم‌داری و مبادی آداب بودن در بنده گل کرده و با لحنی بسیار مودبانه از هر دو به مناسبت مزاحمت ایجاد شده عذرخواهی می‌کنم.

هر دو با چشمانی غمبار که اندکی بازتر از حالت عادی یک انسان نرمال به نظر می‌رسد، به من خیره می‌شوند. لب‌های یکی‌شان یک جنبش کوچکی نشان می‌دهد که بعدها تفاسیر مختلف از خواهش می‌کنم، اختیار دارید، تا برو گمشو و مرده شور ریختت را ببرند، توسط نفرات گروه، از آن ارائه می‌شود. آن نفر دیگر همان تکان مختصر لب‌ها را هم دریغ کرده و همان‌طور ثابت و پایمرد به چشمان حقیر چشم می‌دوزد. این قضیه تا از رو رفتن کامل بنده و خروجم از اتاق ادامه می‌یابد.

در ادامه ماجرا بنده در بخش‌های مختلف از جمله دفاتر گروه‌های دیگر، آبدارخانه، حیاط پشتی شرکت و دفتر رییس وقت تلف کرده و چند ساعت بعد که به گزارش نفرات خطر جانی کاملا از منطقه دور شده به اتاق عودت می‌کنم. و این است ماجرای اولین ضایع شدگی در کسوت مدیری جوان!

لینک کوتاه صفحه : www.forsatnet.ir/u/CptJvVAR
به اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی :
نظرات :
قیمت های روز
پیشنهاد سردبیر
آخرین مطالب
محبوب ترین ها
وبگردی
خرید فالوورقیمت ورق گالوانیزهخرید از چینخرید فالوور فیکدوره رایگان Network+MEXCتبلیغات در گوگلقصه صوتیریل جرثقیلخرید لایک اینستاگرامواردات و صادرات تجارتگرامچاپ فوری کاتالوگ حرفه ای و ارزانکمک به خیریهسریال ازازیللوازم یدکی تویوتاگالری مانتوریفرال مارکتینگ چیست؟محاسبه قیمت طلاماشین ظرفشویی بوشآژانس تبلیغاتیتعمیرگاه فیکس تکنیکتور سنگاپورتولید کننده پالت پلاستیکیهارد باکستالار ختمبهترین آزمون ساز آنلایننرم افزار ارسال صورتحساب الکترونیکیقرص لاغری پلاتینirspeedyیاراپلاس پلتفرم تبلیغات در تلگرام و اینستاگرامگیفت کارت استیم اوکراینمحصول ارگانیکبهترین وکیل شیرازخرید سی پی کالاف دیوتی موبایلقیمت ملک در قبرس شمالیچوب پلاستضد یخ پارس سهندخرید آیفون 15 پرو مکسمشاور مالیاتیقیمت تترمشاوره منابع انسانیخدمات پرداخت ارزی نوین پرداختاکستریم VXدانلود آهنگ جدیدلمبهخرید جم فری فایرتخت خواب دو نفره
تبلیغات
  • تبلیغات بنری : 09031706847 (واتس آپ)
  • رپرتاژ و بک لینک: 09945612833

كلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ است و هرگونه بهره ‌برداری غیرتجاری از مطالب و تصاویر با ذكر نام و لینک منبع، آزاد است. © 1393/2014
بازگشت به بالای صفحه