سلام خوانندگانِ جان. خبر اول اینکه بعد از سفید و مشکیپوشان ژرمن، حالا قرمزپوشان ماتادور به ایران خواهند آمد. به تازگی خوسه مانوئل گارسیا مارگالو ملقب به «رونالدو» (وزیر خارجه اسپانیا) اعلام کرده که قرار است در ماه سپتامبر به همراه خوسه مانوئل سوریا (ملقب به ریوالدو) وزیر صنعت، معدن و گردشگری و آناپاستور (و آماندا بهارستان)، وزیر امور زیرساختهای این کشور به ایران سفر کند.
بر این اساس قرار است آنا پاستور که خود سالها سابقه «نهاد ریاست جمهوری بودن» را در کارنامه دارد، با هدف تجزیه و تحلیل فرصتها برای شرکتهای اسپانیایی به ایران سفر کند. سوریا در این زمینه اعلام کرده که این فرصتها به طور ویژهای روی بخشهای صنعت، انرژی، مخابرات، گردشگری، زیرساختها و همه بخشهایی که شرکتهای اسپانیایی سابقه و تجربه طولانیمدت خود را نشان دادهاند و خلاصه هر جایی که بشود یک مویی کند، متمرکز خواهد شد.
البته این سیاست دولت که در شرایط فعلی، سیاست مهرورزانه «نگاه به شرق» دولت قبلی را به جیب چپش گرفته و درها را به روی کشورها گشوده و در خروج را به همنوعان عزیز چینیمان نشان میدهد، جای تقدیر و تشکر دارد. ولی دیگر نه اینطوری که هر کسی از راه رسید ما با آنها قرارداد ببندیم. چون اگر این رویه بیدقت پیش برود، پس فردا «یونان» هم در ایران خط تولید راه میاندازد. البته شک نداریم مسئولان امر هوشیار هستند. جان؟ نه نه! آن هوشیاری که قبل از بنده اینجا ستون داشت نه، هوشیار و همیشه در صحنه منظورمان است. از آنهایی که مردم ایران هنگام انتخابات میشوند. به هر حال اگرچه از آن بابت شک نداریم، ولی کمی نگرانیم اینطوری شود که دوستان ماتادور از اسپانیا بیایند و این دیالوگها رد و بدل شود.
مسئول ایرانی: مارکو! برایمان از دیار آندلس چه آوردهای؟
مارکو: سرکه شیره، ترخون، تربچه تازه.
مسئول ایرانی: به به! بده بخوریم. چند؟
مارکو: قابل شما رو نداره.
مسئول ایرانی: صفای معرفتت داداش. از شما به ما رسیده.
مارکو: جان عمو تعارف نمیکنم.
مسئول ایرانی: بگو داداش.
مارکو: 1000 یورو.
مسئول ایرانی: چه خبره بابا؟ تخفیف بده.
مارکو: شما 980 بده.
مسئول ایرانی: نه بابا بیشتر بیا پایین مشتری شیم مارکو.
مارکو: جان داداش واسه منم نداره. قیمت خرید دارم بهت میدم.
مسئول ایرانی: باشد مارکو. دیگر برایمان از دیار آندلس چه آوردهای؟
مارکو: موز، ازگیل، دستمبو.
مسئول ایرانی: کیلویی چند میگی؟
مارکو: قابل نداره. هر سه تاش کیلویی 2000. ارزونتر از همه جا.
مسئول ایرانی: 800 تُن برای ما بکش. فقط تو رو خدا درشتاش رو سوا کن.
مارکو: داداش خیالت راحت، همش درشته.
مسئول ایرانی: ای مارکو! دیگر برایمان از دیار آندلس چه آوردهای؟
مارکو: زعفران، زرشک، پسته.
مسئول ایرانی: اینا رو که خودمون صادر کردیم.
مارکو: تو رو خدا بخر دیگه، منو دست خالی برنگردون.
* طنزنویس