پیشتر در این صفحه به تبیین مقوله مدیریت سبز پرداختیم. در این شماره در ادامه گفتوگو با مجید سرایداران، مدیر انجمن سبز به چگونگی پیادهسازی بحث مدیریت سبز پرداختهایم. اینکه چه میزان اجبارهای قانونی، فرهنگسازی و پاداش میتوانند به تثبیت مدیریت سبز کمک کنند. مقولهای که سبب میشود در منابع صرفهجویی صورت گیرد و به لحاظ اقتصادی رشد کند. جزییات این موارد را در ادامه پیشرو دارید.
***
همانطور که پیش از این توضیح دادید، مدیریت سبز، مدیریت منابع طبیعی است و مسئولیت و اجبارهای اجتماعی ما را به سمتی هدایت میکند که خواهناخواه مدیریت سبز را در سازمانها پیاده کنیم. حال برای اینکه مدیریت سبز را در دل استراتژیهای سازمانی وارد کنیم چه راهکارهایی را باید در نظر بگیریم؟! آیا باید قوانین اجبارآور را لحاظ کنیم یا اینکه این پروسه باید دورانگذار خود را طی کند و به شکل یک الزام مدیریتی در سازمانها جا بیفتد؟!
شاید در این مقوله نیازی به اجبار نباشد. زمانی که صحبت از اجبار به میان میآید، راههای دیگری در کنار آن ایجاد میشود مانند فرار از قانون و غیره، اما وقتی که صحبت از مدیریت سبز میشود تا برنامههای راهبردی اتخاذ نشود این بحث در سازمان جایگاهی ندارد و هیچ تدبیری نتیجه نخواهد داد. صحبتهای من در قالب توصیه نیست، وقتی صحبت از بسترسازی میکنیم باید به اهداف بلندمدت یا میانمدت سازمان در راستای این مقوله بپردازیم.
این تصمیمگیریهای هدفدار سبب میشود که استراتژی سازمان بر پایه رویکرد سبز تعریف شود. یعنی وقتی که من میخواهم این محصول را طراحی کنم، پیش از اینکه بخواهم طراحی کنم باید رویکردهای سبز را در آن لحاظ کنم. اینکه چه مواد اولیهای در آن باید استفاده شود و چه میزان انرژی برای تولید آن مصرف میشود. اگر شکسته شود چه اتفاقی برای آن میافتد و مسئولیتهایی که باید به عهده بگیرد و دنبال کند، چیست. بنابراین فشارهای بیرونی و بعضا فشارهای درونی است که کمکم سازمانها را به این سمت میبرد. این فشارها صرفا از جنس قانون نیستند، وقتی که شما در فضای رقابتی قادر نبودید رقابت پایداری داشته باشید، شاید حتی نیازی به قانونی کردن آن هم نباشد. شرایط رقابت این الزام را برای حیات شما ایجاد میکند...
از اجبار که بگذریم، یکی از راهکارهایی که سازمانها را متقاعد مـیکـنـد تـا مقولهای را بـپـذیـرنـد، بحث فرهنگسازی است. از این منظر چطور میتوان این فرهنگ را در سازمان ایجاد کرد و گسترش داد که این ذهنیت در ذهن مدیران و افراد جامعه ایجاد شود تا از اینگونه رویکردها در سازمان خود استفاده کنند و برای این رویکرد احساس نیاز کنند؟
گاه دیده میشود مدیران ما میدانند که چه وقایعی اتفاق میافتند؛ اما نمیدانند با آن چه کنند. مانند شخصی که از بیماری خود اطلاع دارد، ولی درمان آن بیماری را نمیداند یا اینکه نمیداند به چه پزشکی باید مراجعه کند. بسیاری از مواقع این اتفاق افتاده است. مدیران در برههای که دامنه فشارها هر روز بیشتر میشود باید بدانند که از کجا شروع کنند.
طبیعتا بخشی از مسائلی که قالب سازمانیافته پیدا میکنند میتوانند نقش بیشتری داشته باشند. انجمن مدیریت تشکلی ایجاد کرده تا با اعضای سازمانها در ارتباط باشد و فرهنگسازی و آگاهسازی کند. اما زمانی که صحبت از عموم جامعه میکنیم، کار NGOها سختتر میشود زیرا اگر بخواهند که وارد فضای اجتماعی شوند با مسائل سیاسی درگیر میشوند. رسالت رسانه ملی نیز در زمینه فرهنگسازی اهمیت دارد. متاسفانه رسانه ملی ما به حدی به مقوله کسب درآمد فکر میکند که وظیفه اصلی خود را انجام نمیدهد.
من حداقل هفتهای یکبار کنفرانس و سخنرانی دارم و همواره نخستین پرسش از من این است که چرا صداوسیما هیچ فعالیتی در این زمینه انجام نمیدهد؟ ما میگوییم از خودشان بپرسید. وقتی برای یک تبلیغ ساده ثانیهای چند میلیون تومان هزینه میشود، فضای لازم و تاثیرگذار رسانه در مقولاتی مانند مدیریت سبز نادیده گرفته میشود. آنها مدعی هستند که اطلاعرسانی میکنند، اما در شبکه آموزش در ساعت8 تا 10 صبح این اتفاق میافتد که اساسا تاثیری ندارد. چه کسی مخاطب این برنامههاست؟ باید در زمانی که مسابقه فوتبال پخش میشود در زمان خاص خودش به جای چیپس، پفکنمکی، برنج و چای، حداقل یک دقیقه از آن را به این موضوع اختصاص داد.
سازمان محیطزیست با صداوسیما تعامل میکند و شاید در یک پروسه زمانی کوتاه پیامی از تلویزیون درباره آب و محیطزیست پخش شود، سپس تمام میشود. درصورتیکه ژاپنیها از زمانی که بحث کیفیت مدیریت مطرح بود، پس از جنگ جهانی دوم از سال 1950 به بعد، شبکهای که یکی از پربینندهترین شبکههاست، 24 سـاعـتـه دربـــاره محیطزیست صحبت میکند. ما باید در فضای مورد علاقه مردم رسوخ کنیم و مسائل مربوط به محیطزیست را در آن مطرح کنیم. برنامههای تلویزیونی وجود دارد که بسیار پربینندهتر از سریالها هستند. ما میتوانیم در ساخت این برنامهها برای محیطزیست نیز فرهنگسازی کنیم. سریال پربینندهای در عید نوروز توانست بحث حفاظت از پلنگ آسیایی را در اذهان عمومی جا بیندازد.
اکنون بچههای کوچک هم با این موضوع آشنایی دارند. روش صحیح فرهنگسازی استفاده از اینگونه سریال هاست نه اینکه دو کارشناس بیایند و در این مورد صحبت کنند. بینندهها علاقهای به اینگونه برنامهها نشان نخواهند داد. از سوی دیگر روزنامهها و مجلات بهشدت میتوانند کمک کنند و نگاه مردم را نسبت به محیطزیست تغییر دهند. من در تجربه انجمنها طی این سالها متوجه شدم که بیش از 45 درصد از منابع ما به دلیل ندانستن روشهای درست مصرف هدر میرود.
همانطور که گفتید اجبارهای اجتماعی سبب دور زدن قانون میشود، چطور میتوان به جای اجبار با رویکرد پاداشدهی در جامعه فرهنگسازی کرد؟ آیا اگر دولت مزایایی برای افرادی که مدیریت سبز را در سازمان خود اجرا میکنند در مورد مالیاتها قرار دهد، نمیتوان امیدوار بود که سازمانهای ما به سمت مدیریت سبز حرکت کنند؟!
این گونه فعالیتها خیلی تاثیرگذار هستند. در تمام دنیا شاهد آن هستیم که اگر رویکرد جدی بخواهد در جامعه شکل بگیرد، نیازمند آیینهای تشویقی است و ما نمیتوانیم همه چیز را اجبار کنیم، زیرا حتما ایجاد مقاومت خواهد کرد. ما در راستای تصویب قانونی هستیم، پیشنویس قانون کلی اقتصاد مقاومتی که در حال تصویب است در ماده 9 آن اشاره شده که سازمانهای دولتی در راستای مدیریت سبز، هر صرفهجویی که انجام میدهند، 25 درصد از محل صرفهجویی خود را باید رسانهای کنند. در آن صورت انگیزه ایجاد میشود که اگر صرفهجویی کنند، پاداش آن به خودشان میرسد. مثلا به حقوقشان اضافه میشود. در اروپا سازمانهایی که مدیریت سبز دارند، مثلا محصولاتی که برچسب سبز روی آنها حک شده است، در بسیاری از موارد معاف هستند. بانکهای اروپایی به سازمانهایی که رویکرد سبز را پیاده کردهاند، تسهیلاتی با درصد سود کمتر از سازمانهای عادی میدهند. مثلا اگر چنین سازمانهایی درخواست دو میلیون یورو وام کنند هم در اولویت هستند برای این وام و اگر سود پرداخت آن پنج درصد باشد به این سازمانها سود چهار درصد اختصاص داده میشود.
این رویه صاحبان بنگاه اقتصادی را به سمت رویکردهای سبز میبرد. این تشویقها از حدی که گذشت و نمود بیرونی پیدا کرد آنگاه میتوان برای دیگر شرکتها سختگیریهای قانونی مطرح کرد. نه اینکه در خصوص چیزی که مردم هیچ اطلاعاتی در مورد آن ندارند، سـخـتگیری ایجاد شود. زیرا که این شرایط حتما با مقاومت روبهرو میشود. بهعنوان مثال زمانی که برای بستن کمربند ایمنی بحث جریمه مطرح شد، همه آن را رعایت کردند. در برخی مقولات سختگیری ممکن است جواب دهد؛ اما درهمه موارد این مقوله کارا نیست. رانندههای تاکسی اکثرا کمربند خود را نمیبندند زیرا اعتقادی به این کار ندارند. ابتدا باید اعتقاد در مردم ایجاد شود. مقوله کیفیت یک مقوله کاملا منسوخ شده است. کیفیت یکی از بدیهیات است. در کشورهای پیشرفته اگر بگویید که محصولتان با کیفیت است به شما میخندند. نگاهها و مسائل حرفهای در دنیا از مقوله کیفیت بسیار فراتر رفته است. مرسدس، BMW، هیوندای از خودروهایی هستند که انسان نمیتواند از بین آنها یکی را انتخاب کند، همه آنها امکانات مورد نظر فرد را دارند، اما بهعنوان مثال فروشنده مرسدس بنز میگوید من در 800 کیلومتر چهار لیتر بنزین مصرف میکنم، فروشنده خودرویی دیگر میگوید من 3.2 لیتر مصرف میکنم و این از مزایای بازار رقابتی شرکتهایی که در صنعت خود پیشرو هستند، است. مثلا سامسونگ گزارش سالانهای دارد که در آن رویکرد سبز خود را ارائه میدهد یا نوکیا در تمام دنیا اعلام میکند که موبایل قدیمی شما را خریدارم و موبایل نو به شما میدهم، زیرا میداند که محصولی که تولید میکند چقدر آلاینده است و با این رویکرد میتواند محصولات جدید خود را به فروش برساند و به سود برسد، همچنین محصول قدیمی را با تغییرات کوچکی اصلاح میکند و در کشورهای در حال توسعه با قیمتهای نازل میفروشد و باتریهای قدیمی هم به محیطزیست ضرر نمیزند. باتری موبایل جدید را وقتی میکارید، گل در میآید یا بعد از چند ماه کامل تجزیه میشود؛ اما دستمال کاغذیهایی که در ایران تولید میشود، 300 سال طول میکشد تا تجزیه شود و یکی از مشکلاتی است که با آن مواجه هستیم و باید تغییر کند.
این انجمن طبق گفته شما 10 سال است که در حال فعالیت است. چه فـعـالـیـتهایی تاکنون داشته است؟
بسیاری از صنایع تولیدی و سازمانهای مختلف با ما فعالیت میکنند. مدیریت سبز سبب شده تا سطح آلایندگی تولیدات این صنایع کاهش پیدا کند و رویکرد سبز ایجاد شدن در سازمان سبب شده تا تمام فعالیتهای این صنایع طبق رویکرد سبز اتفاق بیفتد. بسیاری از این صنایع موفق شدهاند تا صنایع بینالمللی را در دنیا کسب کنند و مطرح شوند. بسیاری از صنایع ما باید حتما رویکرد سبز را در برنامه تولیدی خود بگنجانند تا بتوانند با شرکتهای خارجی همکاری کنند. این رویکرد به اقتصاد کشور هم کمک زیادی کرده است. در دستگاههای اجرایی نیز این رویکرد را مطرح کردهایم. مجموعه بانک مرکزی که باید ماهانه گزارش دهند و این گزارش ماهانه بالغ بر 65000 برگ بود و برحسب مدیریت سبز این نوع گزارش دادن را حذف نمودهاند و دیگر این همه برگ را پرینت نمیگیرند و چون سازمانها بهصورت زنجیرهای با هم در ارتباط هستند، این تاثیر را روی دیگر شعبهها هم گذاشته است. ما در سال به بیش از 100 هزار نفر آموزش میدهیم که اکثرا رایگان هستند. وقتی شخص آموزش میبیند و یاد میگیرد آن را به اعضای خانواده و دیگران نیز منتقل میکند. حمایتهای افکار عمومی، رسانهها و حاکمیت اهمیت زیادی دارد. متاسفانه به NGOها بهاداده نمیشود.
اکنون هم با سرعت لاکپشتی NGOها را به خدمت میگیرند در حالیکه در تمام دنیا قدرت و تاثیرگذاری NGOها از دولت بیشتر است و در بسیاری از موارد، سازمانهای بزرگ دنیا، دولتها را دعوت نمیکنند بلکه NGOها را دعوت میکنند.