برای خرید هر کالایی باید جایی رفت. فروشگاهی، محلهای، خیابان یا منطقهای. به همین دلیل بازارهای خاص برای مشتریان طالب یک جنس مورد نظر راهاندازی شدند و به اصطلاح بورس آن کالا را به وجود آوردند. تنوع محصول و تعداد برندها و مارکهای معتبر در کنار فضای رقابتی برای فروش بیشتر و ارائه خدمات مطلوب به خریداران لازمه به وجود آمدن این مراکز خرید یا همان بورسهاست. مبلمان و دکوراسیون هم برای خودش بورس و بازار دارد که در بعضی از نقاط تهران فعال است. حضور درازمدت یکی از این مراکز بورس در عرضه تولید و پخش مبلمان و دکوراسیون و چوب، ما را به شرق تهران یعنی خیابان دلاوران در منطقه رسالت کشانده است.
بلوار دلاوران در شرق تهران واقع شده. بالاتر از میدان رسالت و چسبیده به میدان الغدیر. قبل از رسیدن به میدان الغدیر تک و توک مغازههای مبلفروشی را میتوان دید. اما ورودی بلوار از هر دو طرف پر است از فروشگاههایی که جنس عمدهشان مبل راحتی است. اینجا بغل به بغل مغازه مبلمان است و دکوراسیون و تختخواب و بوفه و انواع میز ناهارخوری با طرحها و مدلهای جورواجور. جلوی ویترین شیک و پرزرقوبرق مغازهای، ست مبلمان راحتی 34 میلیون تومانی خودنمایی میکند. کنارش هم مبلمان استیل 24 میلیونی جا خوش کرده است. البته محصول 5 میلیون تومانی هم هست که عقبتر چیده شده است. ظاهرا نرخگذاری بر اساس سفارشی است که سازنده از مشتری میگیرد و براساس نیاز خریدار قیمت آن محاسبه میشود و کاملا توافقی است. از قیمت تعرفه و سقف بهای فروش هم خبری نیست. انگار قیمتها بین خودشان حلوفصل میشود!
ساخت، فروش، تعمیرات
علاوه بر فروش محصولات خانواده مبل و دکور، خدمات مناسبی هم عرضه میشود. از تعمیرات پایه و دسته و تعویض روکش مبل تا رنگآمیزی و نصب سازههای چوبی در منزل به همراه تغییر دکوراسیون داخلی. به نظر میرسد این منطقه تجاری و تولیدی، پکیج مناسبی از انواع خدمات را به مشتریان خود ارائه میدهد. درواقع با حضور در این منطقه هم خرید میکنید و هم اگر کالایی آسیبدیده دارید میتوانید امیدوار باشید که تعمیرکار ماهری برای تعمیرش بیابید.
چراغ اول
از همان ابتدای ورودی، دو گالری بزرگ در دو طرف خیابان بیشتر از بقیه به چشم میآیند. مغازههای شیک و بزرگ با انواع مدلهای روز و مبلمانی با طرحهای چشمنواز. با اینکه ساعتی از ظهر گذشته، مغازهها خلوت هستند. البته مبل تنها محصولی نیست که میفروشند. انواع و اقسام میز و صندلی و دکور و بوفه هم هست که با خوشسلیقگی تمام در برابر چشم رهگذران جلوه میکند. بعضی از مغازهها که دوطبقه هستند طبقه اول را به مبل راحتی و اداری و طبقه دوم را به میز و صندلی و تختخواب (یک نفره، دونفره، تاشو) و تزیینات چوبی اختصاص دادهاند. جلوتر که میروم، سایر محصولات و ساختهها هم خودشان را نشان میدهند. انواع دکور چوبی همراه با میزهای بزرگ اداری مخصوص جلسات و همایشها، میز نمایشگرهای کوچک و بزرگ با رنگها و طرحهای مختلف و تزیینات چوبی رنگی هم به وفور یافت میشود. ولی چیزی که بیشتر به چشم میآید و از نگاه فروشندگان آزاردهنده است، نبود مشتری و کسادی بازار است که صدای همه را درآورده! حالا چرا رکود گریبانگیر بورس مبلمان شرق پایتخت شده و پرنده پر نمیزند، وارد بحث با کاسبها و مغازهدارها میشوم.
قدمت زیاد، از تولید به مصرف!
اینجا 25 سال است که راسته مبل فروشهاست. تقریبا 70 درصد کاسبهای اینجا خودشان تولید کنندهاند و جنس خودشان را میفروشند. هستند واحدهایی که سه نسل یک خانواده در آن کار کردهاند. از پدربزرگ تا نوه! اینها را آقای بهزادی که خودش از قدیمیهای بازار است میگوید. بهزادی که دوستانش او را حسین آقا صدا میزنند، از وضعیت فعلی خرید و فروش بسیار ناراضی است و دل پری دارد. «مردم پول دست شان نیست؛ گرانی همه را فراری داده! اگر نقدینگی دست مردم باشد فروش رونق میگیرد و بازار از کسادی خارج میشود.» بعد با عصانیت بیشتر ادامه میدهد: «کیفیت تولیدات ما بالاست و حرف ندارد! حتی از یافتآباد هم که اسم در کرده و مدام تبلیغات میکند، بهتر است. قیمت محصولاتمان هم بین 20 تا 50درصد ارزانتر است. اما اوضاع اقتصادی مردم مساعد نیست و پولی ندارند خرید کنند.»
بهروز که حدودا 40 ساله نشان میدهد وارد بحث میشود و میگوید: «خیلی از مغازههای یافتآباد به اینجا سفارش کار میدهند و به قیمت خیلی بالاتری میفروشند.» میپرسم چرا اینجا کمتر شناخته شده است؟ میگوید: «تبلیغات نداریم؛ آنها هم تبلیغات تلویزیونی دارند، هم پشت شان به بعضی جاها گرم است. «میپرسم یعنی رانت؟» جواب میدهد: «مسائلی هست که اتحادیه هم نمیتواند کاری بکند و دستش بسته است. زورشان خیلی زیاد است و هر کاری که بخواهند میکنند.»
مشکل پشت مشکل!
حسین آقا دوباره رشته کلام را در دست میگیرد و با دلخوری همراه با استیصال میگوید: «آقا تو را به خدا بنویس که هستند افراد دارای قدرتی که اجناس تقلبی و بیکیفیت به بازار عرضه میکنند و آخر سر به اسم ما تمام میشود و دودش به چشم ما میرود. هیچ حمایتی هم از ما نمیشود. من خودم خارج از کشور بودهام، همه گونه حمایت از تولیدکننده میشود اما در ایران میگویند چون خوب پول میگیری باید مالیات بیشتری بدهی! کارگاه 40نفری من الان 10 نفره شده آن وقت 40میلیون تومان مالیات آمده و 8/1 میلیون پول برق!
بحث بالا گرفته و همینطور به افراد اطرافمان اضافه میشود؛ یوسف در تأیید حرفهای همکارانش میگوید: «نمایشگاههای زنجیرهای و فصلی که به برخی نهادها و ارگانها وابسته هستند، به این وضعیت نابسامان دامن زدهاند. سال گذشته تولیدکنندهها تا 90 درصد خسارت دادند. در نمایشگاههای سالانه و ماهانه 60-70 درصد کالای تقلبی و دست دوم عرضه کردند و بازار را به رکود و بیاعتمادی کشاندند. پارسال همه ما اعتراض صنفی کردیم و اتحادیه هم همراهی کرد، اما به هیچ نتیجهای نرسیدیم.» فرهاد هم به جمع ما اضافه میشود: «نرخ مالیات به اضافه آب و برق و گاز برای تولید خیلی بالاست و از توان ما خارج است. همه اینها باعث میشود که قیمت تمام شده بالا برود و در نتیجه بر خرید مردم تأثیر منفی میگذارد. سرویس مبلمانی که باید 10 تا 12 میلیون باشد، 20 میلیون تمام میشود و قطعا تقاضا برای خرید کمتر میشود.»
چشم بادامیها آخر صف!
با همه گرفتاریها و کاستیها، خبری از محصولات خارجی نیست. کیفیت و طراحی خوب نمونههای داخلی باعث شده جایی برای خارجیها به خصوص چشم بادامیها نباشد. درصد کمی از محصولات از اروپا بهخصوص ایتالیا وارد میشود که حجم زیادی نیست و بیشتر مربوط به حوزه مبلمان استیل است. اما صرفه اقتصادی ندارد و چون تعرفه وارداتش بالاست، کسی سراغش نمیرود. به عقیده فروشندگان نیازی نیست مبلمان و دکوراسیون خارجی وارد شود. اگر حمایت باشد و چوب لای چرخ نگذارند، نیاز داخل که هیچ، صادرات هم خواهیم داشت.
سال به سال دریغ از...
70 درصد از فروش مان کم شده؛ الان سفارش کار خیلی کمتری نسبت به پارسال میگیریم. سرویس خواب کودک و حتی جهیزیه هم الان خریدار چندانی ندارد. اینها بخشی از گلایههایی است که صاحبان مغازهها و تولید کنندهها ابراز میکنند. در این شرایط نامناسب و کسادی بازار، شهرداری هم موی دماغ شده و عوارض سالانه زیباسازی و نوسازیاش را مطالبه میکند.
وحید میگوید: «مطالبات شهرداری بر اساس تعرفه مشخصی نیست و کاملا سلیقهای عمل میکند. ما هم مجبوریم که تن بدهیم تا جلوی کسب و کارمان گرفته نشود؛ در عوض هیچ امکاناتی را برایمان مهیا نمیکنند. اینجا حتی پارکینگ عمومی هم ندارد؛ محل مناسبی برای تخلیه بار ندارد، بارها شده مشتری آمده داخل مغازه تا برگردد ماشینش را بردهاند. او هم رفته پشت سرش را هم نگاه نکرده! همه اینها به ما لطمه وارد میکند و بازار را از رونق میاندازد.»
پرده آخر
ساعت به 5 بعدازظهر نزدیک میشود، گلایهها ادامه دارد و مغازهها در سکوت معناداری روز را به پایان میبرند. شرایط نامطلوب اقتصادی دامن صنف مبلمان را هم گرفته و فعالان این صنف را کلافه کرده است. خورشید چتر روزانهاش را آرام آرام جمع میکند و بازار را با چشمی منتظر به آیندهای که معلوم نیست چه زمانی از راه میرسد، تنها میگذارد. تمام مسیری را که امروز رفتهام هنگام بازگشت مرور میکنم؛ به این فکر میکنم که چند کارخانه و کارگاه در کشور با زحمت سرپا ماندهاند؛ به جایی که آمده بودم، میرسم. ولی نه گرهای باز شده و نه رونقی در کاری.
***
روی دیگر سکه بازار
بازار مبل دلاوران یکی از چند مرکز خرید عمده مبلمان در پایتخت است. محل رجوع افراد بسیاری است و برای خودش کیا و بیایی دارد. البته به لحاظ معماری و ظاهر بازار فعلا در مقابل بازاری مانند یافتآباد حرفی برای گفتن ندارد. حتی میتوان گفت بازار زیبایی نیست در حالی که کالایی دکوراسیونی میفروشد که قرار است زینتبخش خانهها هم باشد. البته این شرایط تا حدودی به نفع خریدار است تا فروشنده. هزینههای تشریفات ظاهری فروشگاهاش را روی اجناساش نکشد. هر چند با همه این اوصاف قیمتها کم نیست و مشتری چندانی در این بازار به چشم نمیخورد.
شرح حال ظاهری بازار دلاوران از این قرار است: اکثر مغازهها در این مرکز خرید، شبیه هم هستند؛ ساده و با کمترین تجمل. بیشترشان یک طبقه هستند. بقیه هم که لوکستر و شیکتر هستند، دو طبقهاند. اگر بخواهیم آمار دقیقتری از تعداد فروشگاههای فعال بلوار دلاوران به شما بدهیم باید به 1600باب مغازهای اشاره کنیم که در دو طرف بلوار جا خوش کردهاند. این 1500-1600 مغازه کوچک و بزرگ از ابتدای میدان الغدیر شروع میشود و تا بعد از اتوبان شهید باقری ادامه مییابد. البته این نکته را هم باید اضافه کنیم که واحدهای تجملی و پرزرق و برق بیشتر در ابتدای خیابان واقع شدهاند.
متراژ، قیمت، اجارهبها
بزرگترین مغازهها 200متری و کوچکترینها 100 متری است. بیشتر از 200متر و کمتر از 100متر خیلی کم پیدا میشود. البته متراژهای 150-160 متری هم کم نیست. قیمت رهن و اجاره در اینجا کمی بالاست. برای رهن یا اجاره کردن مغازه در این بازار باید هزینههایی از این دست بپردازید: برای یک واحد 200متری که معمول این بازار است، 40 تا 60میلیون پول پیش و ماهانه 4-5میلیونتومان اجارهبها منظور میشود. رهن طرفدار ندارد و هر ملکی که رهن داده شود، مبلغ آن کاملا توافقی است و خیلی ربطی به قیمت منطقه و ارزش ملک و... ندارد.
فروش هم راکد است. الان خریدوفروش مغازه به ندرت اتفاق میافتد. کمتر پیش میآید صاحب ملکی، واحد تجاریاش را به فروش برساند. چون مشتری دست به نقد نیست. مگر در موارد خاص مثل بدهی سنگین، تعهد مالی و خدای ناکرده کلاهبرداری و ورشکستگی. در غیراین صورت لزومی ندارد صاحب مغازه ملکش را بفروشد؛ چون فروختن هم زمانبر است و هم خریداری که پول اضافی خیلی زیادی داشته باشد، تقریبا پیدا نمیشود. ولی قیمت ملک اگر بنا به فروش باشد، از متری 10-15میلیون به بالاست.
شاهد بازاری!
در بازار دلاوران هم انگار اوضاع بهسامانی حاکم نیست. من هم مانند شما خوانندگان دلم لک زده که وارد بازاری شوم و کاسبانش از رونق یا حتی رونقکی بگویند. همه حرفهایشان این است: چند سال رکود بوده و تحریم و غیره و الان برجام است و پسابرجام و اگر منتظر نشستهاند که آن معجزه پنهان رخ از نقاب حوادث بگشاید، بیت ترجیع حرفهایشان شده است این: «مشتری نیست.» به واقع مشتری این روزها حکم کیمیا را دارد و کسبه محله دلاوران خیلی از این وضعیت راضی نیستند.
البته این یک روی سکه است. روی دیگر آن نارضایتی مشتریها از قیمتهاست. پس از گفتوگو با مغازهدارها، میخواهم پای صحبتهای مشتریها یا به قول یکی از فروشندهها، تماشاگرها هم بنشینم. بعد از نیم ساعت پرسه زدن و معطلی، خانمی حدودا 40ساله را میبینم که جلوی ویترین (بنا به گفته فرهنگستان، کالانما! ) چند مغازه بغل هم، دنبال میز و صندلی تکی است. اولش قبول نمیکند همکلامم شود، ولی در مقابل اصرار من، به اتیکت نصب شده روی محصولات چوبی و مبلمان اشاره میکند و میگوید: «با کدوم پول آقا؟ حقوق بگیر جماعت که پول چاپ نمیکنه! اینا رو که خدا انصافشون بده، انگار تو این دوره زمونه نیستند!» منتظرسوال بعدیام نمیشود و از من فاصله میگیرد و میرود. البته هیچ خریدی هم نمیکند!
یک ربع دیگر هم میگذرد؛ خانم و آقایی در طرف دیگر خیابان مشغول ورانداز کردن مغازهها هستند. نزدیکشان میشوم و سر صحبت را باز میکنم؛ قصد خرید ندارند فقط از روی کنجکاوی توجهشان جلب شده. آقا میگوید: «شرایط اقتصادی مساعد نیست. حتی اگر قیمتها پایین باشد، توان خرید از طرف مردم وجود ندارد، مثل خود ما.» خانم حرف همسرش را ادامه میدهد: «الان خریدار و فروشنده هیچکدام راضی نیستند و از شرایط فعلی گلهمندند.» دست آخر که قصد برگشتن دارم، با یک راننده تاکسی تا میدان رسالت هممسیر میشوم؛ بدون مقدمهچینی از بازار دلاوران میپرسم. جواب میدهد: «آخرهفتهها بازار کمی تکون میخوره؛ نه اینکه فکر کنی خبری میشه، نه! ولی خب، میان برای تماشا یه چندتایی هم تیرو تختهای هم میخرند.»