سالی که گذشت تا به امروز پر از سوژههای ناب و هیجان برانگیز واسه محصور کردن ذهن و دل مخاطبان بود ولی الحق و الانصاف که هیچ سوژهای اندازه این جریان مذاکرات هستهای نمیتونست مردم رو مات و مبهوت کنه و همه رو مجبور کنه که تا آخر حرفاتو گوش بشن و گوش بدن!
البته که این موضوع هم ختم به خیر شد و یکی از رسانههایی که با استفاده از نظر امثال بنده و دکترهای دیگه اقتصاد و دیپلماسی جرات کرد که صراحتا بگه «توافق حتمیه» همین فرصت امروز بود، این نشون از آینده نگری و چشمهای دوربین ما هم داره البته، حالا نمیخوایم ریا بشه ولی خب من که از وقتی لبخند ژکوندی ظریف رو دیدم میدونستم این آدم میتونه هرچیزی که میخاد رو به دست بیاره. از این حرفا که بگذریم یه تعدادی از دوستان عزیز توی این مدت از اون اولش ضد حال میزدن و میگفتن کدوم توافق؟ اصلا مگه میشه؟ مگه داریم؟ دنیا اصلا مارو به چشم داعش میبینه و از این حرفا!
بعد که دیدن جریان جدیه و ایران و داش جواد روی حرفشون ایستادن، این بار گفتن اصلا کدوم توافق؟ ما که رضایت نمیدیم! هیچی دیگه این روزام که جریان ختم به خیر شد و به سلامتی توافق صورت گرفت و ما منتظریم سرمایهگذارای خارجی با رعایت صف بیان توی ایران و اقتصاد و تولید رونق پیداکنه این عزیزان نشستن یه گوشه با یأس فلسفی عمیق و کلی ژست رنه دکارتی میگن: آخه این توافقم خوشحالی داره؟ تازه برگشتیم سر خونه اول و ایران تنها کشوریه که واسه رسیدن به حقوق عادی خودش و برگشتن به وضعیت اولش مردم میریزن توی خیابون و جشن میگیرن و واقعا براتون متاسفیم!
حالا من از قول آقا جواد از این عزیزان یه سوال میپرسم: اگه شما زبونم لال مریض بشید یا یکی بزنه شمارو زخمی کنه، بعد از یه مدتی که سلامتیتون رو به دست میارید، آیا خوشحال نمیشید از خوب شدن و بهبود اون مریضی؟! با توجه به اینکه سلامتی حق اولیه هر انسانیه؛ با توجه به اینکه بهبودی مریضی تازه برگشتن سر منزل اوله! آیا اون سلامتیه به دست اومده ارزشی نداره براتون؟ من دیگه حرفی ندارم...