این روزا اینقدر توی فضاهای مجازی جوک و مطلب خندهدار ردوبدل میشه که یه جورایی دیگه همه زندگیمون جوک شده. البته اولش جوک نبودهها، بیشتر غم و غصه و درد و مشکل و مسئله بوده بعدا به مرور زمان وقتی دیدیم کاری ازمون برنمیاد و با غصهام که سالاد درست نمیشه، گفتیم خودمونو بزنیم به بیعاری و بهش بخندیم! آخه میگن خنده بر هر درد بیدرمان حتی از نوع گشنگیش دواست! حالا من که میدونم این حرفا کشکه ولی خب خنده تنها کاره مفتیه که ازمون برمیاد، بیایید و دریغ نکنید.
خلاصه بعدش به مشکلات خندیدیم، هی خندیدم و خندیدیم جوری که الان فقط میخندیم یعنی دیگه کارا خودش روی روال انجام میشه ما فقط جوکش رو مینویسیم و پخش میکنیم و میخندیم! ولی نگران نباشین تاریخ رو همین اتفاقهای امروز که بهش میخندیم میسازه، وقتی که همه از گشنگی نابود شدیم آیندگان میان میگن یه قوم پوستکلفت و خندون بودن که هیچگاه سرخم نکردن!
حالا چند وقت پیش که جریان تکنرخی شدن بنزین و افزایش کرایه تاکسیها رو داشتیم خودم به شخصه یه جوک ساختم که میگفت: کرایه تاکسیها یه جوری شده که دیگه صرف نمیکنه بریم سرکار! یعنی این واقعیتهها، ولی ما بهش میخندیم. این روزا یه سوژه خندهدارترم پدیدار شده که در نوع خودش نیاز به جوکسازی داره تا بازم بخندیم، یه سوژه توپ واسه دورهمی شب یلداست، اونم جریان افزایش قیمت بلیت هواپیما و قطار و اتوبوسه!
کل خطوط هوایی توی کشور به قدری مستهلک و ناامن و از اونطرفم گرونه که فقط پولدارایی که از جونشون سیر شدن ساک به دست از پلههای هواپیما میرن بالا! قطارم که دیگه فقط میتونه یه زغال سنگ و بار و گاهیهم چندتارو جابهجا کنه.
مردم میرن سوار اسکانیا میشن مستقیم از انتهای جاده سمت راست میرن اون دنیا، سوار هواپیما میشن که دیگه توی همون آسمون بال و پرشون در میاد و پرواز میکنن و توی افق محو میشن، ماشینهای تولید داخلم که همه تاشو هستن و با یه دستانداز توی جادههای پردست انداز کشور میرن هوا و دیگه زمین نمیان.
حالا این وسط میخوان قیمت بلیت حملونقلم اضافه کنن، من که میگم اصلا دیگه مسافرتم صرف نداره، خلاصه که تا یکی دیگه جوکش رو نساخته شما دست به کار شو، یه دوتا جوک واسه همین شب یلدایی که در پیشه بساز که دورهمیمون یه رونقی داشته باشه، پسته و هندونه و مرغ شکم پر که الحمدلله پیدا نمیشه پس از تنها هنرت استفاده کن و دوتا جوک بگو بخندیم!