سلام خوانندگان عزیز. با خودم فکر کردم و دیدم این مسابقه ما که جایزه برای کسی ندارد. نان هم که برای خودمان ندارد. این است که تصمیم گرفتم چند وقتی بنشینم با شما درددل کنم و «ما ایرانیها...» بازی در بیاورم. امروز میخواهیم در مدح خودبینی با شما سخن بگوییم. اینکه اگر ما ایرانیها گاهی خودمان را هم ببینیم چقدر دنیا سوییس میشود. نمیدانم چرا بعضی از ما فکر میکنیم انصاف فقط مربوط به دیگران است. همیشه دیگران را میسنجیم میگوییم فلانی به من بد کرد. فلانی به من کملطفی کرد.
مثلا چند روز پیش خواندم کسی از دست همسایهاش غر میزد و میگفت: «همسایه بیشعورمون ساعت سه نصفه شب محکم با مشت میکوبید به دیوار! نمیگه ملت خوابن! حالا خدا رو شکر من خواب نبودم، داشتم دف تمرین میکردم!» واقعا آدم به این همسایهها چه بگوید؟ حالا اگر خواب بودیم و میکوبید به دیوار، آدم دلش نمیسوخت! ولی ما این همه وقت گذاشتهایم و برای دفنوازی حس گرفتهایم، آن وقت بیاید بکوبد به دیوار تمرکز ما را به هم بزند؟ واقعا آدم میماند به این جور همسایهها چه بگوید.
یا مثلا خودم با همین دو تا چشم بادامیام دیدم طرف در ایستگاه ایستاده بود، اتوبوس آمد و تا بیخ پر بود! طرف یک هل مجلسی داد، کلهاش را از زیر بغل یک نفر رد کرد داخل. بعد خم شد و از منافذ خالی بین دو تا قوزک پای مسافران مثل گربه کمرش را رد کرد و سوار شد. بعد در ایستگاه بعدی سر مسافری که میخواست سوار شود عربده میزد که: «یابو! مگه نمیبینی پره زوری میخوای خودتو بچپونی؟!» نمونه مشابه این را در عرصه سیاسی هم دیدهایم. مثلا یک نفر آمده مملکت را هوا کرده، بعد به نفر بعدی ایراد میگیرد که چرا... جان؟ بله بله! تهیهکننده اشاره میکنند که قید کنم این نمونه مشابه سیاسی، فقط یکبار آن هم در حومه لندن اتفاق افتاده.
کمکم داریم خالی میشویم و غرمان نمیآید. فقط این را هم عرض کنیم که یک عده هم هستند، خدا را شکر از هر انگشتشان یک هنر که نمیبارد هیچ، هزار تا انگشت دیگر هم داشتند، باز مجموع تعداد هنرهایشان از عدد سه تجاوز نمیکرد. آن وقت در شبکههای اجتماعی منتقدان ادبی، ورزشی، هنری، سینمایی، موسیقی، سیاسی، اقتصادی و دیپلماسی محسوب میشوند. بابا خب خودت هم برو یک چیزی یاد بگیر، بگذار دیگران هم از تو انتقاد کنند. خسته نشدی همیشه از دیگران انتقاد کردی؟ هوف... خب من خالی شدم. تا برنامهای دیگر خدا نگهدار.