یه چند وقتی از گرونیا میگذره و خبری از مردمی که هی منو میدیدند و سوالهای عجیب غریب در مورد وضعیت آینده قیمتها میپرسیدن گذشته. دیروز که توی دفتر روزنامه بودم یه خانمی با عجله اومد توی دفتر و در حالیکه سراغ منو از منشی میگرفت با سرعت اومد نشست صندلی روبهروم و پرسید: دکتر با این وضعیتی که برای توافقا پیش اومده به نظرتون من توی سرمایهگذاریم تامل کنم یا زودتر جنسارو بفروشم بره؟
همینجوری که گیج بودم، پرسیدم: من قبلا به شما مشاورهای داده بودم؟
گفت: نه! من از یه دکتر دیگه مشورت گرفته بودم، الان فراریه، سرمایهشو آب کرده و رفته خارج، این شد که پرسون پرسون شمارو پیدا کردم.
گفتم: حالا کجا سرمایهگذاری کردین؟ مبلغش چقدره؟ وضعیت بازارتون چطوره؟
گفت: خدمتتون عارضم که من خونه و ماشین همسرمو طبق دستور دکتر فروختم و همه رو رفتم دلار خریدم، توی چند ماه اخیرم هی قیمتا بالا - پایین شد، تا اومدیم بفروشیم اومد پایین، منصرف که شدیم رفت بالا، حالا من موندم بیخونه و شوهرم بیماشین و دکتر سرمایهگذاریمونم فراریه.
گفتم: خانم محترم کاری که شما کردی سرمایهگذاری نبوده، این دلالیه. ضمن اینکه من اصلا توی بازار احتکار و دلالی وارد نمیشم، لطفا تشریف ببرید یه دکتر دیگه واسه دردتون پیدا کنید، سری هم به روانشناس بزنید بد نیست.
اینجا بود که دیگه قاطی کرد و اشکای دم مشکشو سرازیر کرد و گفت: یعنی چی؟ آخه من چکار کنم توی این بازار؟ ما کلی تحقیق کردیم کلی فکر کردیم، کلی مشورت گرفتیم، یه کارشناس گفت بخر، یکی گفت بفروش، یکیام مثل شما میگه اصلا چرا خریدی! من زندگیم رو هواست دکتر، بچهام آوارهاس، شوهرم پیادهاس...
گفتم: آخه خانم هر کسی که از راه رسید و به شما گفت برو اینجا سرمایهگذاری کن که اسمش کارشناس نیست، شما خودت هوش و حواست کجا بود که یه همچین ایدهای رو قبول کردی؟ سرمایه باید در گردش باشه، باید باهاش کار بشه نه اینکه احتکار بشه.
اما با وضعیتی که شماداری من بهت پیشنهاد میدم برو دلاراتو بفروش و خونه و ماشینت رو برگردون، بعدش اگر پولی برای سرمایهگذاری داشتی بیا تا کارشناسی کنیم و وضعیت خودتو، استعدادتو و وضعیت بازارو چک کنیم بعد یه فکری برای سرمایهات بکنیم .
اینجا بود که با عجله بلند شد و با همون سرعتی که اومده بود رفت، بعد از رفتنش داشتم فکر میکردم چطور میشه آدم زندگی و آیندشو همینجوری رو حساب یه کارشناس فراری بندازه توی یه کاری که معلوم نیست اسمشم چیه؟!