رشدی که فقط حجم را بزرگ کند و سبب افزایش بهرهوری کل نشود، رشد نیست بلکه فقط چربی است که باید آن را آب کرد. موسسات و سازمانها و دستگاههای اجرایی با هر ماموریت، رسالت، اهداف و چشماندازی که دارند در نهایت در یک قلمرو ملی یا بینالمللی عمل میکنند و ملزم به پاسخگویی به مشتریان، اربابرجوع و ذینفعان هستند. شرکتی که هدفش کسب سود و رضایت مشتری است یا سازمانی که هدفش اجرای دقیق و کامل وظایف محوله از سوی قانون و کمک به تحقق اهداف توسعه و تعالی کشور است، هردو باید در برابر مشتری پاسخگو باشند.
بنابراین ارزیابی عملکرد و بررسی کیفیت و اثربخشی مدیریت و عملکرد مدیران در راستای استقرار مدیریت عملکرد نقش تعیینکنندهای در تحقق برنامههای دستگاهها در سطح کلان دارد. ارائه خدمات و تولید محصولات متعدد با کیفیت مناسب، حساسیت کافی را برای تحقق اهداف ایجاد کرده است. درصورتیکه ارزیابی عملکرد با دیدگاه فرآیندی و بهطور صحیح و مستمر در دستگاهها صورت گیرد، منجر به کارایی و اثربخشی دستگاه و به تبع آن موجب ارتقا و پاسخگویی دستگاههای اجرایی میشود.
بهرهوری در بسیاری از کشورهای صنعتی عبارت است از به حداکثر رساندن استفاده از منابع، نیروی انسانی، تسهیلات و مواردی مشابه به طریق علمی و کاهش هزینههای تولید، گسترش بازارها، افزایش اشتغال و کوشش برای افزایش دستمزدهای واقعی و بهبود معیارهای زندگی آنگونه که به سود کارکنان و مدیریت و مردم باشد. برای اینکه به موفقیت دستیابیم و سیستمی که طراحی شده، اثربخشی لازم را داشته باشد، باید در مسیر خاصی حرکت کرد. سنجش و اندازهگیری جزء لاینفک فرآیند بهرهوری است.
در فرآیند چرخه بهرهوری برای شروع برنامه بهرهوری ابتدا باید پس از تعریف صحیح شاخصها به اندازهگیری آن پرداخت. باید دقت داشت معیاری که برای سنجش انتخاب میشود امکان پیادهسازی داشته و قابل اندازهگیری باشد. حال در مقابل افزایش بهرهوری با افزایش اندازه سازمان روبهرو هستیم اگر به بررسی اندازه سازمان بپردازیم تعداد کل کارکنان بهطور قابل توجهی با دیگر معیارهای عمومی اندازه سازمان مرتبط است. لذا این معیار میتواند شاخص صحیحی برای سنجش اندازه در سازمان به شمار آید.
وقتی سازمانی کارکنان عملیاتی بیشتری استخدام میکند تا از مزایای اقتصادی حاصل از تخصصگرایی آنها بهرهمند شود، در نتیجه تفکیک افقی افزایش خواهد یافت و برای ایجاد هماهنگی بین واحدهای مختلف، تفکیک عمودی درون سازمان افزایش خواهد یافت و در نتیجه موجب خواهد شد که سازمان از نظر جغرافیایی گسترش پیدا کند و باعث گستردگی و پیچیدگی بیشتر سازمان خواهد شد و چون مدیر نمیتواند بهطور مستقیم برهمه فعالیتهای سازمان نظارت کند، بهجای اعمال کنترل مستقیم به اجرای قوانین و مقررات رسمی مبادرت خواهد ورزید و درنهایت چون مدیریت عالی از سطوح عملیاتی دورتر میشود، برای تصمیمگیری معقول و آگاهانه از سیستم تصمیمگیری غیرمتمرکز به جای متمرکز استفاده میشود.
هیچگونه بهبودی بدون اندازهگیری وجود نخواهد داشت و هر سازمان باید برای مبادرت به ایجاد هرگونه بهبودی جهت دستیابی به بهرهوری ابتدا عملکرد جاری خود را مشخص کند و در صورت مشخص نبودن، با توجه به اینکه مبنا یا شاخصی در دست ندارد، باوجود تلاشهای زیاد در جهت بهبود نمیتوان تشخیص داد که بهبودی صورت گرفته است یا نه.