در این شماره به بررسی و نقد قسمت های پایانی سریال مد من در فصل دوم می پردازم. در حالی که رئیس جمهور ایالات متحده دست به کوششی فراگیر برای مقابله با تهدیدات اتمی شوروی زده است اما جو غالب بر مردم این کشور ترس و سردرگمی است.
بسیار از مردم در حال فرار به بخش های امن تر کشور هستند و بحران اتمی کوبا با حرکت کشتی های حامل موشک با کلاهک اتمی شوروی به اوج خود رسیده است.
این مسائل کارکنان شرکت تبلیغاتی استرلینگ-کوپر را نیز به عنوان بخشی از جامعه تحت تاثیر قرار داده است. برای نمونه همسر پیتر کمپل به همراه خانواده پدری اش در حال ترک نیویورک است. البته مشکل آقای کمپل به همین یک موضوع خلاصه نمی شود. بلکه مسئله اصلی او شرکت کلیرسل (Clearasil) است که در حال خروج از استرلینگ-کوپر است.
کمپانی کلیرسل که به واسطه پدر همسر پیتر کمپل به این مجموعه آمده است و به خاطر تیرگی روابط پیتر با پدر همسرش نیز در حال جدا شدن از استرلینگ-کوپر است، دغدغه اصلی این مدیر جوان است. او که برای دستیابی به حقوق و مرتبه بالاتر دست به دامان روابط فامیلی شد، حالا با تیرگی این روابط بحرانی جدی را پیش رو دارد.
مسئله جذب مشتری یکی از نکات کلیدی در شرکت های تبلیغاتی است. آیا براستی ما تبلیغاتچی ها به این مسئله به خوبی پرداخته ایم؟ چگونه یک شرکت یا سازمان، مشتری آژانس ما می شود؟ همانند آقای کمپل به وسیله لابی و رانت؟ یا اینکه شرکت تبلیغاتی را با ابزارهایی که در اختیار داشته تبلیغ کرده ایم؟ یا با یک نگاه جامع و فراگیر به مسئله بازاریابی صنعتی، سعی کرده ایم یک برنامه استراتژیک بازاریابی برای شرکت تبلیغاتی براساس مزیت های رقابتی شرکت را توسعه داده و اجرا کنیم؟
جدای از این مسئله، آقای هرمان فیلیپس مدیر مشتریان استرلینگ-کوپر که اکنون دو سال است که در این شرکت فعالیت می کند در جلسه ای محرمانه با مدیران شرکت تبلیغاتی متمول پونام، پاول و لاو (Puttnam, Powell, and Lowe) برخی اسرار شرکت استرلینگ-کوپر را برای آنها فاش می کند و با اشاره به نقاط ضعف این شرکت، آنها را تشویق به خریداری سهام شرکت می کند.
از آنجا که این شرکت ثروتمند لندنی نیز تمایل دارد ریشه های خود را در ایالات متحده گسترش دهد، با این پیشنهاد موافقت می کند. رقم پیشنهادی شرکت انگلیسی جذاب است و مدیران در حاشیه استرلینگ کوپر خیلی زود با این پیشنهاد موافقت می کنند.
آقای کوپر و خواهرش که دوران کهنسالی را طی می کنند و جزو سهامداران عمده شرکت هستند به خاطر شرایط سنی با این پیشنهاد موافقند و راجر استرلینگ هم که به تازگی با یک دختر بسیار جوان ازدواج کرده است، از جریانات اصلی شرکت به دورمانده و دوست دارد با ثروتی که از طریق فروش شرکت کسب می کند، به دور از دنیای پرهیاهوی تبلیغات روزهای خوشی را بگذراند. در این میان آقای دان دریپر نیز که سهام اندکی در شرکت دارد در روزهای تصمیم گیری به صورت ناگهانی ناپدید شده است.
او که برای ملاقات با یک مشتری به لس آنجلس آفتابی رفته است، به طور ناگهانی از جریان کار فاصله می گیرد و برای یک مدت نسبتا طولانی در جست وجوی آدم های زندگی قبلی اش و زنده کردن خاطرات قدیمی عطای کار را به لقایش می بخشد.
هرچند مدیران شرکت برای جلوگیری از به وجود آمدن تشویش سعی می کنند تا انجام کامل این نقل و انتقال کارکنان شرکت را از این تصمیم دور نگه دارند اما اخبار از تلفنچی های شرکت به بیرون درز می کند و برخی کارکنان شرکت دچار ترس و نگرانی می شوند.
البته این مسئله امری طبیعی است در بسیاری از پیوندهای استراتژیک یا ادغام ها به خاطر اینکه کارکنان شرکت از آینده شغلی خود بیمناک هستند، در مقابل این تصمیمات استراتژیک واکنش نشان دهند. همچنین گاهی برخی پرسنل فرهنگ مدیریت یا جایگاه برندی که شرکت شان را تصاحب کرده است را قبول ندارند و عدم پیروی از صاحبان جدید شرکت، باعث کاهش اثرات این چنین تصمیم هایی می شوند.
ادامه دارد...
مشاور تبلیغات و برندسازی
ارتباط با نویسنده: alijah. ir