در دنیای کسب و کار افراد و برندهای حرفه ای به دنبال تکنیک های کاربردی هستند. این امر به دلیل تاثیرگذاری بالای تکنیک ها در زمینه دستیابی به اهداف کوتاه مدت است. بدون شک تمرکز بر روی اهداف کوتاه مدت اهمیت زیادی دارد، با این حال صرف تمام زمان و تلاش برندمان برای اهداف کوتاه مدت ما را از کسب موفقیت در بازه زمانی طولانی باز خواهد داشت.
خوشبختانه راهکار موثری برای کسب هر دو اهداف کوتاه و بلندمدت وجود دارد. طراحی یک استراتژی منسجم کسب وکار راه حل مطلوب بسیاری از برندها به هنگام مواجهه با تضادهای میان اهداف کوتاه و بلندمدت است. مفهوم استراتژی بر روی اصول تمرکز دارد. این امر برخلاف تکنیک هاست. در تکنیک تمرکز اصلی ما بر روی راهکارهای قابل اجرا در کوتاه مدت است. وقتی یک برند مشغول به طراحی استراتژی است، باید از عقل جمعی کارمندانش نیز استفاده کند. تفاوت دیگر مفهوم استراتژی با تکنیک، تمرکز بر روی چرایی انجام برخی از فعالیت هاست. به هنگام خلق یا استفاده از تکنیک ها به هیچ وجه در مورد چرایی انجام فعالیت های مختلف سوال نمی شود. هدف اصلی در طراحی تکنیک انجام بهتر و ساده تر یک یا چند کار است، با این حال در استراتژی ما دغدغه یافتن ماهیت و فلسفه انجام یک کار در کنار بررسی انتقادی اش را داریم.
در این مقاله هدف اصلی من بررسی مفهوم استراتژی کسب وکار و نحوه خلق آن به گونه ای صحیح است.
استراتژی کسب وکار چیست؟
استراتژی کسب وکار یک برند نقشه راه اش در مسیر دستیابی به اهداف کاری است. این استراتژی با ایجاد مجموعه ای از اصول شکل دهنده به شرایط، تصمیم گیری ها و اعمال شرکت همه چیز را تحت یک نظم واحد پیش خواهد برد. نکته مهم در مفهوم استراتژی تفاوت آن با هدف صرفا ساده سازی تکنیک است. به این ترتیب استراتژی، برخلاف تکنیک، تمام بخش های یک شرکت را دربر می گیرد.
مطلب مرتبط: عناصر اصلی استراتژی بازاریابی موفق چیست؟
چگونه یک استراتژی کسب وکار منسجم خلق کنیم؟
1. شناسایی آرزوهای برندمان و تعیین اهداف به منظور اندازه گیری میزان موفقیت مان در دستیابی به آنها
در کسب وکار سنت قدیمی تعیین اهداف به ما در زمینه ارزیابی میزان نزدیکی یا دوری برندمان به آنها کمک می کند. به هر حال اگر پس از گذشت چند ماه هیچ تغییری در زمینه دستیابی به اهداف صورت نگیرد، به خوبی بیانگر رویکرد نامناسب ما خواهد بود. نقطه ضعف مهم سنت قدیمی تعیین اهداف عدم کارایی اش در زمینه یافتن راهکار جایگزین است. همچنین گاهی اوقات تلاش برای تغییر شانسی شیوه دستیابی به اهداف می تواند نتیجه نامناسبی به همراه داشته باشد. اغلب برندها در چنین مواقعی به اشتباه نیازهای خود را با نیاز مشتریان یکی می پندارند. به این ترتیب در عمل مشتریان کمترین اعتنایی به اهداف و برنامه های آنها نخواهند داشت.
به منظور تمرکز بیشتری بر روی اهداف و فرآیند دستیابی به آنها به جای بررسی صرف نتیجه فعالیت ها باید به فکر تهیه فهرستی از آرزوهای برندمان باشیم. این فهرست شامل هرگونه هدف کوتاه یا بلندمدت ما خواهد بود. چنین فهرستی نمای کلی جهت گیری های آتی ما را مشخص خواهد کرد. مشکل اصلی بسیاری از برندها ناتوانی در درک رابطه میان اهداف شان است. به این ترتیب فرض تضاد و تقابل بسیاری از اهداف با یکدیگر پیش می آید. به منظور تدوین یک استراتژی کاربردی نخستین گام کنار هم گذاشتن اهداف مختلف است. این کار به ما در جهت تلاش تاثیرگذار به منظور جلب رضایت مشتریان کمک خواهد کرد. به طور کلی، مزیت اصلی خلق استراتژی ترکیب اهداف مختلف و صرفه جویی در انرژی و بودجه برندمان به منظور رفع نیازهای مشتریان و دستیابی به اهداف مان است. فعالیت های مبتنی بر یک استراتژی منسجم به معنای دقیق کلمه مشتری محور هستند. به این ترتیب جلب رضایت مشتریان امر چندان عجیبی نخواهد بود.
2. تعیین دقیق بخش موردنظر برندمان از بازار
محصول یا سرویس برند ما به طور معمول مناسب تمام افراد حاضر در یک بازار نیست. این امر شاخصه اصلی فعالیت تجاری است. به همین دلیل باید با خودمان صادق باشیم. به راستی کدام بخش از بازار به عنوان مشتری هدف ما شناخته می شود؟ تعیین این امر باید براساس نوع محصول یا سرویس ما صورت گیرد. بهترین راه برای این امر تعیین میزان بهره مندی هر دسته از افراد حاضر در یک بازار از محصولات مان است.
مشتریانی که نیاز اساسی به کالا یا سرویس برندمان دارند، بیش از سایر مشتریان نسبت به ما وفادار خواهند بود. این امر در زمینه برندسازی و بازاریابی اهمیت بالایی دارد، چراکه هر برند باید علاوه بر یافتن مشتری برای خود به فکر تبدیل برخی از مخاطب های هدف به مشتریان وفادار نیز باشد. اعتبار یک برند به طور کامل بستگی به میزان موفقیتش در تبدیل مخاطب معمولی به مشتری وفادار دارد. یکی از مزیت های اصلی برندها در تعامل با مشتریان ثابت و وفادار عدم نیاز به صرف بودجه های کلان برای بازاریابی و تبلیغ محصولات شان است. مشتریان وفادار همیشه محصولات موردنیاز خود را از برند محبوب شان تهیه می کنند.
مطلب مرتبط: استراتژی بازاریابی (Marketing Strategy) چیست؟
3. کشف شیوه غلبه بر رقبا
همه ما فیلم جالب شب های تالادگا را به یاد داریم. در این فیلم شخصیت ریکی بابی دیالوگ جالبی دارد: «اگر تو ول نباشی، آخر خواهی بود.» البته این امر همیشه در مورد دنیای کسب وکار صادق نیست، با این حال بخشی از حقیقت را نشان می دهد. بدون تردید مشتریان معمولی دوبار از یک برند خرید نمی کنند. تمایل طبیعی همه ما کشف محصولات تازه و امتحان برندهای جدید است. مگر اینکه یک برند کیفیت بسیار بالایی را عرضه کند. در این صورت فرآیند ماجراجویی ما در دنیای کسب وکار پایان خواهد یافت. بدون تردید همه برندها از اهمیت پرداختن به کیفیت محصولات شان آگاهی دارند. با این حال فقط شمار اندکی از آنها به راستی دنبال چنین هدفی هستند. دلیل آن نیز واضح است: ارتقای کیفی تمام محصولات بیش از اندازه گران و هزینه بر به نظر می رسد.
راهکار موردنظر من در این بخش تمرکز بر روی المان هایی به غیر از کیفیت مستقیم محصولات است. در حقیقت برند ما باید همیشه در ذهن مخاطب باشد. تدوین کمپین های خلاقانه، تمرکز بر روی تفاوت های برندمان با رقبا در تبلیغات و برندسازی و در نهایت قیمت گذاری هوشمندانه محصولات و خدمات مان نقش انکارناپذیری در این زمینه دارد. به این ترتیب مخاطب همیشه در مورد برند ما و مزیت های آن فکر خواهد کرد.
4. یافتن شایستگی های مورد نیاز برای پیروزی در رقابت با دیگران
متاسفانه، علاقه و جدیت برای غلبه بر رقبا در عرصه کسب وکار کافی نیست. استعداد و توانایی فقط یک بخش از ماجرای موفقیت است. بسته به نوع آرزوها، اهداف، بازار هدف و محصولات برندمان نیازمند نوع متفاوتی از کارمندان و تیم های بازاریابی هستیم. بدون تردید دو شرکت با فعالیت در بازاری واحد نیز نیازمند انواع متفاوتی از نیروی کار و تیم هستند. این امر به دلیل تاثیرگذاری شرایط درونی یک شرکت بر روی نیازهای آن درست به اندازه شرایط بیرونی است. وقتی ما تصور واضحی از نیازهای برندمان در زمینه نیروی کار و تشکیل تیم های کسب و کار داشته باشیم، یافتن کارمندان راحت تر خواهد شد. این امر در زمینه شکست رقبا در میدان رقابت دارای اهمیت بالایی است. بدون تردید یک شرکت با کارمندان ناهماهنگ توانایی کسب موفقیت های پایدار را ندارد.
5. انتخاب سیستم مدیریتی مناسب برای جذب نیروی کار دارای شایستگی مورد نیاز
اگر کسب وکار شما به صورت تیمی مدیریت می شود، مدیران شرکت تان در حقیقت نقش مربی را برعهده دارند. آنها در قبال توسعه، حمایت و روحیه بخشی به کارمندان و بهره برداری از بهترین عملکرد آنها مسئول خواهند بود. اهمیت این بحث به دلیل نقش مهم مدیران در کسب وکار مدرن است. اگر یک شرکت ماهرترین و بااستعدادترین نیروی کار را نیز در اختیار داشته باشد، بدون مدیران توانا در زمینه هدایت نیروی کار به موفقیت نخواهد رسید. دلیل این امر کاملا روشن است: نیروی کار به تنهایی توانایی ارزیابی شرایط پیچیده و تصمیم گیری های کلان را ندارد. در این میان ما نیازمند بخش ویژه ای برای تصمیم گیری و هدایت شرکت هستیم. اگر به مفهوم و جایگاه سازمانی مدیران نیز نگاه کنیم، به خوبی دلیل انتخاب چنین جایگاهی را متوجه می شویم. برندهای بزرگ هرگز از استعدادها و توانایی کارمندان خود چشم پوشی نمی کنند. توانایی بهره برداری کامل از توانایی کارمندان رابطه مستقیمی با مهارت و توانایی مدیریتی آن شرکت دارد. این نوع مهارت ها بدون همکاری با مدیران باتجربه قابل دستیابی نیست.
اصول مهم تر از تکنیک ها
امروزه ما در عصر و زمان حکمرانی اینترنت زندگی می کنیم. اگر هر کدام از ما به دنبال یافتن توصیه هایی در زمینه های مختلف باشیم، به سرعت سراغ جست وجوی در اینترنت خواهیم رفت. بی شک همه ما دسترسی وسیعی به شمار انبوهی از توصیه ها و تکنیک ها برای توسعه کسب وکار یا حتی راه اندازی شرکت شخصی مان داریم، با این حال بدون بررسی انتقادی مسائل توانایی ما در زمینه کاربرد صحیح و هدفمند توصیه ها با چالش مواجه می شود. نکته مهم در این میان بررسی انتقادی تناسب و هماهنگی میان توصیه های پرشمار اینترنتی با وضعیت منحصر به فرد کسب وکارمان است. اگر چنین هماهنگی یافت نشود، پیگیری و اجرای توصیه های آنلاین به هیچ دردی نخواهد خورد. توانایی کسب موفقیت در درازمدت بستگی به مهارت تفکر انتقادی برندمان دارد.
مفهوم استراتژی درست به خاطر دلایل مورد بحث در سطر قبلی دارای اهمیت است. یک استراتژی منسجم کسب وکار ما را در راستای اصول هماهنگ با شرایط ویژه شرکت توسعه می دهد. به این ترتیب شرایط مناسب برای دسترسی به هر دو اهداف کوتاه و بلندمدت پدید خواهد آمد.