این یک کلیشه قدیمی است که همه ما می دانیم و درکش می کنیم، اما واقعا تا چه حد آن را در کسب وکارمان به کار می بندیم. با خودتان روراست باشید، وقت تان چقدر ارزش دارد؟
شما به عنوان یک دارنده کسب وکار این توانایی را ندارید که وقت گرانبهای تان را صرف کاری به ازای 10 دلار در ساعت کنید، درحالی که برای به سود رسیدن شرکت در پایان هر هفته لازم است بازدهی شما 50 دلار در ساعت باشد. درست همین جاست که مدیریت فرصت با بهره مندی از یک سیستم بهره وری با مقررات سختگیرانه و بجا و آمادگی کمک گرفتن از دیگران وارد میدان می شود.
برای مثال، وقتی ایمیل هست و کارها را به همان خوبی تلفن انجام می دهد، شما به سراغ تلفن می روید؟ درست است، برای برقراری ارتباط دوستانه با مشتری های تان باید کمی زمان بیشتری بگذارید و بیشتر صحبت کنید، اما تماس تلفنی اغلب 10، 20، یا 30 دقیقه طول می کشد، درحالی که با صرف پنج دقیقه وقت برای ارسال ایمیل کار تمام می شد. به یاد داشته باشید، مشتریان و شریک های راهبردی شما خودشان هم گرفتار هستند. آنها به خوبی متوجه کارایی یک ایمیل به جای تماس تلفنی خواهند شد.
از سوی دیگر، آیا شما یک «آدم ایمیلی» هستید. اگرچه بدیهی است برای رفع و رجوع یک مسئله تماس تلفنی ضروری است، اصرار به بحث و مذاکره از طریق ایمیل دارد؟ اگر موضوعی نیاز به مذاکرات فراوان دارد، تماس تلفنی ممکن است بیشتر مفید باشد. اگر در تلاش هستید تا بر سر موضوعی به توافق برسید و تا به حال بیش از دو دور بین شما و طرف مقابل تان ایمیل ردوبدل شده، زمان آن رسیده که گوشی تلفن را بردارید.
درمورد رفتن و گرفتن چک از مشتری ها چطور؟ به نظر می رسد کارآفرینان همیشه برای گرفتن پول خود عجله دارند، اما این بار هم برای برقراری ارتباط دوستانه با مشتری باید موضوعی برای صحبت وجود داشته باشد.
اما اغلب رفتن و گرفتن چک از مشتریان شاید به این معنا باشد که تنها کسی که شما واقعا با او صحبت می کنید، منشی دفترشان است. واقعا می ارزد که یک ساعت از وقت تان را صرف صحبت با آن منشی کنید تا فقط یکی دو روز پول تان را زودتر بگیرید؟ از آنها بخواهید تا چک را برایتان پست کنند.
وقت شما چقدر می ارزد؟ پاسخ این را می دانید؟ اگر نه، پس باید بدانید. برای محاسبه کمترین ارزش وقت خود، درآمد سالانه تان را محاسبه و آن را تقسیم بر 2000 کنید، 2000 تقریبا تعداد ساعاتی است که هر فرد عادی در سال کار می کند. برای محاسبه بالاترین ارزش وقت تان، حساب کنید که در پربازده ترین زمان خود- مانند انعقاد قرارداد، شرکت در سخنرانی، ارائه خدمات پولی به مشتری و غیره- چقدر کسب درآمد می کنید. ارزش واقعی زمان شما، جایی در این میان است.
یادم هست در جایی گفته معروفی خواندم که می گفت (گمان می کنم از گفته های «هاروی مک کی» باشد، اما نتوانستم نقل قول اصلی را پیدا کنم.) برای کاری که ساعتی 7 دلار می ارزد، ساعتی 25 دلار نپرداز.»
اعداد خودتان را در این جمله جای گذاری کنید. شاید لازم است جمله به این صورت باشد «برای کاری که 20 دلار می ارزد، ساعتی 50 دلار نپرداز». عدد دوم متعلق به شماست. ارزش وقت شما هر چقدر که هست، درباره تک تک فعالیت هایی که به طور مرتب برای شان وقت می گذارید، فکر کنید. آیا می توانید آنها را به دفتردار، دستیار مجازی، طراح وب، آگهی نویس، کارمند پاره وقت، همسر یا حتی یکی از فرزندان تان بسپارید؟ برای اکثر کارآفرینان چشم پوشی از این مدیریت و محول کردن آن به دیگران بسیار دشوار است، اما این کار یکی از بهترین راه هایی است که با آن می توانید در عین کاستن از ساعات کار خود، سرانجام درآمدتان را افزایش دهید.
اگر آزادکار هستید:
به یاد داشته باشید که بیشتر منابع به طور بالقوه نامحدود هستند.
هیچ محدودیتی در مقدار پولی که می توانید به دست آورید وجود ندارد (این یعنی یک نفر می تواند از بیل گیتس هم جلو بزند). هیچ محدودیتی (جز آن دسته ای که خودخواسته هستند) برای تعداد مشتریان، کارکنان، جاها، محصولات و هر چیز دیگری که می توانید داشته باشید، وجود ندارد.
این در حالی است که در هر روز فقط 24 ساعت، در هر هفته فقط 7 روز و در هر سال فقط52 هفته وجود دارد و شما باید بخشی از این زمان را صرف خواب و خوراک، تفریح و آرامش و بودن با خود، دوستان و خانواده تان کنید. زمان ارزشمندترین اندوخته هر کارآفرین است، چرا که تنها چیزی است که واقعا نایاب است؛ پس در استفاده از آن خساست به خرج دهید.