اگر معیار کسب ثروت و سرمایه فراوان سختی کار بود، هم اکنون کارگران معدن، پیش خدمت های رستوران و درصد بالایی از جامعه باید جزو ثروتمندترین افراد روی زمین محسوب می شدند. برخلاف عمده مردم، سرمایه داران حرفه ای بیشتر به دنبال نقاط پربازده کسب وکارشان هستند. بهترین جلوه این فرآیند را می توان در تقویت مداوم قدرت مالی، تأثیرگذاری کلامی و پیوندهای تجاری غیررسمی با سایر شرکت ها و هلدینگ ها مشاهده کرد.
متفکران سطح جهانی در کسب وکارشان کار سخت را عنصری مهم تلقی می کنند، اما این عامل را به شیوه غیرسنتی به کار می بندند. رویکرد مدرنی که این دسته از افراد از آن سود می جویند بر مبنای رویارویی واقع گرایانه با رقبای تجاری، تلاش برای تشکیل اتحادیه هایی در سطح مدیران و صاحبان سرمایه، تقویت تعاملات بین المللی و در نهایت بهبود توان تأثیرگذاری غیرمادی روی کارمندان است.
تفاوت بنیادی در اینجاست که افرادی با تفکر سنتی کار سخت را یک افتخار و موفقیت به حساب می آورند، درحالی که کارآفرینان مدرن بر اساس میزان موفقیت، افتخارات شان را شمارش خواهند کرد. نتیجه کوتاه مدت این دو شیوه اندیشه برای گروه سنتی خستگی جسمی و روانی در پایان روز است. گروه مدرن اما روز کاری را با ایده های فراوانی که برای روزهای آتی دارند، به پایان خواهند برد. به همین دلیل است که در طول تاریخ همیشه گروه نخست کارگر و گروه دوم صاحب سرمایه بوده است.
مفهوم تأثیرگذاری غیرمادی به حوزه هایی از ارتباط و تعامل میان انسان ها اشاره دارد که فراتر از تحلیل های اقتصادی است. به عنوان مثال تأکید بر انجام امور به صورت دسته جمعی یکی از مهم ترین مفاهیم در تأثیرگذاری غیرمادی است. اگر نگاهی دقیق به اطراف مان بیندازیم، کسب وکار مدرن در حال فردی سازی بسیاری از فرآیندهای سازمانی است. در حوزه تبلیغات و بازاریابی چنین رخدادی به طور کامل مشهود است. به جز در شرکت های بزرگ دیگر اثری از تیم های سه یا چهار نفره تبلیغاتی یافت نمی شود. در اینجا قصد توصیه به بزرگ سازی کسب وکارتان را نداریم. تمرکز اصلی باید روی تقویت کار گروهی در سطح فعلی شرکت باشد.
یکی از مشکلات بزرگ افراد در فعالیت به عنوان کارمند، ناتوانی در برقراری ارتباط مؤثر با دیگران است. به عبارت دقیق، بسیاری از ما در مواقع مورد نیاز از کمک های همکاران مان بهره مند نمی شویم. دلیل این اتفاق چیست؟ جان کوتر، استاد کسب وکار در دانشگاه آکسفورد، پاسخ جالبی به این مسئله داده است: ناتوانی در اقناع دیگران. به منظور فهم بهتر این مطلب ابتدا باید به اهمیت تصویری که دیگران از ما در ذهن دارند، توجه کنیم. براین اساس در زمان های بحرانی تصویر دیگران از ما تعیین کننده تصمیم نهایی شان مبنی بر کمک به ماست. خوشبختانه کارهای نسبتا ساده ای به منظور جلب نظر همکاران وجود دارد.
بسیاری از نظریه پردازهای عرصه مدیریت و کارآفرینی از این سطح به عنوان برپایی نمایش سازمانی یاد می کنند. با این حال جان کوتر ارائه نمایشی را به دلیل ماهیت غیرواقعی اش مناسب نمی داند. براین اساس کارهای ساده ای مانند حضور زودتر در محل کار، برقراری رابطه فراسازمانی و دوستی های پایدار در خارح از محل کار و مکالمه کلامی مناسب با همکاران، شانس ما را برای دریافت کمک در مواقع اضطراری افزایش خواهد داد. البته باید توجه داشت که در صورت امتناع از کمک به دیگران در مواقع ضروری نباید انتظار دریافت کمک هم داشت.
در بازاهای آزاد افراد معمولی پیچ و مهره کسب وکارهای سرمایه داران هستند. البته نباید چنین توصیفی را با حالتی که اندیشمندانی مانند مارکس به صورت کمونیستی تفسیر کرده اند، اشتباه گرفت. در چنین الگویی از روابط اقتصادی اگرچه افراد معمولی در مقایسه با سرمایه داران کمترین سهم ممکن را از سود کلی دارند، اما همگان آزادند تا با ایده پردازی و رفع نقایص موجود به سود کلان دست یابند. آنچه در این میان تعیین کننده خواهد بود، میزان خلاقیت افراد در ایده پردازی و دقت شان در کشف نارسایی های موجود در عرصه های مختلف زندگی بشر است.
بسیاری از مردم در جوامع مختلف از این آزادی موجود در نظام بازار آزاد بی اطلاع هستند و به همین دلیل نسبت به فعالیت و تحرک بیشتر میلی ندارند. در خوش بینانه ترین حالت، بسیاری از مردم تنها دلخوش به حقوق معین پایان ماه هستند. البته تعدادی نیز دستیابی به سرمایه های هنگفت را خیال خامی بیش نمی دانند. اگر شما جزو هیچ کدام از این دو دسته نیستید، بهترین شرایط برای شروع فعالیت آزاد و کسب سود را دارید. تنها ابزار و سرمایه اولیه شما در این مرحله تفکرتان است، بنابراین تفکرتان را رها کنید تا همراه با تیزبینی در محیط ایده های مطلوب را جمع آوری کند.
به عنوان نکته آخر لازم است به نتایج نظرسنجی جیسون زویگ در کتاب «پول و اندیشه: ابزارهای دستیابی شما به ثروت های میلیون دلاری» اشاره کرد. بر اساس طرحی که زویگ ارائه کرده است، بیش از 74.6درصد مردم نیوجرسی (شهر انتخابی برای انجام پژوهش) معتقدند تلاش برای میلیونر شدن تنها یک رویای خام است. این درحالی است که همین نظرسنجی در میان مدیران برخی از برندهای سیلیکون ولی نتایج متفاوتی را نشان می دهد: 89درصد معتقدند می توان با ایده پردازی خلاقانه میلیونر شد.
این شما هستید که تعیین خواهید کرد به کدام دسته فوق تعلق دارید. آیا خواهان زندگی معمولی با حقوق، مزایا، تفریحات و سایر امکانات معمولی هستید یا هنوز اندکی جاه طلبی در ضمیرناخودآگاه تان وسوسه تان می کند؟ پاسخ به این سؤال چیزی نیست که یک ایده یا کتاب بخواهد به شما تلقین کند؛ چنین مسئله ای را خودتان باید حل وفصل کنید.
نکاتی برای تفکر بیشتر
- رابرت کیوساکی جمله ای دارد که علاوه بر ارزش تفکر، با ایده حاضر نیز سازگار است: «افرادی با قدرت بیشتر همیشه بر آنهایی که قدرت کمتری دارند، حاکم هستند. در واقع این تنها تمایز میان انسان و حیوان است، انسان می تواند ابزار قدرت تولید کرده و از آن بهره بجوید. قدرت همه چیز است. از این ساده تر نمی توانم بگویم.»
قدرت لزوما به معنای توانایی فیزیکی در اداره افراد نیست، بنابر آنچه در این مقاله گفته شد، بخش مهمی از قدرت شامل توانایی غیرمادی ما در هدایت رفتار اطرافیان است. بدون شک عناصر بی شماری در زمره قدرت سازمانی جای می گیرند. اندکی تفکر پیرامون این موضوع نتایج جالبی برای همه ما در پی خواهد داشت.
- نظام آموزشی که در آن تحصیل می کنیم یا کرده ایم، تأثیر فراوانی بر روی ذهنیت مان از امور پیرامون دارد. امکان تحصیل در بهترین دانشگاه ها یا مدارس عالی برای همه ما وجود نداشته است. با این حال خلاقیت و کسب قدرت تأثیرگذاری روی دیگران اموری منحصر به تحصیلات آکادمیک نیستند. افزایش مهارت های ارتباطی و کلامی بدون تحصیلات عالی نیز امکان پذیر خواهد بود. تنها اندکی زمان و تمرین مداوم نیاز است.