در سال های اخیر تبلیغات زیادی حول بازاریابی محتوا و پتانسیل بالقوه آن به عنوان راهکاری جامع برای کارآفرینان و صاحبان کسب و کارها انجام شده است. از طرفی دسترسی به شبکه های اجتماعی، وبلاگ ها، ویدئوها و... که بازاریابی محتوا را بسیار راحت و ارزان و در اختیار همه کرده اند، رقابتی شدید بین بنگاه ها برای شناساندن محصول به مخاطبان راه انداخته اند.
حتما ببینید: ارزش آفرینی با کلمات حرفه ما است.
البته تعداد وب سایت هایی که در مورد بازاریابی محتوا نوشته اند، کم نیست ولی مشکل اینجاست که درصد قابل توجهی از آنها توسط کسانی که می خواهند در سایت های رسانه ای و با فروش آگهی، برای خود نامی دست و پا کنند، نوشته شده اند. به عبارت دیگر، بیشتر وبلاگ ها و مقاله هایی که به مدیریت محتوا پرداخته اند، خود بخشی از یک بازاریابی محتوای برای وب سایتی دیگر هستند.
در این مقاله، ناگفته های استیو توباک – مشاور بازاریابی کانال تلویزیونی فاکس– را در مورد جنبه های منفی بازاریابی محتوا، بازگو می کنیم.
محتوا داریم تا محتوا
اکثر اوقات انجام بازاریابی محتوا واقعا ارزان است و بی زحمت و البته به همین دلیل، ضرب المثل «هر چقدر که پول بدهی، آش می خوری»، در مورد آن صادق است. در واقع در بازاریابی محتوا میزان بازگشت سرمایه، به واقع کم است.
شروع به کار راحت است، ولی متخصص شدن، سخت
چه کسی شک دارد که نوشته های احمد محمود حاصل تجربه غنی زندگی وی است؟ درک اهمیت تجربه زندگی برای نوشتن داستان راحت است و درک اهمیت آن برای تولید محتوا در وب سایت ها سخت. هر چند همه می دانند که اگر محتوایی تخصصی نباشد، به درد مشتریان نمی خورد، ولی با این حال، به نظر نمی رسد که این موضوع جماعت مقلدی را که در سودای حرفه ای شدن هستند، از تولید حجم انبوه منصرف کند. خب، نتیجه مشخص است: همه تلاش ها فقط برای بودن و بقای نام است و نه گذاشتن اثری ماندگار.
نقش پر رنگ استراتژی
شرکت های بزرگ با استخدام مدیران ارشد و کارگزاران تراز اول و با صرف هزینه های بالا، استراتژی های ارتباطی و بازاریابی خود را می چینند و بازاریابی محتوا صرفا یکی از ابزار های اجرایی استراتژی آنهاست. همه این سرمایه گذاری ها به این دلیل است که بازاریابی محتوا بدون داشتن یک استراتژی پشتوانه، عملا بی ارزش است.
تفاوت عمیق برند محصول با برند شخصی
وقتی پای برندسازی شخصی به میان می آید، می توان گفت که این نسل حسابی سرشان شیره مالیده شده: بدون داشتن یک برتری رقابتی مشخص- یعنی چیزی که واقعا باعث تمایز از رقبا شود- تنها چیزی که در دست دارند، یک «تفاوت» است، بدون «متمایز» بودن. در واقع شاید برند شخصی شرکت ها متفاوت باشد، اما محصولات از دید مشتری متمایز نیستند.
سختی دیده شدن
گزارش وب سایت استارت آپی انگل لیست نشان می دهد که در سال ۱۹۹۹ حاصل راه انداختن کسب و کاری ۵میلیون دلاری، داشتن ۳۰میلیون نفر کاربر کامپیوتر بوده، درحالی که در سال ۲۰۱۴، تنها با خرج ۵هزار دلار، امکان جذب ۳میلیارد نفر مشتری موبایل وجود داشته است. در واقع نسبت تعداد مشتری به سرمایه گذاری اولیه تقریبا ۱۰۰۰۰۰ برابر شده است. ولی خب، دسترسی آسان همه به وردپرس، فیس بوک، یوتیوب و اینستاگرام و غیره، واقعا کار دیده شدن بین این همه سر و صدا و هیاهو را سخت کرده است.
دشواری متمایز کردن محصول یک کسب و کار خدماتی
همانطور که قبلا گفتیم، جنس محصولات خدماتی به شکلی است که تا تجربه نشوند، به راحتی امکان ارزش گذاری ندارند، به همین دلیل هم متمایز کردن محصولات کسب و کار های خدماتی کار سختی است، مگر اینکه ساخت شرکت های بنامی مثل اپل باشد.
ارزش تولید محتوا به جای کپی کردن
بیشتر محتوای موجود در وب یا کاملا مهمل است و یا تکه های نشخوارشده محتوای اصلی که توسط متخصصان واقعی، روزنامه نگاران یا نویسندگان نوشته شده اند. هیچ کدام این دو نوع ارزش پولی را که به تولیدکنندگان محتوا می دهید ندارند. همین حرف ارزش کار را نشان می دهد. الگوریتم های گوگل تفاوت بین مطالب با کیفیت و بی کیفیت را می داند و از آن مهم تر اینکه مشتری نیز از این امر آگاه است.