جلال از بچگی به دیدن فیلم های ایرانی علاقه داشت، واسه همین هر پنجشنبه و جمعه دنبال یه نفر بود تا اونو برای رفتن به سینما همراهی کنه. یک پنج شنبه دم دمای غروب اومده بود دفتر ما تا با اون و مسعود بریم سینما. فرصتی بود تا دقایقی به صرف یه چایی بشینیم و باهم گپ بزنیم. جلال یک راست رفت روی مبل راحتی و لم داد و گفت: گفتی از من سوال داری؟ لبخندی زدم و گفتم: جلال الان سال هاست که سینما می ری و با سالن های سینما آشنا هستی؛ می خوام از تو یه سوال پرسم. درحالی که کتش رو درمی آورد و می خندید گفت: عجب عجب و با شوخی گفت: بفرمایید عالیجناب.
یه چای داغ براش ریختم و گفتم: جلال واقعا سالن داری سینما می تونه یه کسب و کار پولساز باشه؟ درحالی که چای رو هورت می کشید نگاهی بهم کرد و گفت: چراکه نه. سالن سینما می تونه درآمدزا باشه، اما به خیلی چیزا بستگی داره. وسط حرفش پریدم و گفتم: حتماً می خوای بگی فیلم ها در درآمدزایی سالن های سینما مؤثرند مگه نه؟ از زیر عینگ نگاهی بهم کرد و گفت: البته فیلم ها یکی از پارامترهای مؤثر برای درآمدزایی گیشه می تونه باشه اما همش فیلم نیست. با قیافه عاقلانه ای گفتم: یعنی چه چیزهایی می تونه در درآمدزایی سالن سینماها مؤثر باشه غیر از فیلم.
جلال درحالی که روی مبل راحتی جابه جا می شد، گفت: اگر واقعاً بخواهیم درباره عوامل مؤثر در رونق سالن های سینما صحبت کنیم خیلی چیزها هست که مؤثرند. مثلاً استاندارد بودن سالن سینما می تونه یکی از این عوامل باشه. مثل صندلی های سینما. یا دستگاه های پخش فیلم خیلی مهم اند که نور و تصویر و صدای خوبی را در سالن پخش کنند. همین طور امکانات رفاهی برای تماشاگران در سینماها می تونه عامل مهمی در فروش گیشه و کسب درآمد برای کسانی باشه که با سالن سینما کسب و کار می کنند.
لیوان آب را در دستم گرفتم و در حالی که به جلال تعارف می کردم، گفتم: البته جنبه های فنی سالن و نور و صدا و تصویر مهم هستند ولی فکر نمی کنی مدیریت سینما می تونه یکی از عوامل مؤثر در درآمدزایی بالا باشه.
خندید و گفت: خیلی حرفه ای به ماجرا نگاه می کنی. کاملاً درسته. همه اینها که گفتم وسیله ای هستند برای ایجاد لذت و رفاه برای مشتری اما تا زمانی که مدیر لایق و وارد سر کار نباشه نباید انتظار داشته باشیم سالن سینما رونق خوبی داشته باشه. یک مدیر خوب می تونه یک سالن سینما را در همین وضعیت از حالت رکود به وضعیت عالی مالی برسونه. حرف هایش را تأیید کردم و گفتم: می دونی واسه چی می گم جلال؟ جلال نگاهی از سر تعجب کرد و گفت: نه.
حرفم رو ادامه دادم و گفتم: الان در تهران سالن های زیادی برای نمایش فیلم وجود داره که امکانات عالی دارند اما نبود مدیریت کاملاً احساس می شه. هیچ کنترل و نظارت واقعی وجود نداره. فیلم ها سرساعت نشون داده نمی شه. همیشه با 5 تا 10 دقیقه تأخیر فیلم ها شروع می شن. داخل سالن های زیبا و مدرن چیپس و پفیلا خورده می شه. هنوز فیلم تموم نشده چراغ سالن ها روشن می شه.
جلال بلندبلند خندید و گفت: فهمیدم منظورت 14 تا سالن سینما مجتمع تجاریه؟ خوب اونم درست می شه. من هم با تو موافقم و می دونم که در یک سالن استاندارد باید همه چی استاندار باشه؛ نمی شه در یک سالن مدرن ترین سیستم صوتی و تصویری نصب باشه اما درب سالن با تأخیر باز بشه و روی صندلی ها بستنی ریخته باشند.
در حالی که بهش نگاه می کردم گفتم: مدیریت سینما می تونه در رضایتمندی مشتریان و تماشاگران خیلی مؤثر باشه. یک مدیر موفق می تونه یک سالن را همیشه پر نگه داره حتی با فیلم های متوسط اما یک مدیر ناموفق حتی با فیلم های پرفروش نمی تونه صندلی سالن ها را همیشه پر نگه داره.
جلال که این بار خیلی جدی شده بود از کیفش یک مجله به زبان انگلیسی درآورد و گفت: اتفاقا یک مقاله خوب درباره مدیریت سالن سینما تو همین مجله است که به خاطر همین حرفات اونو برای مجله فیلم ترجمه می کنم تا برخی مدیران با شیوه های مدیریت سینما و سالن داری مدرن آشنا بشن و بتونن رضایت مشتریان را بیشتر جلب کنند.
هنوز گرم حرف زدن بودیم که مسعود وارد اتاق شد و گفت: شما هنوز دارید بحث می کنید؟ من برای سانس 8 شب بلیت گرفتم. من و جلال خندیدیم و با هم از اتاق خارج شدیم.
کارشناس فروش