تازه به این محله اومده بودیم و آرش پسر کوچکم اصرار داشت که موهاشو تو همین آرایشگاه سر کوچه کوتاه کنه. هر چقدر گفتم خوب چرا اینجا؟ چیزی نگفت و فقط اصرار داشت که بابا تو رو خدا بریم آرایشگاه امید. من هم قبول کردم و زنگ زدم به آرایشگاه و برای روز جمعه ساعت 11 صبح نوبت گرفتم.
آرایشگاه تقریبا بزرگی بود و غیر از امید دو تا از همکارانش هم اصلاح می کردند. به محض ورود، آقا امید صاحب آرایشگاه با ما دست داد و خیرمقدم گفت. هنوز یک ربعی به نوبت ما باقی مونده بود. من با چشمام همه جا رو با دقت نگاه می کردم. گویا آرایشگاه کمی متفاوت بود. عکس های بچه ها با مدل موهای مختلف روی یک طرف دیوار بود. در طرف دیگر دیوار ویترینی از لوازم مختلف آرایشگاهی دیده می شد.
چند تا ژورنال جدید روی میز بود و آرایشگرها لباس بسیار تمیز و شیکی بر تن داشتند و بوی معطری در فضای آرایشگاه پیچیده بود. هنوز چند دقیقه ای به ساعت 11 مونده بود که آقا امید به طرف ما اومد و گفت من در خدمت شما هستم. آرش با خوشحالی بلند شد و روی صندلی نشست.
امید نگاهی به من و آرش و گفت: شما دستور بفرمایید چه مدلی موی آرش جون رو اصلاح کنم. آرش که متوجه موضوع شده بود، بلافاصله گفت: این یکی، این یکی و عکس دوستش پارسا رو نشون می داد که روی دیوار بود. دقایقی نگذشته بود که موهای آرش به زیبایی هر چه تمام تر اصلاح شد و آقا امید به طرف من اومد و گفت: اگر اجازه بفرمایید من یک عکس از آقا آرش بگیرم و روی شاسی بکشم و توی آرایشگاه نصب کنم.
آرش درحالی که دستامو به طرف پایین می کشید به آرامی گفت: بگو باشه بابا بگو. با لبخند گفتم. شما لطف می فرمایید. داشتم با خودم فکر می کرد که چه کار جالبی می کنند و چرا آرش اصرار داشت به این آرایشگاه بیاد. هنوز تو این فکرها بودم که یک بسته خوشگل کادو شده به دستم رسید و آقا امید گفت: این هدیه ما به آرشه به خاطر اینکه نخستین باره به آرایشگاه ما اومده. تشکر کردم و در حال خداحافظی بودم که یک برگ پرسشنامه به من داد و گفت: آقای امیری اگر دوست دارید و مایل هستید این پرسشنامه را پر کنید.
نگاهی به پرسشنامه کردم و دیدم کلی اطلاعات شناسنامه ای من و بچه ها و سال ازدواج و اینکه هر چند وقت یک بار آرایشگاه می رم و دوست دارم آرایشگاه من چه شکلی باشه و چه انتظاراتی از یک آرایشگر دارم در این پرسشنامه است. لبخندی زدم و در دل به این جوان باهوش و زرنگ آفرین گفتم و روی صندلی نشستم. همین طورکه در حال جواب دادن به پرسشنامه بودم، گفتم: ببخشید شما برای چی این پرسشنامه را از مشتریان می گیرید؟ آقا امید دستی بر موهای پر پشت و سشوار کشیده اش کشید و گفت: ما هر چقدر مشتری را بیشتر بشناسیم می تونیم خدمات بهتری بدیم. در واقع سعی می کنیم انتظارات مشتری را تا جایی که می تونیم برآورده کنیم.
مثلا ما با این پرسشنامه متوجه می شیم که شما هر دو هفته موهاتونو اصلاح می کنید یا هر ماه تا از طریق تلگرام شما را برای اصلاح دعوت کنیم. یا اینکه با دونستن سالگرد ازدواج شما متوجه می شویم که طبعا شما چند روز قبل از سالگرد ازدواج مایلید موهاتونو مرتب و اصلاح کنید. به شما زنگ می زنیم و یک نوبت اصلاح برای شما تعیین می کنیم. یا با اطلاع از شغل شما می تونیم به شما پیشنهاد بدیم. من که خیلی شگفت زده بودم گفتم چه پیشنهادی؟ آقا امید قیچی رو روی میز گذاشت و گفت: شغل شریف شما چیه؟ با تعجب گفتم من!؟ گفت: بله، بله شما؟
گفتم: من مدیر دبستان خدادوست هستم. بلافاصله گفت: چه خوب. مثلا من می تونم به شما پیشنهاد بدهم که موهای بچه های مدرسه را صبح ها به صورت نیم بها اصلاح کنم. هرکس از طرف شما یک نامه بیاره می تونه 50درصد تخفیف بگیره. بلند بلند خندیدم و بلند شدم و صورت آقا امید را بوسیدم و گفتم: من با این همه سال کار و تجربه آدمی به هوشمندی و بالیاقتی شما ندیدم. شما واقعا یک کاسب حرفه ای و مدرن هستید. درحالی که پرسشنامه را به آقا امید می دادم، دست در دست آرش از آرایشگاه بیرون آمدم و به آرش آفرین گفتم که باعث آشنایی من با این آرایشگر حرفه ای شد.
کارشناس فروش