هنوز از خواب بلند نشده بودم که صدای غرولند خانم کل سالن خونه را پرکرده بود: آخه این چه وضعیه الان دو بار داریم سرویس بهداشتی را تعمیر اساسی می کنیم، اما بازهم آقای جعفری اومده می گه دستشویی شما آب می ده.
خمیازه ای کشیدم و گفتم: یک صبح جمعه هم نمی گذاری بخوابیم. چی شده؟ خانمم نفس عمیقی کشید و گفت: پاشو به یکی زنگ بزن بیاد این لوله کشی را درست کنه. بلند شدم و صورتم را نشسته به آقای مرادی، یکی از همکاران اداره زنگ زدم که هفته قبل با یک تعمیرکار خوب آشنا شده بود.
شماره تعمیرکار را ازش گرفتم و بهش زنگ زدم، صدای مودبانه ای از آن سوی تلفن گفت: اگر شما اجازه بفرمایید ما یک بازدید رایگان از منزل شما داشته باشیم و عیب یابی کنیم، گفتم شما امروز تشریف می آورید؟ هنوز حرفم تمام نشده بود که گفت: ما تا نیم ساعت دیگه خدمت می رسیم. دست و صورتم را شستم و در حال خوردن صبحانه بودم که زنگ خونه به صدا دراومد. آقای شاهکار تعمیرکار پشت در بودند.
دکمه آیفون را زدم و بلافاصله به طبقه پنجم اومد. سر و وضعی آراسته و مرتب داشت و برخلاف تعمیرکارهای دیگه نه لباس هایش کثیف بود و نه کفش های گل و خاکی داشت. بدون فوت وقت رفت سر اصل قضیه و با چند تا پرسش گفت: مشکل شما از سیفون دستشویی است. گفتم یعنی لازم نیست دوباره کنده کاری کنیم و قیرگونی بشه.
لبخندی زد و گفت: تشخیص من اینه که فشار آب سیفون شما زیاد است و لوله از بدنه سنگ توالت جدا شده و هر بار که سیفون را می کشید بخشی از آب از پشت به پایین سرریز می کنه. گفتم آخه همسایه پایینی می گه باید اساسی همه چیز عوض بشه. از زیر عینک نگاهی بهم کرد و گفت: من با ضمانت برای شما درست می کنم و تا شش ماه هم ضمانت می دهم. هر وقت مشکلی پیش اومد به من زنگ بزنید من خدمت می رسم.
بسیار مودبانه حرف می زد. قیافه اش بیشتر شبیه مدیران بود تا تعمیرکاران. نگاهی به خانمم کردم و رضایت اون را گرفتم و گفتم: شما می فرمایید الان باید چه کار کنیم؟ در حالی که موبایل را از جیبش بیرون می آورد، گفت: اگر شما دستور بفرمایید من به بچه ها زنگ می زنم و حداکثر دو ساعته درستش می کنم. کارت ویزیت خودش را به من تحویل داد و در حالی که خجالت می کشید، گفت: هزینه تعمیرات هم 120 هزار تومان است.
گفتم: ببخشید جناب شاهکار بچه های شما وسایل و مواد و مصالح را با خودشان می آورند. لبخندی زد و گفت: یک کاشی باید کنده شود که خودم تهیه می کنم و مقدار کمی ملاط که اون رو بچه ها میارن. ما روزِ جمعه شما را نه تنها خراب نمی کنیم که برای شما آسودگی و آرامش می آوریم. در دلم خیلی خوشحال بودم چون فکر می کردم حداقل یک روز کار می برد.
خانمم که در کنارم بود به آرامی گفت: یعنی واقعا دو ساعته تمومه؟ با علامت چشم گفته اون رو تایید کردم. اون قدر ذوق زده بودم که اصلا نفهمیدم کی با من خداحافظی کرد. هنوز یک ساعت نشده بود که یک جوان و یک پیرمرد به همراه آقای شاهکار به منزل ما بازگشتند و در کمتر از یک ساعت مشکل سرویس بهداشتی را رفع و رجوع کردند. اصلا من و خانمم باور نمی کردیم. دفعات قبل کارگرانی که برای تعمیرات آمده بودند آن قدر سروصدا داشتند و هر بار از ما چیزی می خواستند ما را کلافه کرده بودند.
یک بار می گفتند: ببخشید یک تشت کوچک دارید؟ یک بار می گفتند: شما تو خونتون سیمان سفید دارید؟ یک بار دیگه از ما چسب لوله می خواستند. یادم نمی ره این آخری که اومده بود منو فرستاد تا برم از مصالح فروشی نوار تفلون بخرم. اما این بار من و خانم خیلی خوشحال بودیم. کارگرانی با لباس های کار بسیار تمیز بدون خراب کاری و کثیف کاری و بدون سروصدا کارشان را تمام کردند و تا من آنها را به چای و میوه دعوت کنم از منزل خارج شدند.
آقای شاهکار در حال خداحافظی یک فاکتور رسمی با مهر و امضا و برگ ضمانت تعمیر در دستم گذاشت و خندان و خوشحال از منزل خارج شد. در حال رفتن بود که گفتم: آقای شاهکار لطفا صبر کنید هزینه را خدمت شما تقدیم کنم. در حالی که وارد آسانسور می شد، گفت: قابل شما رو نداره هر زمان صلاح دونستید به شماره کارت من واریز کنید. هنوز لبخند بر لب داشتم که درب آسانسور بسته شد.
کارشناس فروش