از تاکسی که پیاده شدم چشمم به کیوسک مطبوعاتی افتاد و طبق روال به طرفش رفتم و نگاهی به مجلات کردم. در همان نگاه اول متوجه تفاوت شدم. انگار این کیوسک با بقیه کیوسک ها خیلی فرق داشت.
داخل کیوسک جوان بلند قامتی در حال ورق زدن مجله بود. سلام کردم و گفتم: ببخشید روزنامه فرصت امروز دارید؟ لبخندی زد و گفت نخستین روزنامه مدیریتی اقتصادی کشور. درسته؟ با تعجب سرم را به علامت تأیید تکان دادم.
نگاهی به من کرد و گفت: این را نمی دانستم. گفتم شما خواننده این روزنامه هستید؟ سری تکان داد و گفت: من مدیریت بازاریابی خوندم و واسه همین خیلی این روزنامه رو دوست دارم. من که از خوش بیانی جوان به ذوق اومده بودم.
گفتم: انگار کیوسک شما با بقیه کیوسک ها فرق داره؟ لبخندی از سر شوق زد و گفت: چطور؟ گفتم: آخه کیوسک های مطبوعاتی این روزها شده سوپرمارکت. همه چی تو این دکه ها هست به جز روزنامه و مجله. وقتی ازشون سراغ فلان مجله یا روزنامه رو می گیری لای چیپس و سیگار و پفک و آدامس دنبالش می گردند. اما شما گویا فقط روزنامه و مجله دارید؟
با تعجب نگاهی به من کرد و درحالی که به مشتری دیگه هم جواب می داد، گفت: طبعا هر چیزی یک تعریفی دارد. کیوسک مطبوعاتی کار اصلی اش فروش روزنامه و مجله است و من هم سعی کردم فقط این کار را انجام بدهم. بنابراین من همه نوع مجله و روزنامه دارم و فضای خوبی هم برای معرفی و دیدن درست کردم.
من که از این رفتار او بسیار خوشحال بودم گفتم یعنی شما الان چیپس و پفک و سیگار و نوشابه ندارید؟ درحالی که دست هایش را به هم می مالید، منو به داخل کیوسک دعوت کرد و با صدای رساتری گفت: مشکل ما اینه که ما برای کارمون تعریف نداریم. برای همین نمی تونیم بازاریابی کنیم و باز به همین خاطر فروش ما پایین است. گفتم: یعنی با فروش روزنامه و مجله دخل و خرج شما می خونه؟ درحالی که باقی مانده پول مشتری دیگه ای را می داد، گفت: صد درصد چرا که نه.
گفتم: پس چطور بقیه همکاران این کار را نمی کنند و سعی می کنند با فروش پفک فروش شان را جبران کنند. به آرامی روی صندلی روبه روی من نشست و گفت: به خاطر اینکه از کارشان تعریفی ندارند و نمی دونند چه کاره اند و کسی هم در این زمینه اونها را راهنمایی نمی کنه. کیوسک مطبوعاتی باید روزنامه و مجله بفروشه و اگر داره آدامس و شکلات و آب جوش تحویل مردم می ده کار اشتباهی می کنه. انگار شما پزشک باشید اما ساخت و ساز بکنید. وقتی کسی میاد و این دکه را اجاره می کنه باید بدونه چی می تونه تو اون بفروشه.
ضمنا من روزنامه های قدیمی و مجلات قدیمی هم دارم. من آرشیوی خوبی از روزنامه و مجلات طی این 10 سال فعالیت برای خودم درست کردم و هر کس بخواد می تونم با مبلغ ناچیزی بهش اجاره بدم.
خیلی تعجب کردم که من چطور تا به حال با این دکه آشنا نبودم. از فرصت استفاده کردم و گفتم شما می تونید دوره مجله سخن دکتر خانلری را برای من تهیه کنید؟ لیستی را در اختیار من قرار داد و گفت. من این روزنامه ها و مجلات را دارم. مجله سخن رو هم دارم. خیلی از مجلات نایاب را دارم. علاوه بر همه اینها این کیوسک تقریبا مهم ترین و اصلی ترین روزنامه ها و مجلات ایران را دارد.
درحالی که دوست داشتم با این جوان مطبوعاتی بیشتر حرف بزنم، اما به دلیل اینکه باید سر ساعت به جلسه ام می رسیدم ازش خداحافظی کردم و در مسیر به این مسئله فکر می کردم که چرا کیوسک های مطبوعاتی ما چیپس و آدامس می فروشند؟
کارشناس فروش