داشتم از دفتر کارم می اومدم بیرون که صدای زنگ تلفن همراه توجه منو به خودش جلب کرد. به طرف تلفن رفتم و گوشی را برداشتم. آن طرف تلفن صدای زیبا و مهربانی سالم کرد. جواب سالم را دادم و با تعجب پرسیدم: شما؟ گفت: من پیمان هستم. گل فروش محله شما که دو هفته قبل خدمت شما بودیم و شما به اتفاق خانم تشریف آوردید و دسته گلی برای مهمانی شب سفارش داده بودید.
گفتم: سالم آقا پیمان. شما خوبید؟ حس خوبی به من دست داد، انگار با یکی از دوستان نزدیکم دارم صحبت میکنم. بلافاصله گفت: آقای امیری فردا سالگرد ازدواج شماست، من ضمن تبریک به شما و خانواده محترم خوشحال میشم دسته گلی به همین مناسبت برای شما آماده کنم تا اگه مایل بودید تشریف بیارید و خدمت شما تقدیم کنم.
خیلی جا خوردم و تعجب کردم و با خوشحالی گفتم چه خوب حتما: چه خوب حتما فردا برای دسته گل خدمت میرسم. تلفن رو قطع نکرد و با ادب و نزاکت گفت: جناب امیری می تونم بپرسم خانم شما چه گلی رو بیشتر دوست دارند. با لبخند گفتم: رز سرخ گل مورد علاقه ایشون است، البته نرگس رو هم میپسندند.
پرسید: آقای امیری جسارتا می تونم بدونم این دسته گل تو چه رنج قیمتی باشه برای شما بهتره. از هوش و ذکاوت گل فروش خوشم اومد. حساب همه چی دست اون بود. می دونست ممکنه یه دسته گل بزرگ و گرون قیمت تهیه کنه و اون وقت من حاضر نباشم اینقدر هزینه کنم.
با مهربانی گفتم: شما لطف می فرمایید، حداکثر 50 هزار تومن باشه ممنون میشم. تشکری کرد و گفت: فردا ساعت 7 عصر خوبه؟ گفتم: عالیه ساعت 7 من خدمت می رسم. فردا پس از دفتر کار یک راست رفتم سراغ گل فروشی. آقا پیمان تا منو از پشت شیشه دید از فروشگاه اومد بیرون و منو در پارک کردن اتومبیل کمک کرد.
ایستاد تا من از اتومبیل پیاده بشم. بعد سالم بلند و صمیمانه ای کرد و گفت: من در خدمت شما هستم و مرا به داخل فروشگاه دعوت کرد. در داخل فروشگاه جایی برای مشتریان آماده شده بود و هر کس در صورت تمایل می تونست دقایقی بشینه و با کیک و قهوه پذیرایی بشه. به من تعارف کرد که یک فنجان قهوه مهمانش باشم. تشکر کردم و گفتم کمی دیرم شده، اگه اجازه بفرمایید دسته گل رو بردارم و برم سمت منزل.
دسته گل زیبایی با گل های رز سرخ دیدنی برای من آماده کرده بود که آراستگی دسته گل واقعا دیدنی بود. کارت بانکی ام رو بهش دادم و اون با تعارف و ادب کارت رو کشید. وقتی فیش عابربانک رو به من داد دیدم 34هزار تومن برداشت کرد. با تعجب پرسیدم: آقا پیمان شما فرمودید 50 هزار تومن میشه. الان 34هزار تومن برداشتید.
با لبخند گفت: من عرض کردم تا چه میزان میتونم برای شما هزینه کنم. فکر میکنم با همین مقدار هزینه دسته گل شما زیبا شد. از پیمان خداحافظی کردم و در طول راه که به خانه میرفتم مدام داشتم به آداب فروشندگی گل فروش محله فکر می کردم که روز اولی که به مغازه اش رفتم با ادب و احترام شماره تلفن منو گرفته و تاریخ تولد منو بچه ها و سال روز ازدواجم را در دفتر بزرگی ثبت کرده بود. ای کاش همه گل فروش ها مثل پیمان گل فروش مهربان و صمیمی و حرفه ای گل بفروشند.
کارشناس فروش