ماجرای مهاجرت هنرمندان ایرانی و پیوستنشان به شبکههای فارسیزبان ماهوارهای از چند سال پیش شروع شد. ابتدا دوبلورهایی نهچندان شناختهشده چمدان سفر بستند تا سریالهای شبکههای ماهوارهای را به شکلی حرفهای دوبله کنند؛ ماجرایی که به واسطه ناشناخته بودن این صداپیشگان انعکاس چندانی در رسانهها پیدا نکرد. به موازات این اتفاق، وضعیت مالی صدا و سیما هم روز به روز بدتر شد و بیکاری دامن تعداد زیادی را گرفت بهخصوص اینکه در سینما هم اوضاع مطلوب نبود. در گذشته وقتی فعالان سینما و تلویزیون به صورت همزمان دچار بحران مالی شدند دیگر نمیشد به سینما دل بست و نه صدا و سیما پناهگاه مناسبی برای لشکر بیکاران بود.
نکته دیگر عدم تعهد صدا و سیما نسبت به پرداخت مطالبات افرادی بود که در فیلمها و سریالها با آنها همکاری میکردند. ساز و کار پرداختهای مالی در تلویزیون دچار تغییر و تحول شد. تهیهکنندگان قدیمی و باسابقه کنار رفتند و جای خود را به چهرههای تازهای دادند که اگرچه فاقد سابقه حرفهای بودند ولی در عوض اینقدر پول داشتند یا میتوانستند اسپانسر به همراه بیاورند که چرخ تولید سریالها از حرکت باز نایستد. برخی از این چهرههای نوظهور، نسبت به پرداخت دستمزد عوامل خوشحساب نبودند.
جمله معروف «قسط آخر را کی داده و کی گرفته؟» در این سالها بیشتر از همیشه شنیده شد. طرف حساب هنرمندان و تکنیسینها هم نه صدا و سیما که تهیهکننده بود و وقتی او بدقولی میکرد تقریبا هیچ کاری نمیشد انجام داد. این تازه در مورد افرادی بود که در دل بحران مالی تلویزیون همچنان میتوانستند به فعالیت بپردازند. آنها که بیکار مانده بودند وضعیتی به مراتب بدتر داشتند.
شبکه نمایش خانگی هم در سالهای اخیر دچار افول شد و شکست پیاپی سریالهایی که به قصد جذب مخاطب گسترده آمده بودند موجب شد بسیاری از آنها نیمهکاره رها شوند و با از دست دادن اعتماد مردم، بازگشت به روزهای خوش گذشته، به ماموریتی غیرممکن تبدیل شود.چند ماه پیش وقتی چند بازیگر که کارنامه هنری قابل اعتنایی هم نداشتند به ترکیه رفتند و سر از شبکه «جم» درآوردند، نوعی کنجکاوی عمومی نسبت به مهاجرت هنرمندان ایرانی ایجاد شد. چکامه چمنماه، صدف طاهریان و مانی کسرائیان اولین بازیگرانی بودند که سر از «جم» درآوردند.
چکامه چمنماه که از نوجوانی به بازیگری روی آورد و در ابتدای فعالیت هنریاش در فیلمهایی چون «شهر زنان» و «بانوی کوچک» نقش محوری ایفا کرده بود، سالها بود در سیما بازیگر نقشهای مکمل در آثار نهچندان بااهمیت ظاهر میشد. از فعالیت سینمایی چمنماه در یک دهه اخیر آنچه بیشتر در خاطرهها مانده بازی در فیلم جنجالی «پایاننامه» است؛ فیلمی پرحاشیه که سرنوشت تعدادی از بازیگرانش چون حامد کمیلی و بهاره افشاری را تا سالها تحتالشعاع قرار داد ولی چمنماه کمتر در تیررس انتقادها قرار گرفت و همچنان به بازی در نقشهای کوتاه ادامه داد.
او در سالهای اخیر در سریالها و تلهفیلمها هم حضور داشت ولی باز هم نصیبی جز نقشهای بیاهمیت نیافت.صدف طاهریان هم که با انتشار عکسهایش مورد توجه قرار گرفت، اساسا بازیگر شناختهشدهای نبود و حتی کارشناسان و فعالان حرفهای سینما هم او را نمیشناختند. بازیگر گمنام چند فیلم و سریال شکستخورده بیشترین شهرت را پس از مهاجرت به دست آورد و تا روزی که در ایران بود چهره شناختهشدهای نبود.
مانی کسرائیان در دوران اصلاحات با بازی در فیلم «بانوی اردیبهشت» ساخته رخشان بنیاعتماد به سینما آمد و با وجود شروعی خوب در ادامه نتوانست به عنوان بازیگر به جایگاه قابل اعتنایی در سینما دست یابد.کسرائیان در سالهای اخیر بیشتر در تلویزیون فعال بود تا سینما و در مورد او هم میتوان به فاصله طولانی میان کارهایش اشاره کرد و اینکه در سریالهای تلویزیونی هم چندان به بازی گرفته نمیشد. رابعه اسکویی هم که به تازگی به قافله مهاجران پیوسته، از ابتدای حضورش در سینما و تلویزیون بیشتر به واسطه فیزیک خاص نقش میگرفت و در همه این سالها هم بازیگری بیحاشیه محسوب میشد.
مهدی مظلومی و سعید ابراهیمیفر دو کارگردانی که به شبکه «جم» پیوستهاند شرایط متفاوتی از یکدیگر داشتند. مهدی مظلومی یکی از کارگردانهای پرکار تلویزیون و شبکه نمایش خانگی بود و اغلب هم سریالهای کمدی میساخت ولی سعید ابراهیمیفر با کارگردانی فیلم «نارونی» یکی از نمادهای سینمای عرفانی و نمادگرای دهه 60 بود؛ کارگردانی که در دو دهه اخیر تنها سه فیلم سینمایی ساخت که هیچکدام اکران نشدند و تعداد سریالها و تلهفیلمهایش هم انگشتشمار بود. در واقع سالها بود که کاری در سینما و تلویزیون ایران برای ابراهیمیفر وجود نداشت.
به طوری که خیلیها الان او را بیشتر به واسطه بازیاش در فیلم «ماهی و گربه» میشناسند تا کارگردانی که 27 سال پیش با «نارونی» مورد تحسین منتقدان و جشنوارههای خارجی قرار گرفت.بهتازگی شبکه «جم» تیزر تلهفیلم «منو تنها نذار» به کارگردانی مهدی مظلومی و بازی چکامه چمنماه و مانی کسرائیان را روی آنتن برده است. با تماشای همین تیزر کوتاه میتوان درباره کیفیت این محصول هنرمندان مهاجر قضاوت کرد. اما اینکه سطح کیفی فیلمها و سریالهای «جم» پایینتر از استانداردهای داخلی باشد، اهمیت چندانی ندارد، آنچه مهم است کوچ دستهجمعی بیش از 100 فعال سینمایی و تلویزیونی ایران به شبکه «جم» است؛ اتفاقی که خبر رسمیاش همین چند روز پیش منتشر شد.
حالا دیگر داستان فقط چند بازیگر و کارگردان نیست و پای انبوهی از متخصصان فنی، در حوزههای فیلمبرداری، تدوین و صدا و... به شبکه «جم» باز شده است.ظاهرا بیشتر افرادی که جذب شبکه یاد شده شدهاند بیشتر از اینکه سینمایی باشند تلویزیونیاند. هنرمندان و متخصصانی که در پی بحران مالی صدا و سیما بیکار مانده بودند و حالا با قراردادهای ماهانه بین 3 تا 5 میلیون تومان به ترکیه میروند و به شبکه «جم» میپیوندند. برخلاف تلاش برخی رسانهها، سیاسی دیدن این ماجرا، حکم بیراهه رفتن را دارد. ماجرا بسیار ساده است. کافی است کمی در رسانهها جستوجو کنید و با انبوه مصاحبههای فعالان سینما و تلویزیون مواجه شوید که مدتهاست پیشنهاد کار نداشتهاند.
کار به جایی رسیده که حتی اسحاق خانزاده از بهترین متخصصان صدا و برنده چند سیمرغ بلورین جشنواره فجر هم میگوید دو سال است خانهنشین شده. شاید این سوال پیش بیاید که وقتی سالانه بین 70 تا 80 فیلم سینمایی تولید میشود چرا باید یک مدیر صدای باتجربه و توانا دو سال بیکار بماند؟پاسخ این سوال را باید در مناسبات غلط تولید جستوجو کرد. جایی که فن و تخصص نادیده گرفته میشود و تنها ارزان بودن ملاک قرار میگیرد. در سینمایی که گاهی تا 80درصد هزینه تولید صرف دستمزد دو، سه بازیگر اصلی میشود و قرار است با بودجه باقیمانده بقیه گروه انتخاب شوند. بهای پایین دستمزد میتواند مهمترین ملاک برای برگزیدن عوامل باشد.
این وضعیت در تلویزیون هم به چشم میخورد. در چنین شرایطی اگر میخواهیم فعالان سینما و تلویزیون جذب شبکههای ماهوارهای فارسیزبان نشوند باید در وضعیت موجود تحولی ایجاد کنیم. اگر صدا و سیما دچار بحران گسترده مالی شده دلیلش را باید در درون جستوجو کند؛ جایی که با تاسیس انبوه شبکهها و به استخدام درآوردن پرتعداد افرادی که تخصصی در حوزه رادیو و تلویزیون ندارند اما برخوردار از رانت هستند، به بحران مالی صدا و سیما دامن زده شده است.
در واقع ساختار غلط رادیو و تلویزیون در دوران پهلوی که متاسفانه در سالهای پس از انقلاب هم دچار تحول نشد در گذر زمان شرایطی را به رسانه ملی تحمیل کرده که به تصریح صحبتهای اخیر رئیس سازمان، میتوان گفت فاصلهای با ورشکستگی ندارد. یکی از عوارض این شرایط نامطلوب مالی استقبال فعالان سینما و تلویزیون از بستن قرارداد با شبکههای خارجی و تصمیم به مهاجرت از ایران است. اینکه گردانندگان این شبکهها چه سیاستهایی دارند، به کجا وابسته هستند و میخواهد چه بکنند، نمیتواند این حقیقت تلخ را پنهان کند که اگر هنرمندان ما بیکار و دچار مشکل مالی نبودند، چنین موج مهاجرتی برای کار در این شبکه بهراه نمیافتاد.
منتقد سینما