چند وقت پیش یکی از پرینترهای شرکتم کار نمیکرد، شریکم گفت خیابان ایرانشهر مرکز خدمات پرینترها و اسکنرهاست. پرینت اپسون من که اتفاقا اسکنر هم داشت، وزن خیلی کمی داشت و اصطلاحا سبک بود. سرانجام با خرید طرح ترافیک، به سمت خیابان ایرانشهر رفتم و به مرکز فروش و تعمیرات اپسون رسیدم.
کارشناسان مرکز به من گفتند که امکان درست شدن این پرینتر وجود ندارد و چون ما یک ماه با آن پرینت نگرفتهایم، در واقع پرینتر خشک شده و کارش را درست انجام نمیدهد. گفتم شاید کسی را پیدا کنم که بتواند خارج از ساز و کارهای معمول و معذوریتهای نمایندگی دستگاه من را تعمیر کند. برای همین از نمایندگی خارج شدم و به فروشگاهها سر زدم. از این فروشگاه به بعدی و همینطور ادامه داشت و... اما همه یک حرف را تکرار میکردند.
همه پیشنهاد میکردند که پرینتر جدیدی بخرم و این پرینتر را به سطل زباله بیندازم. این ممکن است در هر ثانیه و در هرجا برای شما اتفاق بیفتد اما قطعا این تصادفی نیست که همه تعمیراتیها، فروشگاهها و حتی نمایندگی پیشنهاد خرید پرینتر جدید را به من دادند. من و شریکم قبول نکردیم که این پرینتر را دور بیندازیم چرا که اسکنرش هنوز کار میکرد و اگر من هم مثل خیلیها قبول میکردم که محصول جدید بخرم، در واقع در دام مصرفگرایی اجباری افتاده بودم.
ممکن است خیلی از مسنترها شنیده باشند که شرکتها برای فروش بیشتر در کیفیت محصولاتشان دست میبرند و کهنگی عمدی یا کهنگی برنامهریزی شده را در محصولاتشان اعمال میکنند. کهنگی برنامهریزی شده حقیقت دارد و تاثیر زیادی بر دنیای اقتصاد دارد.
زندگیها به سمتی رفته که خرید بدون تفکر انجام میشود و حتی مردم وام میگیرند یا پول قرض میکنند تا خرید محصولات جدید را انجام بدهند. شاید اینجا دیگر برطرف کردن نیاز چندان مهم نباشد و فقط فروش اهمیت داشته باشد.
برای کسی که قبلا دو جفت کفش در سال برایش کافی بود الان هم همان تعداد کفایت میکند، در حالی که بهخاطر افت کیفیت یا قیمت پایین شاید الان بیش از پنج جفت کفش بخرد. پس کارخانهها هم تولید میکنند البته نه براساس نیاز مردم بلکه فقط برای فروش اجباری و بیشتر از نیاز به مردم. از این کهنگی برنامهریزی شده برای تبلیغات هم استفاده میکنند، معمولا با این شعار که همیشه محصولات جدید را زودتر خرید کنید.
کهنگی برنامهریزی شده از سال 1920 شروع شد، زمانی که تولیدکنندهها تاریخ انقضای محصولات را کم کردند تا درخواستها بیشتر بشود. شاید از نخستین نمونههای کهنگی برنامهریزی شده لامپ بود. در سال 1924 که در واقع مافیای لامپ بهوجود آمد. بعد از آن بود که مقرر شد تمام لامپهای ساخته شده در هر کشوری زیر نظر این مافیا باشد و کنترل خریدوفروش آن توسط آنها انجام شود.
در این برنامهریزی تمامی کارخانههای سراسر دنیا از آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکا تحت کنترل این مافیا بود. آنها متوجه شده بودند لامپهایی که بیشتر عمر میکنند برای سودآوری آنها مناسب نیست و به همین دلیل رویه را تغییر دادند. در سال 1881 نخستین لامپی که توماس ادیسون به فروش رساند دارای عمری بیشتر از 1500 ساعت بود.
تا سال 1924 و قبل از ظهور مافیا، تولیدکنندگان قادر به تولید لامپی با عمر 2500 ساعت بودند. اما با روی کار آمدن آنها، عمر لامپها کم شد و به 1000 ساعت رسید. در سال 1940 مافیا به نتیجه مورد نظر خودش رسید و 1000 ساعت عمر مفید را بهعنوان استاندارد عمر لامپ قرار داد. در آن سالها مخترعین جوان ایدههایی برای ساخت لامپ ثبت کردند که عمر لامپ را تا 100.000 ساعت بالا میبرد اما مسلما هیچکدام به تولید نرسید. این مثال در تمامی محصولات دیگر هم قابل بررسی است.
وقتی که تولیدات کارخانهها با ماشین و ابزار انجام میشود و هر روز تکنولوژی پیشرفت بیشتری میکند، قطعا تعداد تولید یک کارخانه با تعداد خرید مردم برابر نیست و کارخانهها باید مردم را مجبور به خرید کنند که این تعادل ایجاد شود. وقتی کمیت در تولید بالا برود، محصولات ارزانتر میشود و آن زمان مردم حتی برای تفریح خرید میکنند و نه لزوما برای نیازهایشان.
در حال حاضر هم کهنگی برنامهریزی شده در حال اجراست. وقتی موبایلهای اپل به بازار آمد، سالها کار میکرد. بعدها نسخههای جدید از اپل وارد بازار شد که بالاتر و بهتر بود ولی خدمات محصولات قدیمی قطع شد و این در حالی بود که مردم باز هم از گوشیهای قدیمی استفاده میکردند. اما با به روزرسانی سیستم عامل، خدمات جانبی هم قطع شد و عملا نرمافزارها هم کاربردی نداشتند. این ماجرا تا امروز ادامه دارد و هر سال مردم گوشیهای اپل خودشان را عوض میکنند.
به همین دلایل مشابه بود که در سال 2003 اپل منیجر به پرداخت جریمه برای باتریهای آیپد شد. گارانتی را زیاد کرد و حتی قانون تعویض تمامی محصولاتش را در هر شرایطی گذاشت. از طرف دیگر سالانه به دلیل کهنگی برنامهریزی شده، زبالههای زیادی تولید میشود که خیلی از آنها حتی قابل بازیافت هم نیستند. اما مهندسان و مخترعین چه حسی دارند؟ آنها که باید محصولاتی تولید کنند که سرانجام به سرعت از چرخه مصرف خارج بشود.
شاید آنها که زیر سلطه این دستور نمیروند به سرنوشتی نامشخص دچار بشوند. قطعا سخت است که مهندس باشید و مجبور به تولید این نوع محصولات شوید. کسانی که به جای استفاده از استعدادهایشان برای ساخت برترینها، باید محصولات بیکیفیت بسازند و البته به دلیل شرایط استخدامی و نیاز مالی مجبور به انجام این کار هستند.
هر ثانیه در دنیا یک محصول تولید میشود که واقعا جامعه نیازی به آن ندارد. خیلیها با این تصور که اگر مردم خرید نکنند اقتصاد به حرکت در نمیآید خودشان را گول میزنند، اما سوال اصلی این است که رشد اقتصادی تا چه حد به زندگی آدمها کمک میکند؟
گاهی رشد اقتصادی برای ما حکم ماشین مسابقهای را دارد که سوارش هستیم و هیچ رانندهای ندارد و با نهایت سرعت حرکت میکند و سرانجام تصادفی رخ میدهد یا به بنبست میرسد و حتی گاهی از دره سقوط میکند. جملهای به نقل از گاندی هست که میگوید: جهان مکانی بزرگ برای راضی نگه داشتن نیازهای همه مردم است اما همیشه برای طمعهای شخصی افراد، مکانی بسیار کوچک خواهد بود.