«دولتمرد پیر در نخستین سال زمامداری اش به یکی از شاخص ترین شخصیت های سیاسی جهان در صحنه سیاست بین المللی مبدل شد. شهرت جهانی او نه به خاطر اینکه بهترین یا بدترین یا نیرومندترین دولتمرد جهان بود حاصل شد، بلکه بیشتر به خاطر این بود که صعود سریع او از گمنامی به شهرت با بزرگ ترین جنجال های سیاسی همراه گردید. این اعجوبه پیر با شیوه غیرعادی و شگفت انگیز خود یکی از ژرف ترین و پیچیده ترین مسائل زمان خود را پدید آورد. این مرد شگفت انگیز، محمد مصدق، نخست وزیر ایران و مرد سال است. او بود که داستان نفت را به یکی از قصه های شهرزاد تبدیل نمود.» (چالشی از شرق، مجله تایم، ۷ ژانویه ۱۹۵۲)
در شصت و هفتمین سال از کودتای تلخ ۲۸ مرداد، وضعیت جامعه ایران بیشتر از هر زمان دیگری به سال های ابتدای دهه ۳۰ شبیه است. نفت و تحریم بیشترین نسبت را بین ما و آن برهه پرماجرا برقرار می کند و تجربه تاریخی دولت مصدق بیشتر از قبل به تجربه زیسته ما نزدیک می شود. آناتومی اقتصاد سیاسی ایران کماکان در واپسین سال از قرن شمسی شبیه ارثیه تاریخی به ما رسیده و کیک اقتصاد در تنگنای کرونا و تحریم، کوچک تر و لاغرتر از همیشه به نظر می رسد.
در این بین، چند هفته ای است که فضای عمومی جامعه متأثر از وعده «گشایش اقتصادی» دولت است و طرح پیش فروش نفت در مواجهه موافقان و منتقدان به مهم ترین موضوع روز اقتصاد ایران تبدیل شده است. جالب است که طرح فروش اوراق مشارکت نفتی یا به تعبیر ساده تر، همان پیش فروش نفت در شرایط حاضر شباهت زیادی به اوراق قرضه ملی دوره مصدق دارد. در وانفسای تحریم ایران از سوی انگلستان به واسطه ملی شدن صنعت نفت، دولت مصدق در تنگنای شدید درآمدی قرار داشت و به همین دلیل بحث اقتصاد منهای نفت سرلوحه دولت او قرار گرفت. درست مثل حالا که با تحریم های آمریکا، امکان فروش و صادرات نفت ایران به کمترین حد ممکن رسیده و دولت روحانی از بودجه بدون نفت و فروش اوراق مشارکت نفتی سخن می گوید.
دوگانه موهبت یا نفرین نفت در ادبیات اقتصادی
بی تردید در نگاه نخست، نفت یک موهبت است، آنچه «بیش از آنکه به اتومبیل ها و هواپیما ها سوخت رسانی کند، قدرت های نظامی، خزانه های ملی و سیاست های خصمانه بین المللی را تقویت می کند. نفت تعیین کننده حال خوب، امنیت ملی و قدرت نظامی برای آنهایی است که این منبع حیاتی را در تصرف دارند و آنها که ندارند در وضعیتی برعکس قرار گرفته اند.» (رابرت ابل، عضو مرکز مطالعات بین المللی و استراتژیک) اما در مقابل این انگاره، نفت یک نفرین هم است، به خصوص در کشورهای جهان سوم و با منابع طبیعی گسترده که رشد اقتصادی پایین و اندکی دارند. ایده ای که اولین بار با عنوان «نفرین منابع طبیعی» توسط ریچارد اوتی در دهه ۹۰ میلادی مطرح شد و او در کتابش توضیح داد که چرا کشورهایی با انبوه منابع طبیعی نمی توانند از ثروت شان در جهت شکوفایی اقتصادشان بهره ببرند و چگونه وجود منابع طبیعی می تواند بلا باشد تا برکت. همچنین در کنار «نفرین نفت»، عارضه دیگری که در اقتصادهای نفتی مورد توجه قرار گرفته، «بیماری هلندی» است. این پدیده اولین بار در هلند مشاهده شد و در سال ۱۹۷۷ از سوی مجله «اکونومیست» در توصیف رکود بخش صنعتی هلند پس از کشف گاز طبیعی به کار رفت.
فارغ از قضاوت و ارزش گذاری درباره دوگانه موهبت یا نفرین نفت، رخدادهای سیاسی و اقتصادی زیادی از نفت تأثیر گرفته اند و در مقابل بر آن تأثیر گذاشته اند. این طلای سیاه بوده که در طول دهه های گذشته بیشترین کشمکش را در سطح جهان پدید آورده و از هیتلر تا صدام، وسوسه جنگ و غارت را در قرن بیستم برانگیخته است. در ایران کتاب چهار جلدی «خواب آشفته نفت» نوشته محمدعلی موحد، ناظر بر همین نقش تحول ساز نفت در فرآیند توسعه ایران است و به خوبی نشان می دهد که نفت در تاریخ معاصر ایران چه تاثیر زیاد و چه نقش تاریخ سازی داشته و این تاثیر و تاریخ سازی به چه اندازه آشفته و بزرگ بوده است. جایگاه این کتاب در تاریخ نگاری معاصر ایران، ویژه و بی بدیل است و کمتر اثری بوده که بدون قضاوت از دریچه نفت به روایت حوادث تاریخ معاصر نشسته باشد.
عملکرد دولت های نفتی در گذار تاریخ معاصر
از همان بدو اکتشاف نفت، طلای سیاه جزو جدایی نشدنی اقتصاد ایران شده است. از دوره اکتشاف نفت، دوره بهره برداری آن توسط انگلستان، دوره ملی شدن صنعت نفت، دوره درآمد سرشار نفتی در ابتدای دهه 50 و درنهایت دوره تحریم های نفتی در سال های اخیر همواره بخش قابل توجهی از تحولات سیاسی و اقتصادی ایران به واسطه نفت رقم خورده و طلای سیاه بازیگر اصلی معادلات اقتصاد سیاسی بوده است.
در این گذار یکصد ساله از ظهور طلای سیاه، گرچه شاید نفت هیچوقت بر سر سفره خانواده های ایرانی حاضر نبوده، اما همیشه سایه آن بر معیشت ایرانی سنگین بوده است. گاهی با افزایش قیمت نفت و به دنبال آن، افزایش درآمدهای نفتی، دولت ها دست به پول پاشی می زدند و گاهی با کاهش قیمت نفت و یا اعمال تحریم های نفتی، متحمل سیاست های انقباضی و ریاضت اقتصادی می شدند. حتی «حساب ذخیره ارزی» و نمونه نهادی تر آن، «صندوق توسعه ملی» نیز نتوانست عملکردی کاملا موفق و هدفمند در مدیریت درآمدهای نفتی داشته باشد (آنطور که فلسفه وجودی آن بوده است) و به جای صرف پول نفت در هزینه های جاری و روزمره دولت، آن را در زیرساخت های جامعه سرمایه گذاری کند.
با نگاهی به عملکرد دولت های گذشته، می توان دریافت که برخی دولت ها با خوش اقبالی از امکان فروش راحت و بی دغدغه نفت برخوردار بودند و با افزایش قیمت نفت به درآمد سرشار و پیش بینی نشده ای دست یافتند نظیر دولت احمدی نژاد و سال های پایانی محمدرضا پهلوی. در سوی مقابل برخی از دولت ها همچون دولت اول اصلاحات با بداقبالی از درآمد سرشار نفتی بی نصیب ماندند و با کاهش قیمت جهانی نفت در تنگنای شدید درآمدی قرار گرفتند. در مرتبه سوم نیز برخی از دولت ها با بیشترین بداقبالی ممکن مواجه شده و فقر درآمدی آنها نه به واسطه کاهش قیمت نفت بلکه تحریم نفتی و فقدان امکان فروش و صادرات نفت صورت گرفت.
دولت مصدق و دولت روحانی (پس از خروج آمریکا از برجام)، شاخص ترین این دولت ها هستند و جالب اینجاست که هر دو نیز از سرمایه اجتماعی و پشتوانه سیاسی برخوردار بوده اند. دولت مصدق به واسطه نهضت ملی شدن صنعت نفت و دولت روحانی به واسطه توافق برجام هر کدام اوجی سیاسی را در دوره خود تجربه کردند، اما چندی نگذشت که دوره عسرت و تنگدستی با اعمال تحریم های خارجی فرا رسید. انگلستان با ملی شدن صنعت نفت ایران، تحریم های نفتی را علیه دولت مصدق برقرار کرد و آمریکا با خروج یکجانبه از برجام، تحریم های همه جانبه ای را علیه اقتصاد ایران و دولت روحانی تحمیل نمود.
درس های دولت مصدق برای اقتصاد امروز ایران
با این چشم انداز تاریخی، سوالی که مطرح می شود، این است که راهبرد اقتصاد منهای نفت در دوره ۲۷ ماهه دولت محمد مصدق چگونه می تواند به کار اقتصاد امروز ایران بیاید؟ مصدق به عنوان نخست وزیر ایران پس از خلع ید انگلستان از نفت ایران و با اعمال تحریم ها و عدم امکان فروش نفت، رو به سوی منابع داخلی آورد، واردات را مدیریت کرد و معامله پایاپای را گسترش داد، کشاورزی را احیا کرد و ایران برای اولین بار صادرکننده گندم شد، از هزینه های بی شمار دولت کاست، مخارج سلطنت را کم کرد و اوراق قرضه ملی منتشر کرد. این اوراق قرضه قرار بود در چهار مرحله منتشر شود، اما تنها در یک مرحله انجام شد. با اینکه طبقه مرفه و طرفدار سلطنت چندان تمایلی به یاری دولت نداشتند و نرخ بهره اوراق نیز بسیار کمتر از نرخ بهره رسمی و غیررسمی بازار بود، اما عمده بازاریان و همینطور طبقه متوسط جامعه این اوراق را خریداری کردند، چنانکه می توان این دوره را جزو معدود برهه هایی در تاریخ معاصر قلمداد کرد که مردم ایران واقعا در اقتصاد مشارکت داشته اند.
البته رجوع مصدق به اقتصاد داخلی در شرایطی بود که او نمی توانست از کشورهای خارجی وام بگیرد. در واقع، اقتصاد منهای نفت برای وی انتخاب نبود، بلکه تقدیر بود. از یکسو آمریکا حاضر نبود بدون حل مناقشه نفتی ایران و انگلستان هیچ وامی به مصدق دهد و از سوی دیگر شوروی نیز زیر بار پرداخت بدهی جنگ جهانی دوم به ایران نمی رفت. در هر حال، نتیجه راهبرد اقتصاد منهای نفت مصدق آن بود که به تعبیر خود او، «روزی هم که دولتش سقوط کرد، وجهی معادل ۸۰۰ میلیون ریال نقد و حدود ۱۲۰۰ میلیون ریال مطالبات و جنسی وجود داشت که دولت بعد از آن استفاده نمود.»
با وجود همه دشواری ها اما مهمترین عاملی که باعث موفقیت نسبی مصدق در بزنگاه تاریخ شد، سرمایه اجتماعی او بود که بر پایه اعتماد بین دولت و ملت در جریان ملی شدن صنعت نفت شکل گرفته بود، چنانکه برخی از مورخان و تاریخ نگاران به این رخداد نام «مشروطه دوم» داده اند و آن را دومین دستاورد مدنی جامعه ایران پس از انقلاب مشروطه به شمار می آورند. به نظر می رسد تجربه موفق دولت مصدق در اداره ۲۷ ماهه کشور می تواند منادی دولت حاضر در ادامه راهبرد اقتصاد منهای نفت باشد. از آنجا که مصدق محبوبیت زیادی به واسطه ملی شدن صنعت نفت در بین مردم داشت، با فروش اوراق قرضه ملی کوشید دخل و خرج مملکت را مدیریت کند؛ راهبردی که به تازگی از سوی دولت دوازدهم نیز در پیش گرفته شده و اما و اگرهای فروش اوراق مشارکت نفتی به بحث روز جامعه تبدیل شده است.
ارتباط با نویسنده: IvanKaramazof@yahoo.com