یکی از تابستانهای سالهای دور، برای کارآموزی به کارگاهی رفتم و گفتم که حاضرم رایگان کار کنم (چون بر این باور بودم که کیفیت کارم خوب است و هر کسی کارم را ببیند دیر یا زود به من موقعیت شغلی خوبی را پیشنهاد خواهد داد. فقط کافی است وارد یک کارخانه شوم). در آن کارگاه، دستگاههای تزریق پلاستیک ساخته میشد و همینطور در بخش دیگری از کارگاه، چند دستگاه تزریق پلاستیک بهصورت فعال وجود داشت و دکمه و درپوش و چرخدنده و چیزهایی شبیه اینها را تولید میکرد. حدود 20 نفر آنجا کار میکردند که برای کارگاهی که در جنوب غرب تهران در حوالی پاسگاه نعمتآباد به تزریق پلاستیک مشغول است، چندان کم نیست و کم نبود. مدیر کارگاه، صنعتگری قدیمی بود که از دانش رسمی دانشگاهی کمبهره بود. روز نخست من را برد و در آن کارگاه با من قدم زد و بخشهای مختلف کارگاه را نشانم داد.
من هم با تشکر از اینکه فرصتی در اختیار من قرار داده شده است تا وارد صنعت شوم به او گفتم:«امیدوارم با توجه به تجربیاتی که شما در صنعت داشتهاید و دانشی که من هم در دانشگاه کسب کردهام بتوانیم در یک ارتباط دوطرفه، به یکدیگر کمک کنیم. خصوصا اینکه من به حوزههای بین رشتهای هم علاقهمند هستم و علاوه بر مکانیک، در حوزه مدیریت کارگاههای کوچک و متوسط هم مطالعاتی داشتهام». الان که به این جمله فکر میکنم، از دهان گشادی که چنین جملهای از آن درآمده بود خجالت میکشم و بر خودم و آن ساختار آموزشی که نخستینبار این نوع کلمات را بدون شناخت عمق و حواشی آنها به من آموخت لعنت میفرستم.
مدیر کارگاه بزرگوارانه نگاهم کرد و از این پیشنهاد همکاری متقابل استقبال کرد و گفت: «برای من باعث افتخاره که بتونم از کمکهای جوان هوشمندی مثل شما استفاده کنم.» خامی و نادانی جوانی و غرور کاذب دانشگاهی، آنقدر مرا سادهاندیش کرده بود که مهربانی پشت آن واژهها را نفهمم و ندانم آنچه میشنوم پاسخی به یک پیشنهاد همکاری دوستانه نیست، بلکه تلاشی برای حفظ آبرو و شخصیت جوان خام و مغروری است که فکر میکند کمر به اصلاح امور جامعه بسته است! محیط کسبوکار، این روزها پر شده از «مصلحان ناهمراه». کسانی که از راه میرسند و بهعنوان مدیر، بهعنوان کارمند، بهعنوان مشاور مدیریت، میکوشند همه آنچه را موجود است، اصلاح کنند. قبل از آنکه با مسیر و فرآیند موجود همراهی کرده و آن را بهخوبی شنیده باشند. کسی که از نگاه من کار اشتباهی را انجام میدهد، همیشه اشتباه نمیکند. گاهی به پشتوانه هزار رویداد و تصمیم و سیاست چنین میکند و حتی اگر هم به دلیل نادانی و سادگی باشد، حرف کسی را که تازه امروز با او همراه شده است نخواهد پذیرفت. کاش اگر بهعنوان کارمند استخدام شدیم، قبل از حرف زدن و نظر دادن، مدتی با نظام موجود در سازمان همراه شویم. هم نگاهمان بازتر میشود و هم نفوذ کلاممان برای اصلاح بیشتر. کاش اگر بهعنوان مدیر به سازمانی وارد شدیم، قبل از بههمریختن ساختار موجود، مدتی وقت بگذاریم و کار در آن ساختار را تجربه کنیم. همیشه مدیر قبل از من، نادانتر از من نبوده است.