بیان سرخوردگی تغییری در موقعیت تان ایجاد نخواهد کرد، اما جانبداری از خود لزوما ین کار را خواهد کرد.
شما در جلسه گروهی حضور دارید و در حال مذاکرات طولانی برای یافتن روش حل و فصل مسئله ای هستید که مکررا برای همه افراد مشکل ساز بوده است.
شما پیشنهاد می دهید که چطور است این فرآیند را تغییر دهیم تا ابتدا گروه فروش گزارش را مشاهده کند؟ اینطوری گروه طراحی می تواند با در دست داشتن همه اطلاعات و بدون نیاز به اصلاح بعدی نگاره سازی (graphics)، وارد عمل شود.
شاید چند همکار قدری مودب زیر لب «شاید» یا با بی تفاوتی «شاید نتیجه بدهد» بگویند، اما آنگاه مکالمه فورا به بحث دیگری کشانده می شود. شما دلخور شده اید، اما تصمیم می گیرید تا فعلا بی خیالش شوید.
هفته بعد شما در جلسه منظم گروه حضور دارید و همان مشکل به بحث گذاشته می شود. یکی از همکاران تان با این جمله حرف را قطع می کند که «می دانید، داشتم در موردش فکر می کردم – چطور است که فرآیند را تغییر دهیم تا گروه فروش ابتدا گزارش را مشاهده کند؟»
شما به سختی می توانید آنچه را که می شنوید باور کنید. نه تنها این همکار دقیقا در مورد همان پیشنهادی داد سخن می دهد که هفته پیش در جمع صحبتش را کردید، بلکه همگی طوری در تایید او سر می جنبانند که انگار بهترین ایده از زمان اختراع لامپ بوده است.
من تجربه اش را داشته ام، بنابراین می دانم که چقدر ناامیدتان می کند. همین دانستن اینکه کسی به حرف تان گوش نمی دهد کافی است تا باعث شود دستان تان را مشت و فک های خود را به هم بفشارید و احساس درماندگی کامل این تجربه را حتی بدتر می سازد. شما جز تلاش ظاهری برای بلندتر حرف زدن چه کاری می توانید انجام دهید؟
خبر خوبی برایتان دارم: کارهای متعددی وجود دارد که می توانید در زمانی امتحان کنید که کسی در محل کار به حرف تان گوش نمی دهد.
همان لحظه که احساس کم محلی می کنید: از خودتان دفاع کنید
زمانی که همه بدون توجه به همکاری و کمک شما به بحث خود ادامه می دهند، نخستین واکنش شما چیست؟ اگر مثل من باشید، واکنش تان شامل چرخاندن چشم ها به سمت سقف و این را به ذهن خود سپردن است که بعدا درباره اش غر بزنید.
اما نتیجه این کار واقعا برای شما چیست؟ هیچ.
لحظه ای که احساس می کنید به ایده شما چنانکه باید توجه نمی شود، ترسی نداشته باشید که با ملایمت برای ادامه مکالمه پافشاری کنید. با پرسش های دقیقی مثل موارد زیر، با آن «شایدهای مبهم» روبه رو شوید:
به نظرتان این پیشنهاد نتیجه بدهد؟
چه ایراداتی نسبت به این رویکرد مشاهده می کنید؟
قدم بعدی ما برای اجرای آن چه خواهد بود؟
اگر مردم را (به صورت محترمانه) وادار کنید تا ایده شما را مدنظر قرار دهند، سخت تر آن را فراموش می کنند.
اگر بعد از این کار باز هم در آن سناریوی نامشخص قرار داشته باشید که همکارتان همان پیشنهاد شما را بیان و واکنش کاملا متفاوتی دریافت می کند، آن وقت چه؟
به صحبت خود ادامه دهید و سوالی مثل این را بپرسید: «می شود توضیح بدهی که فرقش با پیشنهاد من در جلسه هفته قبل چیست؟»
همکار شما احتمالا پاسخی نخواهد داشت و با اینکه هدف شما شرمنده کردن یا فخر فروختن نیست، روش بسیار موثری برای یادآوری به مردم است که واقعا افکار ارزشمندی برای در میان گذاشتن دارید.
پس از آنکه حرف تان را زدید: نزد سرپرست خود بروید
می دانم زمانی که به سرکوب یا فراموش شدن ایده های خود عادت کرده باشید، این گونه صحبت کردن کمی به شما حس پرخاشگری می دهد و اعضای گروه حتی ممکن است کمی از این حقیقت که ناگهان از خود جانبداری می کنید، یکه بخورند.
بعد از آن، رفتن به نزد رئیس خود برای یک مکالمه کوتاه دو نفره کار هوشمندانه ای است. طی این گفت وگو می توانید توضیح دهید که امیدوارید خیلی گستاخ به نظر نرسید، اما می خواهید مطمئن شوید که حرف تان شنیده می شود و نقش ارزشمندی در گروه خود ایفا می کنید.
شما همین طور می توانید از رئیس خود مشابه این سوال را بپرسیدکه «آیا کار دیگری هست که باید انجام دهم تا مطمئن شوم که حرف هایم در این جلسات شنیده می شوند؟»
با پذیرفتن حداقل کمی از مسئولیت، نه تنها از تاثیر منفی حرف خود می کاهید که همین طور چشمان تان را به روی آن هنجارهای گروه می گشایید که ممکن است از آنها بی اطلاع باشید.
مثلا اگر استخدامی جدید شرکت هستید، شاید از این حقیقت آگاهی نداشته باشید که یک جلسه ایده پردازی در پایان وجود دارد که می توانید خود را داخل صحبت کنید، چرا که افراد گروه ترجیح می دهند در زمان صحبت کردن کسی میان حرف شان نپرد.
بهتر است زمانی که حرف تان شنیده نمی شود، همیشه فرض را بر سوءنیت نگذارید. بنابراین مطمئن شوید که قبل از نتیجه گیری، این مکالمات مهم را صورت می دهید و با مشکلی برخورد نمی کنید.
زمانی که چیزی تغییر نمی کند: شکار را شروع کنید
شما هر کاری را که از دست تان بر می آمده انجام داده اید. در جلسات گروهی صحبت و از ایده های تان جانبداری کرده اید. با رئیس خود (در واقع چندین دفعه) جایی نشسته و به او توضیح داده اید که احساس می کنید به همکاری و کمک شما توجه یکسانی نمی شود.
و با این همه مطلقا هیچ چیز در حال بهبود نیست. شما همانند قبل احساس کم محلی و بی توجهی می کنید.
حالا چکار باید کرد؟ خب دوست من، در اینجا حقیقت تلخی نهفته است: حالا زمان آن رسیده که به دنبال محیط کاری باشید که برای شما و ایده های تان ارزش قائل شوند. این حق تان است.
آیا معنی اش این است که شما حق دارید در گروهی باشید که برای تک تک پیشنهادات تان کف می زنند و بعد فورا اجرایش می کنند؟ قطعا اینطور نیست. همه ایده های شما خوب نخواهند بود. با این حال انتظار شما برای قدری احترام و قدردانی موجه است.
این احساس که به رغم بیشترین تلاش ها جهت تغییر این وضعیت، مدام در دفتر به شما بی توجهی می شود، می تواند نشاندهنده مشکلی درون سازمانی و بی ارتباط با شما باشد.
من در وهله اول می دانم زمانی که مطلقا هیچ کس گوش نمی دهد که در دفتر کار چه می گویید، چقدر دلسرد می شوید و یافتن مسیر در این وضعیت، به مهارت نیاز دارد.
خوشبختانه چندین کار هست که می توانید انجام دهید تا کم محلی به شما مشکل تر شود. این پیشنهادات را به کار ببندید و امید است که احساس حمایت و نه سرگردانی کنید.