زمانی که به روش کارآفرینان فکر می کنید، همه چیز را در اطراف خود به طور متفاوتی می بینید.
چند ماه پیش من و همسرم به راه هایی برای فروش رمان خود فکر می کردیم. ما سه سال وقت برای نوشتن آن صرف کرده بودیم –نام آن «آقای خوب (Mr. Nice Guy» و قرار بود در 16 اکتبر منتشر شود. همان طور که هر نویسنده ای می داند، تبلیغات و بازاریابی یک کتاب امری دشوار و با فضایی شلوغ روبه رو است؛ تعداد کمی از نشریات کتاب را به روشی هدفمند پوشش می دهند و رسیدن و دسترسی به خوانندگان نیز بسیار سخت است.
برای لحظه ای به آسمان خیره شدیم. آنگاه فکر کردم چه می شود اگر من به این کار از دید یک نویسنده نگاه نکنم و مانند یک کارآفرین عمل کنم؟ با این کار دنیای جدیدی به روی من باز شد.
من کارآفرینی را به عنوان یک انتخاب حرفه ای و شغلی نمی بینم، بلکه به چشم نوعی ذهنیت به آن نگاه می کنم. زمانی که وقت خود را با کارآفرینان متبحر و ماهر می گذرانم بیشتر این مورد را تحسین و تصور می کنم مهارتی است که همه باید در آن کارآزموده شوند. هنگامی که شما مانند یک کارآفرین فکر می کنید، گویی عینک واقعیت افزوده بر چشم دارید. شما تمام آنچه دیگران می بینند را می بینید، اما به صورتی متفاوت. آنها مانند فرصت های غیرفعالی ظاهر می شوند و تنها منتظر فعال شدن هستند. تمام آنچه نیاز دارید پیدا کردن راهی جدید برای تبدیل یک مورد قدیمی به ابزاری سودمند است.
البته نمونه های معروف زیادی وجود دارند. ایر بی ان بی (Airbnb) متوجه شد که خانه، تنها یک خانه نیست؛ یک فضای قابل اجاره است. اوبر (Uber) پی برد که ماشین تنها یک ماشین نیست؛ یک سرویس حمل و نقل است، اما این اتفاق در مقیاس کوچک تر نیز رخ می دهد. مخترع یک ظرف مخصوص کره به نام Butterie را در نظر بگیرید که به من گفت نمی تواند 10،000 دلار در تحقیقات بازاریابی هزینه کند. او متوجه شد که فرودگاه تنها جایی برای سفر نیست؛ در واقع یک محل عالی برای جمع آوری نظرات از افرادی بود که هیچ کاری بهتر از پاسخ دادن به سؤالات در مورد ظروف کره نداشتند، بنابراین پیش از پروازها به آنجا می رفت و بین مسافران بررسی و نظرسنجی انجام می داد. یا مردی را در نظر بگیرید که با او در مورد رکود کسب و کارش که در مورد تجهیزات دوربین بود، مصاحبه کردم.
مطلب مرتبط: چگونه مانند یک کارآفرین فکر کنیم
او متوجه شد که آمازون تنها یک سایت برای فروش محصولات نبود، بلکه به راستی یک آزمایشگاه غول پیکر تحقیق و توسعه بود. جایی که او می توانست نظرها را در مورد دیگر محصولات دریابد، بازخورد خریداران را ببیند و سپس محصولات را مطابق با خواسته های خاص نظردهندگان آماده کند. ممکن است کسی بنویسد، «من این ساعت را دوست دارم، اما ترجیح می دادم اعداد آن بزرگ تر باشند.» در نتیجه امروزه شرکت او، C + A Global، ده ها هزار محصول می فروشد و دارای دفاتری در سراسر جهان است.
من ادامه دادم. آیا الیوت کلارک (Elliott Clark)، تولید کننده مشهور کوکتل، که توسط Apartment Bartend شناخته می شود، نوشیدنی هایی را برگرفته از داستان های کتاب من تولید می کند؟ وی در پاسخ نامه ای که به او فرستادم گفت که از نظرش کاری جالب است. اکثر نویسندگان کتاب های خود را در کتابفروشی ها می گذارند، اما اگر این واقعاً یک فرصت غیرفعال باشد، چطور؟ من به دوستم در وی ورک (WeWork) ایمیلی فرستادم که آیا آنها از برنامه ما میزبانی و اعضای خود را دعوت می کنند؟ بله، قطعاً! حال به الیوت بر می گردم؛ آیا او نیز در این میهمانی شرکت می کند؟ بله! آیا می تواند برای ما یک اسپانسر پیدا کند؟ بله! فرصت ها همه جا هستند!
این تفکر هم اضطراب دارد و هم هیجان؛ هیجان یافتن فرصت ها و اضطراب اینکه شاید هرگز آنها را پیدا نکنید، اما حداقل یک راه حل وجود دارد: این طرز فکر را تبدیل به عادت کنید. آن را تا زمانی که یک رفتار معمول دوم برای شما شود انجام دهید؛ تا زمانی که نتوانید به یاد آورید چگونه فرصت ها را نمی دیدید و به این شیوه شروع به دیدن آنها می کنید.
در مورد شیوه نوشتار این ستون در این ماه چه فکری می کنید؟ درست در اینجا؛ فرصتی که نیاز داشتم آن را فعال کنم. اگر موفق بوده است به من اطلاع دهید.