شنبه, ۱۲ آبان(۸) ۱۴۰۳ / Sat, 2 Nov(11) 2024 /
           
فرصت امروز
گزارش «فرصت امروز» از بازارهای میدان هفت‌تیر

همنشینی مانتو، فرش و چیزهای دیگر

9 سال پیش ( 1394/7/8 )
پدیدآورنده : تهمینه سهرابی  

این‌ طور نیست که کلا گفتن و شنیدن خبر به هیچ دردی نخورد. خود من این مهم را زمانی دریافتم که در مسیر میدان هفت‌تیر بودم و راننده تاکسی هم که اصلا برایش مهم نبود گوش کسی کَر شود یا سر کسی منفجر شود، به‌شدت به اخبار ساعت نمی‌دانم چند رادیو گوش می‌داد. گوینده هم جیغ و دادزنان درست در جهت قصد و نیت من از رفتن به این میدان خبر می‌خواند. ساماندهی دست‌فروشان میدان هفت‌تیر در دستور کار مسئولان مربوط قرار گرفت. ایجاد مسیری برای استفاده از دوچرخه در میدان هفت‌تیر نیز دیگر خبری بود که گوینده اعلام کرد. اتفاقا این دو مسئله در گزارشم مورد توجه بود و حداقل خبرهای خوبی محسوب می‌شدند. حالا که این دو خبر را با ذکر منبع خواندید، بهتر است گزارش بازارهای میدان هفت‌تیر را هم بخوانید که خواندن‌شان خالی از لطف نیست.

1242242312312424245241314124141

هزار بار این میدان را بالا و پایین کرده‌ام. ده‌ها بار از سر خیابان مفتح جنوبی تا کانون ادبیات ایران را گز کرده‌ام. حتی بورس فرش ماشینی میدان را هم چند بار رفته‌ام. اما نمی‌دانم این چه ویری است که هر وقت نام گزارش به میان می‌آید، مغزم کلا سفید می‌شود و انگار برای گرفتن و نوشتن گزارش باید دوباره محل مورد نظر را ببینم. خوب یا بدش را نمی‌دانم اما فکر نمی‌کنم ویر بدی باشد. چون نگاه کنجکاو و از سر تهیه گزارش بازار کجا و نگاه سربزیر و درخود و شاعرانه رفتن تا کانون ادبیات ایران کجا. هر کدام حاصلی جداگانه دارد. به هر حال انگیزه‌‌ای باید باشد تا کسی به سمت بازاری حرکت کند. مثلا انگیزه‌ خرید؛ انگیزه‌ای زیبا که مردم سخت به آن عشق می‌ورزند و البته انگیزه گزارش نوشتن و پرسه زدن میان مردمی سرشار از عشق به خرید هم داستانی دارد. دیگر تنه‌زدن‌های مداوم‌شان اذیتت نمی‌کند. چون قصد نداری وارد پروسه وحشتناک پرو در اتاقک‌های تنگ و گرم فروشگاه‌ها شوی. قصد‌داری ببینی و عبور کنی و فکر می‌کنم همین عبور کردن از کنار هر چیزی و هر کسی و هر مسئله‌ای از هر آرام‌بخشی موثرتر است. چون عبور که می‌کنی، دیگر گذشته‌ای و همه چیز پشت سرت قرار می‌گیرد. پس می‌تواند مهم نباشد.

مرکز بورسی 12‌ساله

هر بازاری را به قصدی می‌روند. عده زیادی هفت‌تیر را به خاطر مانتو می‌روند. یعنی 80درصد از آدم‌های حاضر در این میدان را بانوان تشکیل می‌دهند و 90درصد از این بانوان هم به قصد خرید مانتو به این بازار آمده‌اند. یکی از فروشندگان قدیمی این مرکز بورس به «فرصت امروز» می‌گوید: خودتان هم می‌بینید که خریداران بیشتر خانم‌ها هستند. وقتی از او می‌پرسم که زنان ایرانی در سال چند مانتو می‌خرند و آیا می‌توان آماری ارائه کرد می‌گوید: حداقل سه‌مانتو در طول سال خریده می‌شود. هر چند هستند کسانی که براساس مد بازار و ماهانه هم خرید می‌کنند. از طرفی کاربردهای مختلف مانتو هم دخیل است. مثلا مانتو برای مهمانی، اداره و گشت وگذار خیابانی متفاوت است. این فروشنده کهنه‌کار در مورد قدمت این مرکز بورس می‌گوید: حدود 12سال است که این میدان به بورس مانتو تبدیل شده. می‌گوید اول تولیدکننده‌ها آمدند و بعد فروشگاه را تاسیس کردند و کم‌کم فروشگاه‌های متعددی ایجاد شد. تا جایی که الان بیش از 70فروشگاه مانتو دور میدان وجود دارد و پاساژ‌هایی چون مرکز خرید هفت‌تیر هم حدود 40فروشگاه را در خود جای داده‌اند. این فروشنده همچنین تعداد کارکنان در هر فروشگاه را بیش از پنج نفر می‌داند. البته خط تولید حسابش جداست و تعداد زیادی هم در قسمت تولید اشتغال دارند. مثلا خود ما 140دوزنده داریم. طراحان و توزیع‌کننده‌ها را هم باید بر این میزان اضافه کنیم.

یکی از فروشگاه‌هایی که همیشه توجه من را جلب می‌کرد و به نظرم وجودش خیلی اتفاق خوبی هم بوده و هست، فروشگاهی است که مانتوهای سایز بزرگ ارائه می‌کند. اما چون تاکنون خرید در آن نداشتم واردش نشده بودم. این‌بار اما رفتم. آقای میان‌سالی پشت دخل نشسته است و به ذهنم این طور خطور کرد که دوست دارد تمام آدم‌های دنیا روی 80کیلو وزن داشته باشند. به او می‌گویم در زمانه‌ای که همه به دنبال رژیم‌گرفتن هستند، خریدوفروش چنین مانتوهایی صرفه‌ای هم دارد؟ می‌گوید اتفاقا با وجود همه این حرفا هر روز مردم چاق‌تر می‌شوند و خریداران این مانتوها هم کم نیستند. می‌گویم خداوکیلی از دیدن آدم‌های چاق خوشحال می‌شوید یا نه؟ بُراق می‌شود که نه. اینقدر این «نه» را می‌کشد که به او اطمینان خاطر می‌دهم که باور کرده‌ام. می‌گوید ارائه چنین پوشاکی با سایز بزرگ تنها پاسخگویی به یک نیاز است. از او تشکر می‌کنم و بیرون می‌آیم.

بازاریابی به سبک جارزنی سر کوچه

کوچه‌های جمع‌و‌جور خیابان مفتح جنوبی در میدان هفت‌تیر هم پر از فروشگاه‌های مانتو است. یکی، دو فروشنده در فروشگاه و یک نفر هم سر کوچه می‌ایستد و اجناس مغازه داخل کوچه را جار می‌زند. این هم یک نمونه بازاریابی از نوع ایرانی است که به گفته خود فروشندگان جواب هم می‌دهد. فروشندگان جوانی که با مدارک دانشگاهی خود راه به جایی نبرده‌اند و حالا در کوچه‌ پس‌کوچه‌های دنیای فروش به دنبال بازیابی هزینه‌ سال‌هایی می‌گردند که پشت نیمکت دانشگاه خرج کرده‌اند. البته خوشبین هستند. می‌گویند وقتی در این کوچه‌ها باشی هزینه کمتری هم بابت رهن و اجاره می‌پردازی. پس می‌توانی کمی ارزان‌تر هم بفروشی. مشتری هم که به دنبال کمتر پول دادن است. به قول آن مادام ارمنی در یکی از سریال‌های تلویزیونی که عنوانش یادم نیست، آدمیزاد دلش می‌سوزد.

3543244241241341412412414141

در کوچه بن‌بستی لوگوی مرکز خریدی را می‌بینم که روی آن حک شده: مادر. کوچه باریکی است. چندین متر ابتدای‌اش را که طی کنید، می‌رسید به مرکز خریدی تمیز و خوش‌نور. حدودا چهارسال است که افتتاح شده است. این را یکی از فروشندگان می‌گوید. حدود 15مانتوفروشی در طبقه همکف این مرکز خرید واقع شده‌اند. چند فروشگاه هم در طبقات دیگر هستند. اینجا دیگر خبری از تنه‌زدن‌ها و زیرآفتاب و باد و باران راه‌رفتن نیست. البته به نظر می‌رسد که واقع‌شدنش در کوچه‌ای بن‌بست خیلی به نفع فروشگاه‌داران نباشد. اما فروشنده‌ یکی از مغازه‌ها می‌گوید: اینجا مشتریان خودش را دارد؛ مشتریانی که می‌خواهند در مکانی آرام خرید کنند. البته وی اشاره‌ای هم می‌کند به بازاریابی به طریق جارزنی که انگار شیوه معمول کوچه‌نشینان میدان هفت‌تیر است.

سیاه‌ و سفید بازار

پیاده‌راه خیابان مفتح جنوبی را به سمت بالا می‌آیم. دست‌فروش‌ها غوغا کرده‌اند. همان‌هایی که قرارشده ساماندهی شوند. زنان بخش قابل توجهی از این دست‌فروش‌ها را تشکیل می‌دهند. هر چیزی هم که فکرش را بکنید، دارند. از لیف و سنگ پای قزوین گرفته تا انواع پوشاک زنانه و مردانه و بچگانه. دهان در چهره‌های دودگرفته فروشندگان همچنان به‌شدت باز و بسته می‌شود. «بدو حراج شده و دیگر هیچ جایی گیرت نمی‌آید» و از این حرف‌های گوش‌خراش. اینقدر دقیق نگاه‌شان می‌کنم که فکر می‌کنند خریدارم. جلوتر که می‌آیم مردی دستفروش کنار بساط سیگارش، پای مصنوعی‌اش را با کشی پاره‌پاره سفت می‌کند. اینقدر این کش را محکم می‌کشد که انگار می‌خواهد همه دق‌دلی پای نداشته‌اش را سر این تکه پلاستیک پامانند خالی ‌کند. جلوتر دخترکی با شکم برآمده اسفند دود می‌کند. موجودی سوخته، سیاه‌شده و چرک‌تاب هم در بغلش وول می‌خورد. کودکی خمارگونه زیر تیغ آفتاب مهرماهی که تنه‌اش بدجوری به تنه تابستان خورده است. دود اسفند حلق را می‌سوزاند و سرفه‌های خشکم به مزاق دخترک خوش نمی‌آید. جلوتر رگال‌های خیابانی مانتو همچنان شو خود را اجرا می‌کنند. آن هم درست روبه‌روی فروشگاه‌های مانتو. کمی بالاتر از فروشگاه دنیس‌تریکو این حجم دستفروشی شدت می‌یابد. راستش را بخواهید این قسمت، مربوط به انتهای گزارش است اما عامدا و عالما از پایان کندمش و به کمر گزارش بستمش. پایان‌های تلخ را دوست ندارم!

اجناس میدان

مانتوها با پارچه وارداتی و نخ و چرخ وارداتی دوخته می‌شوند. حتی دوزنده‌ها هم ایرانی نیستند، افغانی‌اند. صاحب یکی از تولیدی‌ها می‌گوید: وقتی کارگر ایرانی ناز و ادا دارد و حاضر نیست کارش را به‌موقع و درست انجام دهد، ما هم می‌رویم سراغ کارگر افغانی که توقعی ندارد و ساعات بیشتری هم کار می‌کند. البته علاوه بر صحبت این آقای تولیدکننده باید کم‌خرج بودن کارگر افغانی را هم در این مسئله دخیل بدانیم. نه بیمه‌ای دارند، نه مرخصی می‌خواهند، نه بابت‌شان مالیاتی پرداخت می‌شود و نه دستمزد بالایی طلب می‌کنند. قیمت اغلب مانتوها در میدان هفت‌تیر بین 30هزار تومان تا 120هزار تومان است. مشتریان هم از همه نقاط تهران هستند. یکی از فروشندگان با گفتن این جمله اضافه می‌کند: هفت‌تیر جعبه تقسیم تهران است و به نوعی محل تلاقی شمال و جنوب شهر است. به همین دلیل از همه نقاط تهران مشتری داریم. البته مشتریان‌مان بیشتر از قسمت‌های بالای شهر هستند تا جنوب شهر. زیرا در میادینی مانند تجریش مرکز عمده‌ای برای خرید مانتو وجود ندارد. اما جنوب شهر بازار نازی‌آباد را دارد.

فرش ماشینی، بورسی دیگر در میدان هفت‌تیر

مردم تهران برای خرید فرش ماشینی معمولا به میدان هفت‌تیر می‌روند. این ادعا را مسئول فروشگاه فرش زمرد مشهد هم تایید می‌کند. وارد فروشگاه‌شان که شدم چندین چشم‌بادامی به‌شدت ذوق‌زده با خودشان و فرش‌ها و صاحبان فروشگاه سلفی می‌گرفتند. چشم‌های تنگ‌شان گشاد شده‌ بود و نقش‌ونگارها مسحورشان کرده بود. آقای حسینی می‌گوید: 15سال است که اینجا شده مرکز بورس فرش ماشینی. می‌گوید ما و نگین و فرش مشهد جزو نخستین‌ها بودیم. می‌گوید دلیل بورس شدن اینجا به خاطر این بوده که هفت‌تیر جزو مناطق خوب و قابل دسترس تهران به شمار می‌رفته و می‌رود. می‌گوید حتی داشتن یک مغازه 10متری هم در هفت‌تیر غنیمت است. موی جو‌گندمی روی شقیقه‌اش را مرتب می‌کند و اضافه می‌کند: الان حدود 60برند دور میدان و در پاساژ‌ها حضور دارند.

352325245245252252525235252

می‌گویم این تعداد بالای فروشگاه مزیت است یا کسادی بازار. می‌گوید: درست است که دست زیاد شده ولی باز هم مردم سراغ ریشه‌دارها می‌روند. هنوز هم می‌توان فروخت چون طرح‌ها و نقش‌ها مردم را جذب می‌کند. قیمت بسیار کمتر ماشینی‌ها نسبت به دست‌بافته‌ها هم دلیلی برای جذب مشتریان بیشتر است. البته زیاد بودن برندها و کارخانه‌ها باید درهای صادرات را باز کند. باید بازاریابی‌هایی انجام شود. هرچند بازار کشورهایی چون استرالیا، آسیای میانه، روسیه و کشورهای حاشیه خلیج‌فارس مشتریان این کالای ایرانی هستند اما باید بیش از پیش باشد تا بازار خراب نشود. می‌گوید این صنعت استغال‌زایی بالایی دارد و در کارخانه‌های بزرگ و ریشه‌دار دست‌کم 500نفر مشغول به کار هستند.

هزینه‌های رهن و اجاره

اما هزینه‌های هفت‌تیرنشینی چقدر است؟ فروشنده‌ای می‌گوید اکثر کسانی که در اینجا فروشگاه‌ دارند، خودشان صاحب مغازه هم هستند. بنابراین خریدوفروش خیلی کم اتفاق می‌افتد. اما اگر کسی بخواهد مکانی را رهن و اجاره کند با توجه به متراژ مغازه‌ها و محل قرارگیری‌اش هزینه‌های متفاوتی باید بپردازد. این فروشنده می‌گوید دور میدان گران‌ترین‌ها واقع شده‌اند. مغازه‌ها هم بین 30 تا 200متر هستند. در کمترین حالت اجاره ماهانه مغازه در این میدان 20میلیون تومان است. این میزان تا 70میلیون تومان هم برای مغازه‌هایی با متراژ روی 100متر بالا می‌رود. هزینه‌ای هم که بابت رهن دریافت می‌شود بین 100 تا 300میلیون تومان است. البته مغازه‌های واقع در کوچه‌ها هزینه کمتری می‌پردازند. مثلا در مرکز خرید مادر برای اجاره یک مغازه 20متری تا ماهی 4میلیون اجاره دریافت می‌شود. اما این اجاره‌های سرسام‌آور چگونه جبران می‌شود.

فروشنده‌ای می‌گوید: ما خودمان مالک فروشگاه هستیم، اما آنهایی که اجاره می‌پردازند باید در طول روز بین 150 تا 200مانتو بفروشند تا هزینه‌هایشان تا حدودی جبران شود. در این غیر‌این صورت کلاه‌شان پس معرکه است. فروشنده‌ دیگری که در پاساژ مادر مغازه‌ دارد، می‌گوید: در طول روز بین 20 تا 25مانتو می‌فروشم، ولی باز هزینه‌ها اینقدر بالاست که گاه به تعطیلی مغازه فکر می‌کنم. اما شروع دوباره هر کاری هم هزینه‌هایی نیاز دارد و قدرت ریسک را کم می‌کند.

لینک کوتاه صفحه : www.forsatnet.ir/u/IhX4HcFx
به اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی :
نظرات :
قیمت های روز
پیشنهاد سردبیر
آخرین مطالب
محبوب ترین ها
وبگردی
آزمایشگاه تجهیزات اعلام حریق آریاکخرید فالوورقیمت ورق گالوانیزهخرید از چینخرید فالوور فیکدوره رایگان Network+MEXCتبلیغات در گوگلقصه صوتیریل جرثقیلخرید لایک اینستاگرامواردات و صادرات تجارتگرامچاپ فوری کاتالوگ حرفه ای و ارزانکمک به خیریهسریال ازازیللوازم یدکی تویوتاخرید کتاب استخدامیخدمات پرداخت ارزی نوین پرداختتخت خواب دو نفرهگالری مانتوریفرال مارکتینگ چیست؟محاسبه قیمت طلاماشین ظرفشویی بوشآژانس تبلیغاتیتعمیرگاه فیکس تکنیکتور سنگاپورتولید کننده پالت پلاستیکیهارد باکستالار ختمبهترین آزمون ساز آنلایننرم افزار ارسال صورتحساب الکترونیکیقرص لاغری پلاتینirspeedyیاراپلاس پلتفرم تبلیغات در تلگرام و اینستاگرامگیفت کارت استیم اوکراینمحصول ارگانیکبهترین وکیل شیرازخرید سی پی کالاف دیوتی موبایلقیمت ملک در قبرس شمالیچوب پلاست
تبلیغات
  • تبلیغات بنری : 09031706847 (واتس آپ)
  • رپرتاژ و بک لینک: 09945612833

كلیه حقوق مادی و معنوی این سایت محفوظ است و هرگونه بهره ‌برداری غیرتجاری از مطالب و تصاویر با ذكر نام و لینک منبع، آزاد است. © 1393/2014
بازگشت به بالای صفحه