معاون وزیر جهادکشاورزی با بیان اینکه ما به دنبال این هستیم که مرغ مورد مصرف خانوار به تدریج بهصورت قطعهبندی شده مورد استفاده قرار بگیرد، گفت: کشورهای پیشرفته مرغ کامل نمیخورند. در راستای این طرح ملی و تاریخی بهصورت تصادفی با شخصی در بلژیک تماس گرفتیم و نظر او را در این مورد جویا شدیم.کانکوتا 33 ساله، 21 سال است که در بلژیک و در شهر بروکسل زندگی میکند. او علاقه زیادی به شاه سلطان سلیمان دارد و همچنین از طرفداران روزنامه فرصت امروز نیز هست.
- سلام عزیزم خوبی؟ حالت چطوره؟ مرغ میخوری؟
کانکوتا- درست صحبت کن مرتیکه بیشعور!
- چرا؟! منظورم اینه که شما در بلژیک مصرف مرغتون چقدره؟
کانکوتا- ما اینجا هفتهای یکبار سهشنبهها برنامه خوردن مرغ داریم که اونم بستگی به شرایطمون داره، مثلاً ماهی یکبار پای مرغ میخوریم، ماهی یک بار پوست مرغ و ماهی دوبار هم نوک مرغ رو جای تخمه آفتابگردون میشکونیم.
- خب شما میدونی که تو ایران مردم مرغ رو درسته میخرن و میخورن؟ میدونی که کسی به مرغ قطعه قطعه شده اعتقادی نداره؟
کانکوتا- شوخی میکنی؟ باورم نمیشه! بابا شما دیگه چه مرفههای بیدردی هستین؟ مگه داریم؟ یعنی تمام مرغ و میخرین و میخورین؟
- آره دیگه، درسته! کامل!
کانکوتا (بغض گلویش را میفشرد)- من الان 33 ساله که دارم تو این سگدونی زندگی میکنم، تا 18 سالگی که مرغ ندیده بودم، نخستین بار که مرغ خریدیم، بابام نمیذاشت بخوریمش، تا یک مدت حیوون خونگیمون بود، یک قلاده براش خریده بودیم، بعدازظهرها با بابام میبردیمش پارک محلمون میچرخوندیم و با دوستامون کل کل مال من قشنگتره میذاشتیم، واسه مرغمون اسم هم گذاشته بودیم، اسمش سوزان بود، بعد از دو سال زندگی با سوزان، یک اتفاق. . . . (گریهاش گرفت)
- چی شد کانکوتا! عزیزم! کانکی!
کانکوتا- نمیدونم همه چی از یک غروب لعنتی شروع شد. سوزان رفته بود بیرون قدم بزنه، موقع برگشت از جلوی یک فروشگاه پروتئینی رد شد و خواهر و مادرشو اونجا دید که قطعه قطعه شدن، از اون به بعد افسردگی گرفت و خونهنشین شد، یک روز که بیرون بودیم، برگشتیم دیدیم که مایکروفرو روشن کرده و 30 دقیقه توش نشسته و خودشو کشته.
- تسلیت میگم، چی شد بعدش؟
کانکوتا- هیچی دیگه، اونجا بود که ما فهمیدیم میشه مرغ رو خورد، چون بوی خوبی ازش بلند شده بود. ما اون روز سوزان رو خوردیم. از اون به بعد مرغ رو بهعنوان خوراکی شناختیم، من نمیدونم شما مرفههای بیدرد چطوری اینقدر مرغ میخورین و بازم میگین که جهان سومی هستین!
کانکوتا شدت گریهاش به حدی بود که نتوانست به مصاحبه ادامه بدهد و ما نیز به همین دلیل از خدمتتان مرخص میشویم.
* طنزنویس