گروه «فرصت امروز»: ژنتیک و شغل؛ آدمها علاوه بر کد ژنتیکی و اثر انگشتشان فاکتورهای دیگری هم دارند که میتواند آنها را از هم متمایز کند. بعضی از این فاکتورها مختص خودشان است و از فردی به فرد دیگر متفاوت است، مانند شغل انسانها. شغل هر فرد در یک جامعه تعیینکننده سبک زندگی افراد نیز هست. اینکه چگونه بپوشی، در چه رستورانی غذا بخوری، برای تفریح به کجا سر بزنی و مقصد سفرهایت کجا باشد و... درآمد و اقتصاد و مدیریت اقتصادی هر فرد تاثیر مستقیم در سبک زندگی وی دارد.
از این رو در این شماره از قاب اقتصاد در پرونده ای تحت عنوان «ژنتیک و شغل» به سبک زندگی مردمی پرداختهایم که با آنها شاید در طی روز بیشتر سر و کله میزنیم... روایت یک راننده تاکسی، یک پیک موتوری، یک کاسب و مغازه دار... در کنار نگاه یک نویسنده به زندگیاش که با کلماتش درآمدزایی میکند و با کلمه زندگی میکند به همراه نگاه یک جامعهشناس اطلاعاتی در مورد سبک زندگی و نسبتش با شغل ما آدمها به ما میدهد. آدمهایی که شاید هر روز از کنارشان عبور میکنیم اما نگاه دقیقی به تفاوتهایی که با ما یا دیگران دارند نمیاندازیم.
***
هیچ جامعهای نیست که بتواند تمام خواستههای شهروندان را برآورده کند. محدودیتهای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی سدی است برای رسیدن افراد جامعه به آرزوهایشان. معدود جوامعی شاید باشد که راه را برای رسیدن افراد باز کند، مثل سوییس و جاهای دیگر. البته آنجا هم محدودیت هست. جامعه برای فرد شغل را مطرح میکند و آرزو و سبک زندگی را به او تحمیل خواهد کرد. همه اینها تابعی از جامعه است و مسئله ذات و فطرت انسان مطرح نیست.
خانواده بهعنوان یک سلول از جامعه با توجه به شرایطی که در آن قرار دارد برای فرزندان شغل انتخاب میکند. بهعنوان مثال در جوامع توسعهیافته نیاز به همه رشتههای دانشگاهی در یک سطح وجود دارد. مثلا در آمریکا رشته حقوق از اهمیت بالایی برخوردار است چون هر خانواده نیاز به وکیل دارد. ولی در ایران اینطور نیست. خانواده با توجه به تصویر ذهنی که دارد از فرزند انتظار دارد یا پزشک شود یا مهندس. جامعه به خانواده فشار میآورد و خانواده هم به فرزند. تمام خواسته خانواده خلاصه میشود در کسب درآمد و ترس از بیپولی فرزندان. در این شرایط علایق و در سطح بالاتر آرزوها فراموش میشود.
جامعه باید امکانات را برای فرد ایجاد کند. در کشور ما سیستم آموزشی تا حدی توانسته این خواسته را برآورده کند. کمتر رشتهای را پیدا میکنید که در دانشگاههای ما تدریس نشود. حتی تعداد صندلیهای دانشگاهها از متقاضیان بیشتر شده. این نشان میدهد فضای دانشگاهی آماده است. ولی بعد از آن نداشتن امنیت شغلی و سازماندهی فارغالتحصیلان کار را خراب میکند.
اساس این است که انسان هر چه میتواند بشود، باید بشود. تمام استعدادهایش را به کار بگیرد و پیشرفت کند. حالا این جامعه است که میتواند پاسخگوی او باشد یا نه. باید آگاهی خانوادهها نسبت به مشاغل و آینده کاری آنها زیاد شود. نباید تمام فکر و ذکرشان خلاصه شود در چند رشته و شغل محدود، این محدودیت روی فرزند هم تاثیر میگذارد و زندگیاش را دچار کلیشه میکند.
از طرفی آرزوهای افراد جامعه با توجه به شرایطی که در آن بزرگ شدند هم تفاوت دارد، مثلا یک جوان روستایی آرزوهایش زمین تا آسمان با یک جوان شهرنشین، مثلا تهرانی تفاوت دارد. تمام آرزوها را باید به رسمیت بشناسیم و مانعی برای رسیدن به آنها نشویم. تکثر در اهداف افراد جامعه موجب پیشرفت میشود.
* جامعه شناس