1- ریسكپذیری و شهامت
در سیاستگذاری اقتصادی، مخصوصا در كشورهایی شبیه ایران كه ساختارهای كهنهای دارد و این ساختارها مانع جدی رشد اقتصادی شده است، ساختارشكنی الزامآور است. در ساختارهای موجود عدهای منفعت میبرند و عدهای دیگر كه منفعت زیادی نمیبرند ولی با شرایط موجود كه یك محدوده امن comfort zone برایشان ایجاد كرده، در تله «تعادل بد» قرار میگیرند.این مفهوم مربوط به نظریهبازیها است. تعادل بد تعادلی است كه بازیگران به شرایط موجود تن دادهاند، ولی این شرایط برای آنها مطلوب نیست.
به همین دلیل، به آن تعادل بد گفته میشود. وجود تعادل بد به دلیل ساختارهای كهنه و انعطافناپذیر است و عدهای از این ساختارهای موجود سود میبرند. در نتیجه یك خط مقاومت شكل میگیرد كه از ساختار موجود حراست كند. این منافع ممكن است اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی باشد. این ساختارها به دلیل اینكه بهشدت كهنه شدهاند و از طریق ذینفعانی حمایت میشوند، بهشدت ایستا میشوند و همانند یك سد در مقابل تغییر و تحول میایستند.
حال سیاستگذاری اقتصادی كه كارش در نهایت رشد و رفاه اقتصادی است در درجه اول باید این سدها را تخریب كند. برای تخریب این سدها نیز، چون آن طرف معادله قدرت متمركز شده است، سیاستگذار نیز باید از قدرت و شهامت خود استفاده كند تا با تخریب این سدها اثر بخشی سیاستهای خود را تضمین كند. بنابراین برای تغییر و مخصوصا تحول نیاز به سیاستهایی است كه در نهایت بتواند تغییرات ساختاری مناسب را در اقتصاد برای رشد مهیا كند.
شهامت زمینه غیراقتصادی لازم برای این تغییرات ساختاری است. این تغییر ساختار به قدرت سیاستگذار نیاز دارد. قدرت وقتی منشاء بیرونی داشته باشد سیاستمدار و سیاستگذاراقتصادیاش را محافظهكار میكند ولی اگر این قدرت منشاء درونی داشته باشد، اثر بخشی و كاریزما ایجاد میكند. كاریزما مقاومت برای تغییر را كم میكند و تخریب ساختارهای پوسیده و مانع را راحتتر از بین میبرد. ولی سیاستگذاران و سیاستمدارانی كه وابسته به قدرت بیرونی هستند، ثبات و بقا مسئله اصلی آنان است و بنابراین به راحتی نمیتوانند در مقابل صفآرایی قدرتهای متمركز شده در ساختارهای كهنه مقاومت كنند و اتفاقا برعكس، تمایل به حفظ منافع آنها دارند تا ثبات خود را از این طریق تامین كنند.
این مسئله ریسك پذیری و شهامت سیاستگذاران و سیاستمداران را كم میكند و اثربخشی سیاستها را نه تنها كم میكند، بلكه سیاستهایی تدوین میشود كه وضع موجود را تحكیم و تثبیت كند. چون از این طریق خودش تثبیت میشود. بنابراین، برای تغییر مقداری ریسك و شهامت لازم است. چون در تغییر یك سری رویههای جاری ساختارهای ضد توسعهای را جابهجا میكند یا قانونمندیهای جدیدی اضافه میكند. ولی چون در ساختارهای كهنه مینشیند اثر بخشی بسیار كمی دارد. ولی كماكان كانونهای قدرت وجود دارند.
در تحول transformation این كانونهای قدرت و بر هم زدن ارتباطات درونی و منفعتزایشان موضوع اصلی سیاست است. در اینجا سیاستمدار و سیاستگذار باید از حداقل ریسكپذیری و شهامت برخوردار باشند. اینها ثبات خود را در تحول میبینند و محافظه كاران نیز ثبات خود را در حفظ وضع موجود میبینند.
بدون جسارت، شهامت و ریسكپذیری تحول امكانپذیر نیست و اگر به تجربه توسعه بسیاری از كشورهای جهان نگاه كنیم، هر یك با یك رهبر متمایز شدهاند كه ویژگی آن رهبر در شهامت و ساختار شكنیاش بوده است. نمیتوان هم وضع موجود را حفظ كرد و هم تحول ایجاد كرد. مدیریت این شرایط بدون به كارگیری سیاستهای متهورانه امكانناپذیر است.
٢- عاملیت
وقتی مشكلات زیاد میشود و وقتی در هم تنیدگی روابط بسیار گسترده باشد كه معمولا هست، بهترین راهحل برای سبك كردن بار روانی مشكلات پیدا كردن مقصر و كسی یا چیزی را عامل مشكلات كردن است.این مسئله نه تنها در روابط ساده خانوادگی و سازمانی بلكه در سطح كشور هم بسیار با معنی است. قدرت یك سیاستمدار به این است كه در موضعی بایستد كه خود را عامل مشكل به وجود آمده بداند. در این صورت قدرت تغییر مسئله به وجود آمده را خواهد داشت و ضعف یك سیاستمدار موقعی است كه همه مشكلات پیش رو را به كسی، یا چیزی یا حادثهای منسوب كند.
رشد و توسعه اقتصادی مستلزم «عاملیت» است و عاملیت نیز یك موضع قدرتمند شخصی است. عاملیت یعنی من مشكلات را از ناحیه خودم میبینم. معنای این حرف این نیست كه دیگران و شرایط هیچ نقشی ندارند، حتما نقش دارند ولی عاملیت من را در موضع قبول مشكلات از ناحیه خودم قرار میدهد. ما معمولا این كار را میكنیم چون خودمان بخشی از مشكل هستیم. من وقتی بخشی از مشكل هستم، تمایل زیادی دارم كه مشكل را در دیگران ببینم.
وقتی عاملیت در فضای سیاسی و اقتصادی از بین میرود، آیا رشد اقتصادی متصور است؟ آیا وقتی من معتقدم مشكلی كه در سیستم من وجود دارد مربوط به دوره قبل است یا مربوط به شرایط بیرونی ، چگونه من میتوانم عامل تغییر باشم. متاسفانه در شرایط فعلی شركتهای دولتی شركتهای خصوصی را متهم به سوداگری میكنند و شركتهای خصوصی هم شركتهای دولتی را متهم به رانت میكنند و همه مشكلات خود را هم در شرایط طرف مقابل میبینند.
این وزارتخانه مشكل را ناشی از عملكرد سابق میداند یا از مشكلاتی كه در سازمانهای مرتبط است یا شرایط را مسئول مشكلات به وجود آمده میداند. چون مقدار زیادی از انقلاب میگذرد فعلا دست از سر رژیم سابق برداشتهایم. استراتژی «توپ را در زمین دیگری انداختن» و این استراتژی را ناشی از زرنگی دانستن، عین فقدان عاملیت و ضعف و بیمسئولیتی یك مدیر است.
در زمان دانشجویی استاد اقتصاد مثال زیبایی از ساموئلسن برایمان تعریف میكرد. او میگفت كه كارناوال زیبایی در خیابانها در حركت بود. مردم هم در پیادهروها ازدحام كرده بودند. یك نفر، برای بهتر دیدن كارناوال روی پنجه پا ایستاد. نفر بعدی هم یاد گرفت و روی پنجه پا ایستاد و افرادی كه پشت سر آنها بودند هم مجبور شدند روی پنجه پا بایستند. پس از مدتی همه مردم در پیادهروها روی پنجه پا بودند، ولی هیچكس وضعیتش بهتر نشده بود.
چون همه روی پنجه پا بودند. یعنی همه در وضعیت بدتری قرار داشتند. عین همین وضعیت در كشور ما است كه همه به دنبال انداختن مشكل در زمین دیگری هستند و نتیجه چنین حركتی این است كه همه دارند ضرر میكنند. همه روی پنجه پا ایستادهاند. حتی وضعیت به شكلی شده است كه از كابینه میتوان یك گروه اپوزیسیون قوی درست كرد. این مسئله سالها از اقشاری از مردم شروع شده و به سازمانها كشیده شد و بعد به سطوح بالای سازمانی كشیده شده است.
در این فضا رشد اقتصادی به سختی اتفاق میافتد و توسعه بسیار سخت میشود. در ایران و در این شرایط، یكی از نقاط قوت یك سیاستمدار، سیاستگذار یا روشنفكر نقد است. هر چند نقد برای سالمسازی فضای سیاسی بسیار خوب است، ولی الان به نظر میرسد نقد حاكمیت از درون به یك معضل جدی برای رشد اقتصادی كشور تبدیل شده و اگر این دایره نقد شكسته نشود توسعه كشور متوقف میشود.
از طرف دیگر مردم هم خود را عامل نمیبینند. مردم همیشه منتظر تغییرات سیاسیاند. آنها نمیبینند كه تغییرات سیاسی بدون مشاركت و عاملیت آنها به هیچ نتیجهای نمیرسد. ولی متاسفانه همه منتظر تغییرات سیاسی هستیم تا تغییر در وضع زندگی مردم داده شود. حال شرایط فرضی را در نظر بگیرید كه همه خود را عامل بدانند و مسیر پیشرفت خود را در رشد اقتصادی كشور بدانند. (كه البته ما در كشور در دورانهایی این شرایط را داشتهایم)، توسعه خودبهخود اتفاق میافتد.
چون انرژی حركت در جامعه وجود دارد. چون هر سیاست دولت در یك بستر مناسب قرار میگیرد و خیلی سریع نتیجه میدهد. حال شما سرمایهگذاری خارجی را در نظر بگیرید. چگونه ممكن است سرمایهگذاری خارجی در كشور وجود داشته باشد و رشد كند، بدون اینكه عاملیت وجود داشته باشد. عاملیت عنصر اساسی غیراقتصادی رشد اقتصادی است. بدون آن هیچ سیاستی جواب درست نمیدهد. یا حداقل اثرگذاری آن بسیار محدود میشود.
شاید بهتر باشد سال آینده را سال عاملیت و مسئولیتپذیری بگذاریم و در این زمینه سیاستها و سیستمهای مقتدرانهای اعمال كنیم. حاصل این سیاستها این است كه هر شخص یا هر مسئولی به بخشی از راهحل تبدیل شود. توسعه اقتصادی كشور منتظر این تغییرات است و هر چه دیرتر شود حل آن با سیاستگذاری مشكلتر میشود.
اقتصاددان- نقل از کانال تلگرامی موسسه بامداد