حتما برای شما هم پیش آمده؛ درگیر یک بحث یا جلسه ای سخت هستین و از خودتان بیخود می شوید! صداتون بالا میره، روی حرف های یکی از همکاراتون بحث می کنید تا نقطه نظراتش را اصلاح کنید. اون کوتاه میاد و بعد شما میرید سراغ اینکه حالی بقیه کنید که حرف شما درست است. مثل اینکه روحتون از تنتون جدا شده. از نظر نوروشیمیایی عملا مغز شما به گروگان گرفته شده.
به گزارشisfahanplus. ir ، در شرایط استرس، ترس یا عدم اطمینان؛ هورمون هایی مغز شما رو پر میکنن. فرآیندهای اجرایی مغز (که باعث میشه درگیر فرآیندهایی مثل استراتژی، اعتماد یا محبت بشیم) عملا خاموش می شوند و آمیگدال (بخش غریزی مغز) بر ما چیره می شود. بدن به صورت شیمیایی برای محافظت از خودش اقدام می کند (در این مورد در مقابل از دست دادن قدرت یا اعتبار خود بر اثر اشتباه کردن) و نمی تواند احساسات خود را تنظیم و تفاوت بین انتظارات ذهنی و واقعیات را تحمل کند.
بنابراین واکنش های ما به چهار مورد محدود می شود: جنگیدن (ادامه بحث در مورد موضوع)، فرار کردن (کوتاه آمدن، عقب نشینی و توافق گروهی)، متوقف شدن (عقب کشیدن از بحث با سکوت)، فرونشستن (کنار آمدن با مخالف و به سادگی قبول کردن حرف آنها).
همه اینها بد هستند چون جلوی به اشتراک گذاشتن نظرها و اطلاعات را می گیرد، ولی این را باید بدونیم که جنگیدن بدترین واکنش به این شرایط است و مخرب ترین تأثیرات را روی ارتباطات دارد.
این هم مربوط به فرآیند نوروشیمیایی دیگری است. وقتی شما بحث می کنید و برنده می شوید، مغز شما پر از هورمون های دیگر (دوپامین و آدرنالین) می شود که موجب می شود حس کنید خوب، چیره و شکست ناپذیر هستید. اینها حس هایی هستند که هر بنی بشری دوست دارد تکرار کند. پس بار بعد هم وقتی که در موقعیت مشابه هستیم، راه حل جنگیدن را انتخاب می کنیم. این طوری به بر حق بودن معتاد می شویم.
رهبران موفق خیلی زیادی هستند که این نوع اعتیاد را دارند. آنها استاد جنگیدن برای نقطه نظراتشان هستند (که اغلب مواقع درست هم هستند)، ولی از اثر تضعیف کننده این رفتار روی افراد نزدیک شان آگاه نیستند. اگر یک فرد همیشه مسلط شود، دیگران همیشه تسلیم شده اند و چهار واکنشی که گفته شد اتفاق می افتد. این کار انگیزه همکاری را از بین می برد.
خوشبختانه بدن هورمون دیگری هم دارد؛ اوکسی توسین (Oxytocin). این هورمون با ارتباطات انسانی آزاد می شود و فعالیت های اجرایی مغز را تسهیل می کند، پس ما می توانیم راحت تر اعتماد کنیم و تشریک مساعی کنیم. شما به عنوان رهبر باید تولید اوکسی توسین در خودتان و دیگران را تقویت کنید و جلوی موج زدن کورتیسول و آدرنالین (در ارتباطاتتون) رو بگیرید.
اینجا چند تمرین برای رهایی از دام « اعتیاد برحق بودن» داریم:
قانون مشخص کنید. اگر فکر می کنید به جلسه ای که می روید ممکن است کج خلقی توش اتفاق بیفته، قانون هایی که همه افراد بهش متعهد هستند بگذارید. بگذارید همه نظراتشون را در مورد اینکه جلسه چطور باید اثربخش و همراه باشد بدهند و این نظرات را یکجایی که همه ببینند بنویسید.
مثلا به همه وقت بدیم حرفشون را بزنند و قضاوت هم نشوند. این کار ممکنه جلوی اینکه داخل یه سری الگوی مشخص مخرب بیفتیم را بگیرد. تازه یادتان نرود چطور این کار را کردید تا بار بعد بهتر انجامش بدید.
با همدلی گوش کنید. در مکالمات فرد- به - فرد آگاهانه تلاش کنید کمتر حرف بزنید و بیشتر گوش بدید. هرچه بیشتر از دیدگاه های دیگران آگاه باشید، بیشتر می تونید با آنها همدل باشید و وقتی این کار را شما بکنید، آنها هم این کار را با شما می کنند و یک حلقه مقدس بین شما شکل میگیره.
برنامه ریزی کنید چه کسی صحبت کند. وقتی مطمئن هستید کسی ممکن است عنان یک جلسه را به دست بگیرد شرایطی فراهم کنید که همه بتوانند صحبت کنند. از همه بپرسید چه کسی ایده، نظر یا دیدگاه جدیدی در مورد موضوع دارد. نظرات را روی بورد بنویسید و با پرسیدن سوالات باز کمک کنید همه درگیر بحث باشند.
ارتباط و یکی شدن با دیگران مناقشات را کاهش می دهد. معمولا حتی بهترین جنگنده ها (کسانی که با زبان شان همه را اغوا می کنند) می توانند اعتیادشون به بر حق بودن را با درگیر شدن در فعالیت های محرک آنزیم اوکسی توسین درمان کنند.