خلق ارزش های مشترک یک مفهوم قدرتمند است که می تواند شرکت ها را وادار به تفکر متفاوت در مورد رویکرد خود به مسائل اجتماعی و محیط زیست کند. ارزش مشترک، باوری است که برند و مصرف کننده درباره اهداف برتر، فلسفه، فرهنگ و مشارکت دارند. در قلب داستان سرایی پایدار برند، ارزش مشترک تنها دلیلی است که باعث می شود مردم به آنها توجه کرده، گوش داده و عمل کنند.
برندها برای اثبات خودشان در بازار و آماده کردن مردم برای ادعاها و ارزش های شان مسیر بسیار سختی را پیش رو دارند. به هر حال مصرف کنندگان به مسیر و اقدامات بازاریابی شرکت ها اهمیتی نمی دهند و همواره از گستردگی و میزان توجه شان کمتر می شود.
هرج و مرج و بی نظمی به سرعت رشد می کند
وقتی چیزی مهم (فراتر معامله و پول سازی) بین برند و مشتری وجود دارد، نیازی به فروش، متقاعد کردن، ترغیب کردن و تخفیفات قیمتی نیست. آن در واقع یک چیزی شبیه همفکری است. داستان برند باید از ارزش های مشترک میان برند و کسانی که مورد توجه و اهمیت هستند، متولد شود.
بازاریابانی هستند که هنوز هم اعتقاد دارند مصرف کنندگان می خواهند واقعا با برندشان «رابطه» برقرار کنند، درحالی که مصرف کنندگان عمومی در این رده ارتباط با برند را نمی خواهند، بلکه آنها تمایل دارند تخفیف بیشتری بگیرند! داستان سرایی برند، ارزش های مشترک را تقویت می کند نه مزایای عملکردی، بنابراین برندها نمی توانند ارزش ها را فقط با افراد خاص به اشتراک بگذارند.
داستان سرایی برند پژواک و طنینی در قلب مشتری و تمامی چیزهایی است که شما آنها را درونی کرده اید و آن را تقویت می کند.
ارزش پایدار برند همیشه به تجربیات مشترک برمی گردد. وقتی که می بینیم، می شنویم یا در درون خود تجربه می کنیم در این صورت به سمت آن کشانده می شویم. این دقیقا به معنای جایگزین کردن داستان سرایی برند به جای بازاریابی بیرونی برند است.
تحول و شتاب بخشیدن به انقلاب دیجیتال، منجر به اتفاقاتی شده است. شرکت ها امروزه پی برده اند که علاقه مندی به داستان ها یک تصادف و اتفاق نیست؛ مغز ما با روایت ها و داستان ها به جریان می افتد. بزرگسالان و حتی کودکان به طور یکسان از داستان ها بهره برده و زندگی می کنند، می آموزند و با یکدیگر از طریق داستان ها پیوند و ارتباط برقرار می کنند. داستان ها ما را با احساسات و تخیلات درگیر می کنند.
داستان گویی چیزی نیست که همین طور ایجاد شود. فعالیتی است که باید انجام دهیم تا بتوانیم چیزی را به خاطر آوریم. واقعیت هایی (مزایای کاربردی محصول) که در داستان با موضوعات برجسته شده ارائه شده، بسیار ساده تر به یاد آورده می شوند. داستان سرایی برند سرشار از تمثیل و استعاره برای جلب مخاطب است، زیرا داستان ها به مخاطبان شان اجازه می دهند که آن را به دانش و تجربه قبلی خود متصل کنند. ایده هایی که باعث تشدید احساسات شده و به سرعت و با راحتی در ذهن ما ذخیره می شوند. واقعیت ها به سرعت فراموش می شوند.
ما از طریق داستان سرایی برند تشخیص می دهیم که «ما» برابر «آنها» است. این ایده سرمایه اصلی برندها و ستاره های بزرگ است. محصولات یا خدمات، نماد چیزی هستند که بسیار ارزشمند بوده و منحصرا بین سازندگان و استفاده کنندگان آن به اشتراک گذاشته شده است.
داستان سرایی برند، افسانه پردازی یا گفتن داستان بلند تبلیغاتی نیست.
اعتماد به بازاریابی بسیار کم شده است. مشتریان نمی خواهند هرروز پیام های تبلیغاتی آنها را در خود غرق کرده و آنها را تحت تأثیر خود قرار دهند. تعاملات بیشتر با برند منجر به ایجاد روابط پایدار با مشتریان یا مصرف کنندگان نخواهند شد. امروزه بازاریابان و آژانس های تبلیغاتی زمان زیادی صرف می کنند تا داستان سرایی را محقق ساخته و جنون بازاریابی را در همه جا متوقف کنند.
در جهانی که همه چیز برند شده و منظم بسته بندی می شود، برای احساس درست نسبت به مشتریان، ارزش های مشترک پیشرانه مهمی برای ساخت رابطه با برند ها خواهند بود نه صرفا فعالیت های ترویجی. هدف برتر برند، قهرمان داستان برند و پایه ای از یک رابطه به یادماندنی و پایدار با مشتریان تان خواهد بود.
کارشناس ارشد بازاریابی
مطالب مرتبط: